گنجور

 
حکیم نزاری

نکونامی و بدنامی کدام است

چو عشق آمد چه جای ننگ و نام است

نمی ترسیم در عشق از ملامت

ملامت در عقب بالا کلام است

هم از دل فارغیم اکنون هم از جان

که ما را جز غم جانان حرام است

در دیوانگی ها برگشادیم

که عقل از بس تمامی ناتمام است

بسی سودا درین سودا بپختیم

هنوز اندیشه ی این کار خام است

سر دیوانگی دارم ازین پس

که را با ما هوای این مقام است

به ترک خواجگی گفتیم و رندیم

اگر چه خواجگی با احتشام است

کسی را خواجه می خوانند بالله

که صد ره کمتر از کمتر غلام است

ز محنت کلبه ی فانی نزاری

به قصری شد که دولت مستدام است

 
 
 
باباطاهر

اگر دل دلبر و دلبر کدام است؟

وگر دلبر دل و دل را چه نام است؟

دل و دلبر بهم آمیته وینم

ندونم دل که و دلبر کدام است

عطار

ره میخانه و مسجد کدام است

که هر دو بر من مسکین حرام است

نه در مسجد گذارندم که رند است

نه در میخانه کین خمار خام است

میان مسجد و میخانه راهی است

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۵ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
اثیر اخسیکتی

مدامم ده، که ایامم مدام است

شکار عیش را، ایام دام است

بیاور باده ئی، کز وی دو قطره

خرابی دو عالم را تمام است

چه در بند حریفی، باده را باش

[...]

همام تبریزی

تو سلطانی و خورشیدت غلام است

نظر جز بر چنین صورت حرام است

ورای حسن در روی تو چیزی‌ست

نمی‌داند کسی کان را چه نام است

اگر جان را بهشتی در جهان هست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه