سرو به دید آن قد و رعنایی ازان بالا گرفت
در چمنها لاجرم کارش ازان بالا گرفت
با قدش نسبت ندارد قامت سرو بلند
راست می گوییم و بر ما نیست این کس را گرفت
جز حدیث تیر او در دل نمی آید مرا
تا خیال آن کمان ابرو به چشمم جا گرفت
حق آن قرص رخ و آن لب نمی داند رقیب
خواهد آن نان و نمک روزی دو چشمش را گرفت
من که پیچیدم به فکر آن دو زلف عنبرین
عاقبت زین فکر بی پایان مرا سودا گرفت
دوش می گفتم ز سوز دل حدیثی با چراغ
در سر شمع آتش افتاد و ز سر تا گرفت
خسروا، تا یافت مأوا جان ما در کوی دوست
شد مقیم آن سر کو و دلش از ما گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس شگفتی و زیبایی سرو (درخت سرو) اشاره میکند که با قامت زیبا و بلندیاش، توجه را جلب میکند. شاعر از درد و مشکلات عاشقانهاش سخن میگوید و به شدت دلتنگ معشوق است. او به ارتباط میان عشق، زیبایی و رنج ناشی از جدایی اشاره میکند و در نهایت بیان میکند که عشق و یاد معشوق چقدر بر زندگیاش تأثیر گذاشته و چگونه این احساسات در او عمیق شدهاند. در کل، این شعر به زیبایی و سختیهای عشق و میل به وصال میپردازد.
هوش مصنوعی: سرو زیبایی را که با قامت و جذابیتش بر بلندیها میدرخشد، در میان گلزارها میبینیم و به همین دلیل است که مرتبهاش به سوی بلندیها بالا رفته است.
هوش مصنوعی: قد او هیچ ارتباطی با قامت بلند سرو ندارد، ما با صداقت میگوییم و هیچکس نمیتواند او را از ما بگیرد.
هوش مصنوعی: جز درد عشق او چیزی به دل نمینشیند، تا زمانی که تصور کمان ابروی او در چشمم جا گرفته است.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و لبهای دلفریب او را کسی نمیتواند درک کند؛ حریف حسود و رقیب به قدری عاشق او شده که روزی گریبانگیر چشمهایش خواهد شد.
هوش مصنوعی: من در میان افکارم به زلفهای خوشبو و زیبای تو غرق شدم و در نهایت این افکار بیپایان مرا به جنون و دیوانگی دچار کرد.
هوش مصنوعی: دیشب در حال صحبت درباره احساسات عمیق قلبیام بودم که ناگهان شعله آتش از شمع به چراغ افتاد و همه جا را در بر گرفت.
هوش مصنوعی: ای کاش، تا زمانی که جان ما در کوی محبوب مأوا یافت، او در آن سر کو ماند و دلش را از ما جدا کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گرفت
خانه صبر از غمت سر تا به سر سودا گرفت
سرو نازم رقص رقصان دی درآمد در سماع
حلقه حلقه عاشقان را جان و دل یغما گرفت
آتش سینه اگر چه مدتی می سوخته ست
[...]
ابر نیسان باغ را در لؤلؤی لالا گرفت
باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفت
چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد
بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت
زاهد خلوت نشین چون غنچه خرگه زد بباغ
[...]
تا دل سرگشته ام چون زلف او سودا گرفت
از بر من رفت جان و در دو زلفش جا گرفت
من که شیدایی آن زلف سیاه سرکشم
دامنت را گر بگیرم نیست بر شیدا گرفت
تا برفت از پیش چشمم آن رخ چون آفتاب
[...]
تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت
از بلای عشق آن بالا نمی نالیم ما
مبتلائیم از بلا این کار ما بالا گرفت
موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد
[...]
هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت
چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت
با دهانت نکتهای میگفتم از اسرار غیب
سالک از راه حقیقت خردهها بر ما گرفت
تا دم از بوی سر زلف تو زد باد صبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.