گنجور

 
اهلی شیرازی

سگ آن طیب انفاسم که رشک مشک چین باشد

نسیمی کز چنان گلزار خیزد اینچنین باشد

چنان از شوق او مستم که یکسان است پیش من

اگر در غایت یاری اگر در عین کین باشد

وصال مار اگر جویم حریفی بوالهوس باشم

من و گنج خیال او وصال من همین باشد

از آن لب بسته ام دایم کزین آتش که من دارم

نفس گر میزنم ترسم که آه آتشین باشد

حریف عاشقان اهلی نه از راه سلامت شد

ملامت کش کسی باشد که با همنشین باشد