گنجور

 
همام تبریزی

نظرها محرم رویت نبودند

به مشتاقان نموداری نمودند

چو بر آب و گل آمد عکس رویت

دری از حسن بر عالم گشودند

زگل گل‌های گوناگون برآمد

که دل‌ها از لطافت میر بودند

ز عشق هر گلی صد بلبل مست

به دستان‌ها زبان‌ها می‌گشودند

اثر نگذاشت ز ایشان غیرت عشق

تو پنداری که خود هرگز نبودند

همام افسانه‌گوی دوستان است

که این افسانه گفتند و شنودند