دردم او دادست و درمانم از اوست
چاره ی دردم که جوید غیر دوست
گر کند با من جفا آن بی وفا
بد نباشد هر چه زو آید نکوست
تا توانایی بود جورش به جان
می کشم زو گرچه یاری تندخوست
حال جان پرسیدم از دل عقل گفت
از که می پرسی که سرگردان چه گوست
تاب چوگان دو زلفش می برم
لاجرم افتان و خیزان کو به کوست
گو برو چشم از همه عالم بدوز
هر که میلش سوی یاری خوب روست
گرفتد بر مشک چین چشمش خطاست
هر که را در دست، زلفی مشک بوست
مهر می ورزم به ماهی در زمین
کافتاب آسمانش مهرجوست
من به دست یار دادم اختیار
اعتمادی در جهان ما را بدوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وابستگی عاطفی است. شاعر بیان میکند که درد و درمانش از معشوقش است و چارهای جز عشق به او ندارد. هرچند ممکن است معشوق با او جفا کند، اما او باز هم خوب بودن را از او میبیند. شاعر تأکید میکند که عشقش باعث میشود تاب و توانایی را از دست بدهد، اما همچنان به او وابسته است. او همچنین به زیباییهای معشوقش اشاره میکند و میگوید که در پی محبت اوست و دیگران را فراموش کرده است. در نهایت، تمام اعتمادش به معشوقش است و او را در جهان تنها امید خود میداند.
هوش مصنوعی: دردم را او به من داده و خود او هم داروی آن است. چه کسی غیر از دوست میتواند برای دردم چارهای پیدا کند؟
هوش مصنوعی: اگر آن بی وفا با من بدی کند، خوب نیست، اما هر چیزی که از او بیاید، نیکو خواهد بود.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که توانایی دارم، فشار و سختیهای ناشی از او را به جان میخرم، هرچند که او همواره در برخورد با من خشمگین و تندخو است.
هوش مصنوعی: من از دل حال جان را پرسیدم، ولی عقل گفت: تو از چه کسی میپرسی، وقتی که خودت در سردرگمی هستی؟
هوش مصنوعی: موهای او مانند تاب چوگان است و من به خاطر آن، به حالتهای مختلف و در حالی که افت و خیز دارم، در پی او حرکت میکنم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به کسی عشق بورزی، بهتر است که نگاهت را از همه چیز و همه کس دیگر برداری و تمام توجهت را تنها معطوف به محبوب خود کنی.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دستش زلفی مشکین باشد، خطا دارد اگر چشمش به آن نگا کند.
هوش مصنوعی: من به زیبایی و محبت موجودات زمینی علاقهمندم، در حالی که در آسمان نور خورشید به دنبال مهر و محبت است.
هوش مصنوعی: من اختیار و اعتمادی که در این دنیا دارم را به دست یار سپردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواه دشمن گیر اینجا خواه دوست
جمله را گردن به زیر بار اوست
هر که بیباکی کند در راه دوست
رهزن مردان شد و نامرد اوست
دشمنی خود کار چرخ تند خوست
هرگز از دشمن نیاید بوی دوست
آنچه نگذارد تو را جز سوی دوست
مغز دانش آن بود بگذر ز پوست
یا رب آن ماه است یا رخسار دوست
یا رب آن سرو است یا بالای اوست
بعد ازین جان من و سودای او
گر برآید بر من از عشقش نکوست
وه! که باد صبح جانم تازه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.