گنجور

 
سیف فرغانی

دل کنون زنده بجان نیست که جانان اینجاست

وآن حیاتی که بدو زنده بود جان اینجاست

نام شکر چه بری قند لب او حاضر

ذکر شیرین چکنی خسرو خوبان اینجاست

طوطی تنگ دلم لیک ز شکر پس ازین

بار منت نکشم کآن شکرستان اینجاست

پیش ازین گرچه بسی نعره زدم چون بلبل

گریه چون ابر کنم کآن گل خندان اینجاست

مجلسی پر ز عزیزان زلیخا مهرند

دست دل خسته که آن یوسف کنعان اینجاست

نیکوان نور ندارند چو استاره بروز

کامشب از طالع سعد آن مه تابان اینجاست

امشب ای صبح تو در دامن شب پنهان باش

کآفتابی که برآید ز گریبان اینجاست

شست دل در طلب ماهی اومید انداخت

جان خضروار که آن چشمه حیوان اینجاست

هرکرا درد دلی بود و نمی گفت بکس

گو بجو مرهم آن درد که درمان اینجاست

از مجاری شکر پیش جگر سوختگان

نمک افشانده که چندین دل بریان اینجاست

عشق در دل غم و انده نبود دور از تو

جور لشکر بکش ای خواجه کی سلطان اینجاست

زین غزل جمله بیک قول شدند اهل سماع

همه گوینده چو بلبل که گلستان اینجاست

سیف فرغانی تو نیز بگو چون دگران

«خانه امشب چو بهشتست که رضوان اینجاست »

 
 
 
همام تبریزی

خانه امروز بهشت است که رضوان اینجاست

وقت پروردن جان است که جانان اینجاست

نیست ما را سر بستان و ریاحین امروز

نرگس مست و گل و سرو خرامان اینجاست

خبری از دل ضایع شدۀ زندانی

[...]

حکیم نزاری

ای بهشتی به بهشت آی که رضوان اینجاست

تو ز جایِ دگرش میطلبی و آن اینجاست

هرگز افسرده نبردهست از این مطبخ بوی

جایِ دیگر طلبد غافل و بریان اینجاست

دردِ دیرینهء دل جایِ دگر نتوان برد

[...]

امیرخسرو دهلوی

ساقیا، باده ده امروز که جانان اینجاست

سر گلزار نداریم که بستان اینجاست

دگرم نقل و شرابی نبود، گو کم باش

گریه تلخ و شکر خنده پنهان اینجاست

ناله چندین مکن، ای فاخته، کامشب در باغ

[...]

سیف فرغانی

در رخت می نگرم جلوه گه جان اینجاست

در قدت می نگرم سرو خرامان اینجاست

من دل سوخته خواهم که لب تشنه خویش

بر دهان تو نهم کآبخور جان اینجاست

خانه یی چون حرم و بر در و بامش عشاق

[...]

اسیر شهرستانی

امشب از پرتو روی تو گلستان اینجاست

آرزو با سمنت دست و گریبان اینجاست

هرکه پابسته آن زلف چو زنجیرم دید

گفت سرحلقه زنار پرستان اینجاست

دل طلبکار لبش بود که ناگه خالش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه