بازیچه نیست آخر آیین عشقبازی
با دوست درنگیرد تا روح در نبازی
چون شاهد حقیقی محجوب شد ز غیرت
در بتپرستیم دان با نسبت مجازی
تا آفتاب تابان از شرق برنیاید
پروانه مینماید با شمع عشقبازی
گلهای نوبهاری چون در شکفتن آید
ای نخلبند آن به کز موم گل نسازی
در وصف روی یارم حرفی نمیشمارم
چندین هزار طومار از پارسی و تازی
ای پرتو جمالت از خاک کرده پیدا
رویی بدین لطیفی زلفی بدین درازی
آب و هوا چه باشد لطف تو مینماید
از لاله تازهرویی وز سرو سرفرازی
گر کشتگان عشقت صد جان بیافتندی
یک جان فدا نکردی در روز حرب غازی
در حضرتت چه سنجد جان همام کانجا
محمود میدهد جان در صحبت ایازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از بهر مرغ خانه چون خانهای بسازی
اشتر در او نگنجد با آن همه درازی
آن مرغ خانه عقل است و آن خانه این تن تو
اشتر جمال عشق است با قد و سرفرازی
رطل گران شه را این مرغ برنتابد
[...]
آغاز میکند دل، سر نامهٔ نیازی
ای بینیاز او را تشریف ده جوازی
در عقل ما نگنجد ادراک حسن رویت
کی محرم حقیقت گردد خیال بازی
ای از غبار کویت هر ذره آفتابی
[...]
هر مختصر چه داند آئین عشقباری
کی در هوا مگس را باشد مجال بازی
ارمک بپوش و از حق میخواه جان درازی
دستار بندقی بند از بهر سرفرازی
آن تارها بچنگست از تار و پود والا
[...]
رو بر در تو آریم رانی و گر نوازی
جز تو کسی نداریم سازی و گر نسازی
ای چاره ساز هر چند سازی تو چاره ما
دیگر بتو گرائیم از بهر چاره سازی
از تو شویمآباد وز تو شویم ویران
[...]
اوقات خوش کدام است ایام عشقبازی
مشغول دوست بودن وز غیر بینیازی
دوشم به گوش میخواند نی نکتهٔ حقیقت
مطرب بیا بگردان این پردهٔ مجازی
از حرف حق میندیش گر میزند به دارت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.