شکوه بر چرخ برند از دشمن
عجبا چرخ بُوَد دشمن من
اللّه اللّه به که باید نالید
زین ستمگر فلکِ اهریمن
همه سر تا پا ، مکر است و فریب
همه پا تا سر رنج است و مِحَن
گرگِ خونخوارِ هزاران یوسُف
بلکه گرگینِ هزاران بیژن
طلبِ شادی از این چرخِ حرون
طمعِ راحت از این دهرِ فِتَن
باد بیزی بُوَد اندر غربال
آب سایی بُوَد اندر هاون
حلقهای نیست از آن بی ماتم
خانهای نیست از او بی شیون
گر ز بهرِ پسرِ خود ، یعقوب
کرد بیت الحزنی را مسکن
من ز بهرِ پدرِ خود زین پس
مسکنِ خویش کنم بیتِ حزن
داشت یعقوب ، امیدی که رسد
روزی از یوسُفِ او پیراهن
برِ یعقوبِ من آن هم نبُوَد
زان که پیراهنِ وی گشت کفن
پیرهن گشت کفن در تن او
پیرهن باد کفن در تنِ من
چون که پیراهنِ یوسُف را دید
چشمِ یعقوب از آن شد روشن
من ز پیراهنِ این یعقوبم
پیرهن خواهم دَرّید به تن
پدرا رفتی و من از پسِ تو
مرثیت گویم ، خاکم به دهن !
گر بر اَطلال و دمن گریه کنند
اَخطَل و اَعشی و حَسّان و حَسَن
در سرِ قبرِ تو من نوحه کنم
عوضِ نوحه بر اَطلال و دمن
آهن ار باشم در تاب و توان
آتشت آب نماید آهن
ای کهن چرخ ! بسی تازه جوان
کشتهای تا شدهای چرخِ کهن
زین همه ظلم که با من کردی
تا چه یابی تو ازآن پاداشَن
خاطری نیست که باشد شادان
خانهای نیست که ماند روشن
از ایاغی که تو بخشی باده
از چراغی که تو ریزی روغن
نز شعاع است که هر شام تُرا
سرخ گردد به افق پیرامن
خَم از آن گشت تُرا پشت که هست
بارهای کهنت بر گردن
انجمن ها ز تو ویران گردد
هر شبی کانجمن آری ز پَرَن
نبود رافعِ زَهرت تریاق
نبُوَد دافعِ زخمت جوشن
با تو آویخت نتاند رُستم
وز تو بگریخت نیارد بهمن
نَهِلَم دامنِ شه را از کف
تا مرا کف نَهِلی از دامن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شعر، شاعر از چرخ فلک به عنوان دشمنی ظالم و فریبکار یاد میکند که زندگی انسانها را پر از رنج و محنت میکند. او با اشاره به داستان یعقوب و یوسف، احساس سوگواری و ناامیدی خود را بیان میکند و میگوید که یعقوب امیدوار به بازگشت یوسف بود، اما او پیراهن یوسف را به عنوان کفن دید و این به او خیلی دردناک بود. شاعر با احساس عمیق اندوه، از وضعیت خود مینالد و میگوید که چرخ روزگار هرگز بر او رحم نکرده و ظلمی که بر او رفته است بزرگ و بیپاسخ مانده است. او از ناکامیها و سوگ در زندگی خود میگوید و در نهایت به یأس و ناامیدی خود از این دنیا اشاره میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به این اشاره دارد که حتی آسمان و جهان نیز به دشمنی انسان معترف هستند. جالب اینجاست که آسمان خود بر دشمنی با من تاکید میکند و این نشاندهنده عمق مشکل و چالشهایی است که شخص با آن مواجه است.
هوش مصنوعی: به کی باید شکایت کرد از ظلم و ستم این سرنوشت بیرحم؟
هوش مصنوعی: تمام وجود انسانها پر از فریب و نیرنگ است، در حالی که در عمق وجودشان، رنج و سختیهای بسیاری وجود دارد.
هوش مصنوعی: گرگ درنده و خطرناک میتواند به هزاران یوسف آسیب برساند، حتی اگر به شکل گرگینی شبیه به بیژن درآید.
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از نوسانات و چالشهاست، انتظار خوشی و آرامش داشتن نوعی امیدواری ناواقعی است.
هوش مصنوعی: باد به رنگ زردی است که در غربال میوزد و آبسایی در هاون به کار میرود.
هوش مصنوعی: هیچ جا نیست که از ناراحتی و غم خبری نباشد؛ در هر محفل و دورهمی، نشانهای از ماتم و اندوه وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر یعقوب به خاطر پسرش، بیت الحزن را مکانی برای زندگی قرار داد،
هوش مصنوعی: از این پس به خاطر پدرم، محل زندگیام را به اندوه و غم تغییر میدهم.
هوش مصنوعی: یعقوب امید داشت که روزی پیراهنی از یوسفش به او برسد و دلش را گرم کند.
هوش مصنوعی: من باید برادر یعقوب خود را در بدرود بگویم، چراکه پیراهن او به اندازهای ارزشمند نیست که بتواند او را نجات دهد و به زندگی بازگرداند.
هوش مصنوعی: پیرهن او، که حالا به خاک سپرده شده، به کفن تبدیل شده و من هم به همان سرنوشت دچار شدم. لباس من هم که اکنون بر تنم است، میتواند روزی به کفن تبدیل شود.
هوش مصنوعی: وقتی یعقوب پیراهن یوسف را دید، چشمانش روشن و امیدوار شد.
هوش مصنوعی: من از پیراهن یعقوب الهام گرفتهام و به همین دلیل میخواهم این پیراهن را از تن درآورم.
هوش مصنوعی: پدر عزیز، تو رفتی و من به یاد تو سوگواری میکنم، به قدری غمگین هستم که گویی خاک در دهانم رفته است!
هوش مصنوعی: اگر بر خرابهها و آثاری که از گذشته به جا مانده است، شاعرانی چون اخطل، اعشی، حسان و حسن گریه کنند، نشان از عمق اندوه و یادآوری خاطرات قدیم دارد.
هوش مصنوعی: بر سر قبر تو به جای نوحهخوانی بر ویرانهها و دمن، با دل grieving میگذراند.
هوش مصنوعی: حتی اگر من از آهن هم قویتر باشم، آتش قدرت خاموش کردن و جلوگیری از اثرات من را دارد.
هوش مصنوعی: ای چرخ کهن! تو بارها جوانان تازهنفس را نابود کردهای و حالا به پیری خود ادامه میدهی.
هوش مصنوعی: از همه ظلم و ستمهایی که بر من روا داشتی، در نهایت به چه نتیجهای خواهی رسید؟
هوش مصنوعی: هیچ خاطری وجود ندارد که شاد و خوشحال باشد و هیچ خانهای نیست که روشناییاش باقی بماند.
هوش مصنوعی: از ظرفی که تو مشروب میریزی، باده میچکد و از چراغی که تو روغن میافزایی، نور میتابد.
هوش مصنوعی: هر غروب، رنگ سرخی در آسمان ظاهر میشود که ناشی از تابش نور است.
هوش مصنوعی: شکستگی و خمیدگی پشتت از بار سنگین گذشتهات ناشی میشود، که بر دوش تو سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: هر شب برگزاری مجالس و جمعهای مختلف به خاطر تو ویران و از هم میپاشد، زیرا تو خود، اصلیترین و بهترین چیزی هستی که در این مجالس وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر داروی زهر تو به طور کامل وجود نداشته باشد، هیچ چیز نمیتواند زخم تو را التیام بخشد.
هوش مصنوعی: رستم نتوانست به تو وابسته شود و از تو دوری کند، و بهمن نیز نمیتواند در برابر تو بایستد.
هوش مصنوعی: من دامنِ پادشاه را نمیگذارم از دست برود تا اینکه تو مرا در دامنِ خود نگهداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما شئت کان وان لم اشأ
و ما شئت ان لم تشا لم یکن
خلقت العباد علی ما علمت
ففی العلم یجری الفتی والمسن
فهذا مننت و هذا خذلت
[...]
هندسی یاری ای یار عزیز
بر تو هندسه چون تو بر من
گر به قولت نشود نقطه همی
منقسم ای صنم نقطه دهن
از برای چه دهان تو همی
[...]
چون من و چون تو شد ای دوست چمن
یک چمانه من و تو بی تو و من
توی بیتو چو بهار اندر بت
من بی من به بهار تو شمن
توبهٔ سست بروتان شدهاست
[...]
فما شئت کان و ان لم نشأ
و ما شئت ان لم نشأ لم یکن
خلقت العباد علی ما علمت
ففی العلم یمضی الفتی و المسن
علی ذا مننت و هذا خذلت
[...]
گاه آن است که طفلان چمن
اندر آیند چو عیسی به سخن
گه گشایند دهان از لاله
گه نمایند زبان از سوسن
مددی از دم عیسی است نسیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.