گنجور

 
جهان ملک خاتون

به سروی راست ماند قامت دوست

سهی سروست؟ یا نی قامت اوست؟

نه سروست و نه بالا و نه بستان

بهشتست آن و طوبی بر لب جوست

دلم بردی و رخ پیچیدی از ما

چنین کی کرد آخر دوست با دوست

خطا کردی جفا کردن به حالم

مکن جانا که بدعهدی نه نیکوست

نصیحت گوی ما گوید مدامم

بگو ترکش که یاری سخت بدخوست

چه گونه ترک آن دلبند گویم

که جانست و حیات جان مرا اوست

جهان خرّم شد از باد بهاری

نمی گنجد ز شادی غنچه در پوست

نمی سوزد دلت بر حال زارم

..........................................وست

دل بیچاره در میدان عشقت

اسیر حلقهٔ زلف تو چون گوست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

به مادرم گفتم ای بد مهر مادر

نبیره دوست من دشمن نه نیکوست

جوابم داد گفتا دشمن تست

نباشد دشمن دشمن به جز دوست

عبدالقادر گیلانی

گنه کردی بگو کردیم ای دوست

که بعد از کار بد این توبه نیکوست

گنه کردن اگرچه خوی توگشت

ولی عفو گناهت هم مرا خوست

توشب بر خاک ، رو می مال ،می نال

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه