گنجور

 
حزین لاهیجی

نبود عجب که از دل ما شور شد بلند

جایی که دود حوصلهٔ طور شد بلند

شد موج زن ز جلوهٔ او سیل فتنه ای

گرد خرابی از دل معمور شد بلند

هرگز نبود عمر فراق این قدر دراز

از یاد زلف او شب دیجور شد بلند

کوته کند فسانهٔ گلبانگ عندلیب

هر جا حدیث آن رخ مستور شد بلند

یک چند راز عشق ز خامان نهفته بود

باز این ترانه از لب منصور شد بلند

یا رب که دید سرو سهی پیکر تو را

کآوازه اش چو مصرع مشهور شد بلند؟

بانگ دراست قافله درد را حزین

هر ناله ای که از دل رنجور شد بلند