گنجور

 
همام تبریزی

خانه امروز بهشت است که رضوان اینجاست

وقت پروردن جان است که جانان اینجاست

نیست ما را سر بستان و ریاحین امروز

نرگس مست و گل و سرو خرامان اینجاست

خبری از دل ضایع شدۀ زندانی

باز پرسید که آن سرو خرامان اینجاست

من ز غیرت شوم آتشکده‌ای گر یابد

آگهی خضر که اسکندر خوبان اینجاست

شکر از مصر به تبریز میارید دگر

کان شکر را چه محل این شکرستان اینجاست

هر که او را ادب مجلس شاهان نبود

گو بدین در مگذارید که سلطان اینجاست

بندگی را کمر امروز ببندید به جان

چون نبندیم میان یوسف دوران اینجاست

چشم و ابروی تو کردند اشارت به همام

که از این حسن و ملاحت بگذر کان اینجاست

ماه خود کیست ندارم سر خورشید فلک

سایه لطف خدا روح دل و جان اینجاست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode