کار رسوایی ما حیف به پایان نرسید
نارسا طالع چاکی که به دامان نرسید
دل بر آن شبنم لب تشنه مرا می سوزد
که به سرچشمهٔ خورشید درخشان نرسید
تا به پای علم دار نیاوردش عشق
سر شوریدهٔ منصور به سامان نرسید
شمع بالین من خسته شد آن گاه رخش
کز ضعیفی نگهم تا سر مژگان نرسید
چشم دارم که رسد گریهٔ مستانه به داد
گر به سرمنزل ما سیل بهاران نرسید
دیده دیری ست که در راه غبار در توست
نکهت مصر سفر کرد و به کنعان نرسید
من گرفتم به قفس تن زنم از دوری گل
چون ننالم که فغانم به گلستان نرسید؟
نگه عجز عجب قوّت تقریری داشت
این ستم شد که به آن چشم سخندان نرسید
نفس صبح قیامت علم افراشت حزین
شب افسانهٔ ما خوش که به پایان نرسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر در مورد ناکامیها و نرسیدن به آرزوها و محبوب است. شاعر به طور استعاری به وضعیتی اشاره میکند که عشق و تسکین را تجربه نکرده و به دلایل مختلف، آرزوهایش به حقیقت نپیوستهاند. او از شبنمی صحبت میکند که به خورشید نرسیده، عشق منصور که به سرانجام نمیرسد و در نهایت از غم و اندوه ناشی از دوری و فقدان میگوید. او به تلاشهای نافرجام و غمهای درونیاش پرداخته و احساس میکند که سرنوشتش ناعادلانه بوده است. شعر در نهایت به این نتیجه میرسد که حتی اگر داستانی به پایان نرسد، ممکن است زیباییهای خاصی داشته باشد.
هوش مصنوعی: رسوایی ما به پایان نرسید و این واقعاً افسوسآور است، زیرا بخت بد ما به جایی نرسید و به نتیجه مطلوبی نایستاد.
هوش مصنوعی: دل من به شدت میسوزد از اینکه نتوانستم به منبع روشنی و گرمی که همان خورشید است، دست پیدا کنم، و این درد به خاطر آن شبنم شیرین و دلانگیزی است که به آن نیاز داشتم و اکنون در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: عشق نمیتواند پایبند علم و دانش شود و به همین دلیل، شور و شوق منصور هرگز به نتیجهی مطلوبی نرسید.
هوش مصنوعی: شمعی که کنار من بود خسته شده است و در حالی که نگاهم به چهرهات است، از ضعف طاقت ندارم تا بتوانم چشمهایم را به تو برسانم.
هوش مصنوعی: چشم انتظارم که اشک شوق و شادی مستانهام به دادم برسد، اگر سیل بهاری به خانهام نرسد.
هوش مصنوعی: چشم من مدت زیادی است که در جستوجوی تو در غبار راههاست و عطر گل میمِر سفر کرد، اما به سرزمین کنعان نرسید.
هوش مصنوعی: من در قفس تن خود گرفتار شدم و از دوری گل غمگینم. چگونه میتوانم شکایت کنم وقتی صدای فریادم به گلستان نمیرسد؟
هوش مصنوعی: نگاه کردن به ناتوانی، واقعاً قدرتی را در خودش داشت. این ظلم به حدی بود که آن چشمهای مظلوم هرگز نتوانستند به آن برسند.
هوش مصنوعی: روح صبح قیامت به شوق علم و دانش خود را برافراشته است. شب، که افسانه و داستان ماست، خوشبختانه به پایان نرسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاقبت درد من خسته به پایان نرسید
سر سرگشته ام از وصل به سامان نرسید
پایمال شب هجران شده چون مور ضعیف
شمّه ای قصه ی دردم به سلیمان نرسید
دردم از حد شد و جز ناله ندارم همدم
[...]
تا نخست از طرف عشق تو فرمان نرسید
شرح حال دل موری به سلیمان نرسید
تا نشد راهبر تشنه لبان رحمت تو
قدم خضر به سرچشمهٔ حیوان نرسید
ما و اندیشهٔ دردت که مریض غم عشق
[...]
دل من بی جگری کرد و بجانان نرسید
درد هجران من از درد بدرمان نرسید
سالها در ره مقصود بسر میرفتیم
عمرم آخر شد و این راه بپایان نرسید
غرقه بحر تحیر دل من با لب خشک
[...]
دل به درد آمد و این درد به درمان نرسید
سر درین کار شد و کار به سامان نرسید
آن جفا پیشه، که بر ناله من رحم نکرد
کافری بود، به فریاد مسلمان نرسید
کس بر آن شه خوبان غم من عرض نکرد
[...]
یار نامد به سرم تا به لبم جان نرسید
بهتر آن بود که این درد به درمان نرسید
یک قدم نیست فزون مرحله عشق و عجب
راه چندانکه بریدیم به پایان نرسید
ترک من تاختن از اصل نداند که به صید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.