روی ترکم بین مکن نسبت به خوبی ماه را
ترک من در خیل دارد همچو مه پنجاه را
دامن خرگه براندازد به شبها تا مگر
گمرهی در منزل او باز یابد راه را
رهنمایان فلک با شبروان ره گم کنند
ترک من گر برنگیرد دامن خرگاه را
گر شبی در زلف مشکین، روی را پنهان کند
رهبری را برفروزم شعلههای آه را
یوسف مصری اگر حسنی بدین سان داشتی
عکس رویش پر مه و خورشید کردی چاه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است و احساسات عمیق شاعر را در مورد معشوق بیان میکند. شاعر از زیباییها و ویژگیهای معشوق خود میگوید و به حوادث شب اشاره میکند که چگونه میتواند راه را گم کند. او با اشاره به شب، زلف و چهره معشوق، به عشق و جذابیت او میپردازد و حتی به زیبایی یوسف مصری اشاره میکند تا بیان کند که معشوقش چه اندازه جذاب است. در نهایت، این شعر نشاندهندهی مبارزه بین عشق و گمشدگی در آن است.
هوش مصنوعی: به چهرهی من نگاه نکن و نبین که زیبایی ماه را به من نسبت میدهی. ترک من در میان جمعیت مانند ماهی است که بیشتر از پنجاه ماه را در بر دارد.
هوش مصنوعی: در شبها دامن خرگاه را به زمین بیندازد تا شاید گم شدهای در خانهاش، دوباره راه خود را پیدا کند.
هوش مصنوعی: راهنمایان آسمان وقتی در شب حرکت میکنند، راه را گم میکنند. اگر من از ترک این جا دور شوم، دامن این مکان را ترک نمیکند.
هوش مصنوعی: اگر شبی در زلف سیاهش، چهرهاش را پنهان کند، من شعلههای آه و عشق را که در دلم دارم، برای رهبریام برافروخته میکنم.
هوش مصنوعی: اگر یوسف مصری به زیباییای که تو داری، میبود، چهرهاش آنقدر درخشان و زیبا بود که میتوانستی چاه را با تابش نور آن به روشنایی بسازی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سال چون نو گشت فرزند نو آمد شاه را
شاه نیکو روی نیکوعهد نیکوخواه را
خواست یزدان تا ز نسل شاه بنماید به خلق
چون ملکشاه و چو طغرلشاه و سلطانشاه را
خواست دولت تا بود چون آفتاب و مشتری
[...]
شاه را خواهی که بینی، خاک شو درگاه را
ز آبرو آبی بزن درگاه شاهنشاه را
نعل کن چون چتر او دیدی کلاه چرخ را
چاک زن چون روی او دیدی قبای ماه را
چون کله بر سر نشین دزدان افسر جوی را
[...]
در شب تاریک برداری نقاب از روی خویش
مرد نابینا ببیند باز یابد راه را
طاقت پنجاه روزم نیست تا بینم ترا
دلبرا شاها ازین پنجاه بفکن آه را
پنج و پنجاهم نباید هم کنون خواهم ترا
[...]
عقل را با عشق کاری نیست زودش پنبه کن
تاچه خواهی کرد آن اشتردل جولاه را
عقل نزد عشق خود راهی تواند برد نه
نزد شاهنشه چه کار اوباش لشگر گاه را
حد و اندازه ندارد نالهها و آه را
چون نماید یوسف من از زنخ آن چاه را
راه هستی کس نبردی گرنه نور روی او
روشن و پیدا نکردی همچو روز آن راه را
چون مه ما را نباشد در دو عالم شبه و مثل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.