گنجور

 
محتشم کاشانی

دی همایون خبری مژده دهانم دادند

مژدهٔ پرسش دارای جهانم دادند

بر کران پای مسیح از در این کلبه هنوز

ملک صحبت ز کران تا به کرانم دادند

میشوم با همه پس ماندگی آخر حاجی

که به پیش آمدن کعبه نشانم دادند

رنج ویرانه نشینی چو تدارک طلبید

بهر عیش ابدی گنج روانم دادند

تا به یک بار سبک‌بار شود رنج خمار

ساقیان از شفقت رطل گرانم دادند

آن قدر شکر که بد ز اهل عبادت ممکن

بهر این طرفه عیادت به زبانم دادند

محتشم بهر من اندیشه‌ای از مرگ مدار

که به این مژده ازین ورطه امانم دادند