پای بستند و ره سعی نشانم دادند
دست و بازو بشکستند و کمانم دادند
جان سختم حذر از دوزخ جاوید نداشت
خانه در کوچهٔ آسوده دلانم دادند
العطش زاست درین وادی تفسیده دلم
جگری گرمتر از ریگ روانم دادند
بر رخ خرقه کشان هم در رحمت باز است
بار در انجمن باده کشانم دادند
شمعها برده ام از صدق به خاک شهدا
تا دل و دیدهٔ خونابه چکانم دادند
اجر صبری که به حرمان گلستان کردم
چمن آرایی آن سرو روانم دادند
همّت از ابر نمی گشت طلبکار حزین
رگ ابر قلم ژاله فشانم دادند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حسرت و غم شاعر در مورد عشق و زندگیاش میپردازد. شاعر در ابتدا از دشواریها و مشکلاتی که در مسیر تلاشش با آنها مواجه شده است، سخن میگوید. او از درد و رنجهایی که به خاطر عشق و آرزوهایش تحمل کرده، یاد میکند و احساس خشکی و تشنگی عمیق خود را در این وادی پر از ناامیدی نشان میدهد. در عین حال، شاعر به یاد شهیدان میافتد و با تقدیم شمعی به آنان، ارادت خود را نشان میدهد. او به نوعی از صبر و تحمل خود در برابر محرومیتها و سختیها سخن میگوید و در نهایت، به امید چمنزاری و رویش دوباره عشق و زیبایی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا از تلاش و کوشش افراد دیگر برای راهنمایی و هدایت صحبت میشود. آنها در ابتدا مرا محدود کردند و به من راه ندادند، سپس با سختی و آسیب به من، ابزاری به من دادند که بتوانم در مسیر خود پیش بروم.
هوش مصنوعی: در واقع، جان من به سختی میکوشید تا از آتش دوزخ جاودانه فرار کند، اما در عوض، خانهام را در میان کوچههای آرام و آسودهدلان قرار دادند.
هوش مصنوعی: تشنگی در این سرزمین ویران وجود دارد، دل من از درد سختتر از شنهای در حال جریان به من سوز و گرما بخشیده است.
هوش مصنوعی: بر چهرهی پوشیدگان نیز رحمت و لطف الهی جاری است؛ در جمع مینوشان، به من نیز لطف و مرحمت کردند.
هوش مصنوعی: شمعها را با صداقت به خاک شهدای عزیز بردم تا دل و چشمانم را پر از اشک و اندوه کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر صبوری که در فقدان گلستان از خود نشان دادم، حالا پاداشی که به من دادهاند این است که آرایش و زیبایی آن سرو را دارم.
هوش مصنوعی: شجاعت و تلاش من به اندازهای نیست که از ابرها تقاضای بارش کنم. تنها رگ و ریشهای که برای من باقی مانده، همان قطرههای باران است که به من دادهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دی همایون خبری مژده دهانم دادند
مژدهٔ پرسش دارای جهانم دادند
بر کران پای مسیح از در این کلبه هنوز
ملک صحبت ز کران تا به کرانم دادند
میشوم با همه پس ماندگی آخر حاجی
[...]
قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند
پای رفتار شکستند و عنانم دادند
آب را در جگر سنگ حصاری کردند
جگری تشنه تر از ریگ روانم دادند
ظاهر و باطن من آینه یکدگرند
[...]
زان زمانی که تن و روح روانم دادند
دل سرگشته و چشم نگرانم دادند
پشت خم گشتهٔ من گوشه نشین کرد مرا
تیر همت بشکستند و کمانم دادند
مقصدم را ز دو عالم به کناری بردند
[...]
مژده صبح درین تیره شبانم دادند
شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند
رخ گشودند و لب هرزه سرایم بستند
دل ربودند و دو چشم نگرانم دادند
سوخت آتشکده ز آتش نفسم بخشیدند
[...]
مژدهٔ صبح درین تیره شبانم دادند
شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.