گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

جهان را دولت و بختی جوان بود

چو با وصل تو ای آرام جان بود

خوشا روزی که بودم در کنارت

میان ناز و دشمن بر کران بود

مرا با قامت و رخسار خوبت

فراغی از گل و سرو روان بود

کنون در هجر چون نتوان صبوری

چو با وصل توأم حال آنچنان بود

ندانم کی علی رغم بداندیش

توانم از وصالت شادمان بود

رقیب از من ندانم تا چه جوید

چو با من بیش از اینش در میان بود

دل از دستم روان شد صبرم از دل

چنین بی صبر و دل تا کی توان بود

چو مقصودیست هرکس را ز دوران

مرا وصل تو مقصود از جهان بود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode