نام جانرا نتوان برد که جانان اینجاست
منه آن زلف که سودای دل و جان اینجاست
زاهد آمد زدر و دید بت حور سرشت
گفت اینجا نه بهشتست که غلمان اینجاست
هر طرف حور وشی جام زکوثر بر کف
در گمانم که مگر جنت رضوان اینجاست
خضر خطت بلب لعل اشارت میکرد
تشنگان مژده که سرچشمه حیوان اینجاست
بور ای عقل که دل منزل عشق ازل است
بگذر ای دیو که مأوای سلیمان اینجاست
غنچه خامش بنشین کان گل خندان آمد
ابر گو لاف مزن دیده گریان اینجاست
مست پیمان شکنم آمده پیمانه بکف
جای بشکستن پیمانه و پیمان اینجاست
پیش زلفش نتوان سر بسلامت بردن
گو زمیدان ببرد چون خم چوگان اینجاست
گفتی آشفته پریشانیت امشب از چیست
چه کنم حلقه آن زلف پریشان اینجاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیتی میپردازد که عاشق در معشوق خود مشاهده میکند. شاعر با اشاره به حضور جانان و زلف او، به تُندی و لذت عشق اشاره کرده و بر اثرات آن بر دل و عقل تأکید میکند. در اینجا، معشوق بهشت و حورهای بهشتی را تداعی میکند و زاهدان که به بهشت عادت دارند، در مقابل زیبایی معشوق به کنایه به حیرت و تردید دچار میشوند. شاعر همچنین به نفش عقل و عشق در زندگی و دل آدمیان اشاره میکند و باید از جدال عقل و احساس عبور کرد زیرا در اینجا عشق برتری دارد. در نهایت، شاعر از دشواریهای و پیچیدگیهای عشق و تأثیر زلف معشوق بر حالت و احساسات خود میگوید.
هوش مصنوعی: نام محبوب را نمیتوان بر زبان آورد، زیرا خود محبوب در اینجا حاضر است. من آن زلف را از یاد ببر که عشق و دلباختگی در اینجا وجود دارد.
هوش مصنوعی: عابدی به جایی وارد شد و بت زیبا و دلربایی را دید. او گفت: «اینجا بهشت نیست، چون در اینجا جوانان خوشچهره وجود دارند.»
هوش مصنوعی: در هر سو، زیباییها و زیبایانی با لیوانهای پر از زلال بهشت در دست هستند و من در خیال خود تصور میکنم که شاید بهشت رضوان در اینجا وجود دارد.
هوش مصنوعی: خضر که نماد زندگی و راهنمایی است، با اشاره به خط زیبا و سرخ خود به تشنگان خبر میدهد که منبع زندگی و جاودانگی در این مکان قرار دارد.
هوش مصنوعی: ای عقل، تو که نمیتوانی در عشق قدم گذاری، از دل که محل عشق ابتدایی است بگذر. ای شیطان، اینجا مکان سلیمان است، پس دور شو.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به غنچهای اشاره میکند که آرام و ساکت نشسته و انتظار میکشد تا به گل برسد. او از ابر میخواهد که از خود لاف نزد چون در اینجا چشمی هست که در حال گریه است. به عبارتی دیگر، شاعر با این تصویر میخواهد القا کند که نباید در شرایطی که غم و اندوه در میان است، خود را بزرگ و قوی نشان داد.
هوش مصنوعی: من با جامی در دست آمدهام که به راحتی میتوانم آن را بشکنم، و اینجا جای شکستن پیمانه و عهد و پیمان است.
هوش مصنوعی: نمیتوان به راحتی زیر نظر زیباییهای او زندگی کرد، چون مانند یک میدان جنگ است و حضور او مانند ضربهای به چوگان، همواره خطرناک و چالشبرانگیز است.
هوش مصنوعی: تو از من میپرسی که چرا امشب اینقدر آشفته و پریشانم؟ من هم میگویم که پایانی ندارد، چون حلقهٔ آن زلف پریشان تو همین نزدیکیهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خانه امروز بهشت است که رضوان اینجاست
وقت پروردن جان است که جانان اینجاست
نیست ما را سر بستان و ریاحین امروز
نرگس مست و گل و سرو خرامان اینجاست
خبری از دل ضایع شدۀ زندانی
[...]
ای بهشتی به بهشت آی که رضوان اینجاست
تو ز جایِ دگرش میطلبی و آن اینجاست
هرگز افسرده نبردهست از این مطبخ بوی
جایِ دیگر طلبد غافل و بریان اینجاست
دردِ دیرینهء دل جایِ دگر نتوان برد
[...]
ساقیا، باده ده امروز که جانان اینجاست
سر گلزار نداریم که بستان اینجاست
دگرم نقل و شرابی نبود، گو کم باش
گریه تلخ و شکر خنده پنهان اینجاست
ناله چندین مکن، ای فاخته، کامشب در باغ
[...]
دل کنون زنده بجان نیست که جانان اینجاست
وآن حیاتی که بدو زنده بود جان اینجاست
نام شکر چه بری قند لب او حاضر
ذکر شیرین چکنی خسرو خوبان اینجاست
طوطی تنگ دلم لیک ز شکر پس ازین
[...]
امشب از پرتو روی تو گلستان اینجاست
آرزو با سمنت دست و گریبان اینجاست
هرکه پابسته آن زلف چو زنجیرم دید
گفت سرحلقه زنار پرستان اینجاست
دل طلبکار لبش بود که ناگه خالش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.