گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

ما تو را دلدار خود پنداشتیم

وز تو چشم مردمی‌ها داشتیم

تخم مهر رویت ای نامهربان

سال‌ها در وادی جان کاشتیم

هرچه کردی با من از جور و جفا

گرچه آن بد بود نیک انگاشتیم

تا نهادی دل به مهر دیگران

ما امید از لطف تو برداشتیم

سال‌ها تا رایت مهر و وفا

عاشقانه در جهان افراشتیم

چون جفا و جورت از حد درگذشت

کار خود را با خدا بگذاشتیم

گر به ناحق غمزه‌ات خونم بریخت

جانب حق را فرو نگذاشتیم

 
 
 
امیر معزی

ای پسر ما دل ز تو برداشتیم

بار عشق تو به تو بگذاشتیم

تا تو ما را دوست از دل داشتی

ما تو را چون جان و دل پنداشتیم

چون تو برگشتی و دل برداشتی

[...]

حافظ

ما زِ یاران چَشمِ یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

تا درختِ دوستی بَر کِی دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت‌و‌گو آیینِ درویشی نبود

[...]

اسیری لاهیجی

تا که در دل تخم عشقت کاشتیم

حاصل از دنیا و دین برداشتیم

عالم از گلبانگ شی لله پرست

تا علم در کوی عشق افراشتیم

دانش و دفتر نبود آندم که ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه