چه رسمست آن نهادن زلف بر دوش
نمودن روز را در زیر شبپوش
گه از بادام کردن جعبهٔ نیش
گه از یاقوت کردن چشمهٔ نوش
برآوردن برای فتنهٔ خلق
هزاران صبحدم از یک بناگوش
تو خورشیدی از آن پیش تو آرند
فلک را از مه نو حلقه در گوش
پری و سرو و خورشیدی ولیکن
قدح گیر و کمربند و قباپوش
گل و مه پیش تو بر منبر حُسن
همه آموخته کرده فراموش
سنایی را خریدستی دل و جان
اگر صد جان دهندت باز مفروش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جاذبه معشوق و تاثیر آن بر دیگران اشاره دارد. شاعر از زلف معشوق که بر دوش او افتاده صحبت میکند و چگونگی نمایان شدن روز در زیر شب را توصیف میکند. او به تماشای زیباییهای مختلف میپردازد، مانند بادام، یاقوت و چشمه نوش، و به فتنهای اشاره میکند که معشوق برای خلق به وجود میآورد. شاعر همچنین به خورشید و فلک اشاره میکند و زیبایی معشوق را با دیگر زیباییها مقایسه میکند، اما در نهایت از او میخواهد که بیخیال چیزهای دیگر شده و به می نوشی و آرامش بپردازد. سنایی، شاعر نامی، نیز به عشق و فداکاری در عشق اشاره میکند و میگوید که حتی اگر صد جان داشته باشد، باز هم حاضر به فدای عشق نیست.
هوش مصنوعی: چرا باید موها را بر دوش انداخت و روز را در دل شب پنهان کرد؟
هوش مصنوعی: گاهی با توجه به خصلت بادام، میتوان جعبهای برای ذخیره نیش درست کرد و گاهی با تأکید بر زیبایی یاقوت، چشمهای شیرین و خوشرنگ را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: برای ایجاد آشوب در میان مردم، هزاران صبح زود از یک گوش به صدا درمیآید.
هوش مصنوعی: تو همانند خورشیدی هستی که آسمان به خاطر تو، ماه نو را به عنوان زینتی در گوش خود میآویزد.
هوش مصنوعی: ای عزیز، زیباییهایی چون پری، درخت سرو و خورشید وجود دارند، اما در این میان بگذار کنار بگذاریم و به شادمانی و مینوشی بپردازیم، و خود را در لباسهای زیبا و با کمربنداری آراسته کنیم.
هوش مصنوعی: در حضور تو، زیبایی و لطافت مانند گل و ماه، همه چیز را یاد گرفتهاند، اما من همه آنها را فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: اگر دل و جان سنایی را هم به تو بدهند، باز هم آن را نمیفروشم، حتی اگر صد جان دیگر هم به من بدهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بود زودا، که آیی نیک خاموش
چو مرغابی زنی در آب پاغوش
چو شاهِ روم بود آن رویِ نیکوش؛
دو زلفش پیشِ او چون دو سیهپوش.
ز جزع و لعلت ای سیمین بناگوش
دلم پر نیش گشت و طبع پر نوش
دو جادوی کمین ساز کمان کش
دو نقاش شکر پاش گهر نوش
که پیش این و آن جان را و دل را
[...]
خداوندا زدوران زمانه
دلم از غصه چون دیگ است در جوش
همی سوزد جهان هر ساعتم دل
همی مالد فلک هر لحظه ام گوش
دراین فکرت چگونه خوش بود دل
[...]
چو زخمه راندی از کین سیاوش
پر از خون سیاوشان شدی گوش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.