شمارهٔ ۱۱۷
برو با ماصلاح و زهد مفروش
که من پندت نخواهم کرد در گوش
ملامت آتش دل می کند تیز
به آتش کی نشیند دیگ را جوش
شما را سلسبیل و حوض کوثر
مرا آب حیات از چشمه نوش
مرا امروز با سر عشق بازی ست
که در پای خیالت داشتم دوش
من خاکی که باشم کاسمان را
همی زیبد مه تابان در آغوش
اگر سر خاک پایت را بشاید
کشیدن بار باشد بر سر دوش
شکایت داشتم از دوست بسیار
چو آمد شد حکایت ها فراموش
نظر کردن به رویت چون توانم
که چون بویی شنیدم رفتم از هوش
بدگویایی نشد کس محرم دوست
قناعت کن به بینایی و مخروش
همام افسانه عشقش مکن فاش
زفان حال خود گوید که خاموش
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعیلن مفاعلین فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
246 نوشته:
بیت ماقبل آخر: بدگویایی –>به گویایی.
👆⚐