گنجور

 
حزین لاهیجی

عذر این بنده پذیرای دل و هوشش باد

هر غباری ست ز آیینه فراموشش باد

دامن مرحمت دولت ساقیست فراخ

جرم من پردگی خلق خطاپوشش باد

یا رب آشفته مکن طرهاش از زاری دل

آه دوشینهٔ من خواب فراموشش باد

از سر زلف، دل خام طمع در تاب است

سر شوریده دلان محرم آغوشش باد

چشم دل پرده گشای گل مستورش شد

گوش جان نکته نیوش لب خاموشش باد

کشد از خونم اگر باده، حلالش باشد

زند از شیرهٔ جان ساغر اگر، نوشش باد

بلبل کلک حزین کز سخن آهنگان است

نغمه سنج سمن صبح بناگوشش باد