چرایی این چنین فارغ ز حالم
ز درد هجر تو تا چند نالم
ز من پرسی که چونی جانم ای جان
گرفت از جان خود بی تو ملالم
به هجرانم بگو تا کی کنی قید
شبی ننوازی آخر از وصالم
ز آه سوزناکم زلف خود بین
که حالش شد پریشان تر ز حالم
نکردی از وصالم یک زمان شاد
بسی دادی به هجران گوشمالم
چه باشد ار به لطفت شربت آبی
دهی زان چشمه آب زلالم
مگر در صبحدم آرد نسیمی
ز سوی لطف تو باد شمالم
کمالش را کماهی چون بگویم
چو من مدهوش حیران در جمالم
خیالش مونس جان جهانست
ولی یک دم نیاری در خیالم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد جدایی و هجران محبوب صحبت میکند. او از بیتابی و بیحالی خود در غیاب معشوقش میگوید و از او میخواهد که به او خبر دهد چه زمانی این قید جدایی پایان مییابد. شاعر از احساس پریشانی و ناامیدیاش به خاطر دوری محبوبش سخن میگوید و به یادآوری لحظات شاد و شیرین وصال میپردازد. او از لطافت و زیبایی معشوقش میگوید و در نهایت از آرزوی دیدار دوبارهاش در دل تنگش سخن میگوید. این اثر پر از احساسات عاشقانه و اندوه ناشی از جدایی است.
هوش مصنوعی: چرا اینقدر بیخیال و بیتو هستم؟ تا کی از درد جدایی تو شکایت کنم؟
هوش مصنوعی: از من میپرسی حال و روزم چگونه است، اما جانم، ای عزیز، بدون تو از جان خود هم بیخبرم و کلافهام.
هوش مصنوعی: به جداییام بگو که تا کی میخواهی مرا در قید نگهداری، که آخرش از وصال من نوازی نخواهی کرد.
هوش مصنوعی: از ناراحتی و غصه من، موهایم را ببین که چقدر به هم ریخته و آشفته شدهاند، حتی بیشتر از خود من.
هوش مصنوعی: تو هیچ وقت در کنار من خوشحالی نکردی، اما صدها بار به خاطر دوریات به من آسیب زدی.
هوش مصنوعی: اگر با لطف و مهربانیات یک جرعه آب زلال از چشمهات به من بدهی، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
هوش مصنوعی: آیا در صبح زود نسیمی از جانب محبت تو، مرا نوازش خواهد کرد؟
هوش مصنوعی: در زیباییاش چنان جذاب و فریبنده است که نمیتوانم به درستی وصفش کنم، زیرا خودم به شدت تحت تأثیر و شگفتی قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: خیال او همیشه با من است و به من آرامش میدهد، اما حتی برای یک لحظه هم نمیتوانم او را در ذهنم داشته باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی گویم چو از عشقش بنالم
مبادا حال او هرگز چو حالم
پذیرفتند چندان ملک و مالم
که باور کردنش آمد محالم
بزن گفتا که شو جفت حلالم
که مُردم، زنده گردان از وصالم
بزن پایی بر این پابند عالم
که تا دست از تبرک بر تو مالم
همین است اندرین گفتار حالم
که خلق از من خوش و من در وبالم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.