گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

نام جانرا نتوان برد که جانان اینجاست

منه آن زلف که سودای دل و جان اینجاست

زاهد آمد زدر و دید بت حور سرشت

گفت اینجا نه بهشتست که غلمان اینجاست

هر طرف حور وشی جام زکوثر بر کف

در گمانم که مگر جنت رضوان اینجاست

خضر خطت بلب لعل اشارت میکرد

تشنگان مژده که سرچشمه حیوان اینجاست

بور ای عقل که دل منزل عشق ازل است

بگذر ای دیو که مأوای سلیمان اینجاست

غنچه خامش بنشین کان گل خندان آمد

ابر گو لاف مزن دیده گریان اینجاست

مست پیمان شکنم آمده پیمانه بکف

جای بشکستن پیمانه و پیمان اینجاست

پیش زلفش نتوان سر بسلامت بردن

گو زمیدان ببرد چون خم چوگان اینجاست

گفتی آشفته پریشانیت امشب از چیست

چه کنم حلقه آن زلف پریشان اینجاست

 
 
 
همام تبریزی

خانه امروز بهشت است که رضوان اینجاست

وقت پروردن جان است که جانان اینجاست

نیست ما را سر بستان و ریاحین امروز

نرگس مست و گل و سرو خرامان اینجاست

خبری از دل ضایع شدۀ زندانی

[...]

حکیم نزاری

ای بهشتی به بهشت آی که رضوان اینجاست

تو ز جایِ دگرش میطلبی و آن اینجاست

هرگز افسرده نبردهست از این مطبخ بوی

جایِ دیگر طلبد غافل و بریان اینجاست

دردِ دیرینهء دل جایِ دگر نتوان برد

[...]

امیرخسرو دهلوی

ساقیا، باده ده امروز که جانان اینجاست

سر گلزار نداریم که بستان اینجاست

دگرم نقل و شرابی نبود، گو کم باش

گریه تلخ و شکر خنده پنهان اینجاست

ناله چندین مکن، ای فاخته، کامشب در باغ

[...]

سیف فرغانی

دل کنون زنده بجان نیست که جانان اینجاست

وآن حیاتی که بدو زنده بود جان اینجاست

نام شکر چه بری قند لب او حاضر

ذکر شیرین چکنی خسرو خوبان اینجاست

طوطی تنگ دلم لیک ز شکر پس ازین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
اسیر شهرستانی

امشب از پرتو روی تو گلستان اینجاست

آرزو با سمنت دست و گریبان اینجاست

هرکه پابسته آن زلف چو زنجیرم دید

گفت سرحلقه زنار پرستان اینجاست

دل طلبکار لبش بود که ناگه خالش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه