عاقبت درد من خسته به پایان نرسید
سر سرگشته ام از وصل به سامان نرسید
پایمال شب هجران شده چون مور ضعیف
شمّه ای قصه ی دردم به سلیمان نرسید
دردم از حد شد و جز ناله ندارم همدم
که بگویم دمکی درد به درمان نرسید
روز وصل تو نشد روزی آن خسته جگر
شب هجران تو ای دوست به پایان نرسید
در فراق رخ زیبای تو ای جان جهان
چه کنم دست دلم جز به گریبان نرسید
جان بدادم به غم عشق مپندار چنین
دولت وصل تو ای جان به من آسان نرسید
در وفای تو دل از دست بدادم جانا
عهد بستی تو بسی لیک به پیمان نرسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به انتقال درد و رنج عاطفی ناشی از جدایی از معشوق میپردازد. او به ناکامی در رسیدن به وصال و آرامش اشاره میکند و بیان میکند که در دوران هجران، تنها ناله و شکایت همراه اوست. همچنین اشاره میکند که تلاشهای او برای فراموشی درد و رسیدن به خوشی بینتیجه مانده و وعدههای معشوق به حقیقت نپیوسته است. در نهایت، او از عمق این جدایی و غم عشقش مینالد و تأکید میکند که هیچ چیزی نتوانسته است دردی که به جانش رسیده را تسکین دهد.
هوش مصنوعی: در نهایت، درد و رنج من به سرانجامی نرسید و سرگشتگی من از رسیدن به معشوق به نتیجه نرسید.
هوش مصنوعی: در دل شبهای جدایی، مانند مورچهای ضعیف، داستان دردهایم به سلیمان نرسید و نادیده ماند.
هوش مصنوعی: درد من به حدی رسیده که فقط میتوانم ناله کنم و کسی در کنارم نیست که بگوید برای آرامش دردهایم گهی چیزی بگوید، اما این درد هیچ راه حلی پیدا نکرده است.
هوش مصنوعی: روز وصال تو هرگز برای آن دل شکسته و رنجیده از جدایی فرا نرسید، و شب هجران تو ای دوست هنوز به پایان نرسید.
هوش مصنوعی: در جدایی از چهرهی زیبا و دوستداشتنیات، ای زندگیام، چه کار میتوانم بکنم؟ جز اینکه قلبم به جز خودم به هیچکس دیگر دسترسی ندارد و تنها میتوانم به افسوس بیفتم.
هوش مصنوعی: جانم را به خاطر غم عشق فدای تو کردم، نپندار که رسیدن به این خوشبختی و وصال تو برای من آسان بوده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر وفاداری به تو در قلبم احساس از دست دادن کردم، ای محبوب. تو وعدههای زیادی دادی، اما به عهد و پیمان خود وفا نکردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل به درد آمد و از دوست به درمان نرسید
عهد بشکست دلارام و به پیمان نرسید
جان رسیدم به لب ای نور دو چشمم دانی
عمر بگذشت و شب هجر به پایان نرسید
گشته پامال فراق رخ یارم چه کنم
[...]
تا نخست از طرف عشق تو فرمان نرسید
شرح حال دل موری به سلیمان نرسید
تا نشد راهبر تشنه لبان رحمت تو
قدم خضر به سرچشمهٔ حیوان نرسید
ما و اندیشهٔ دردت که مریض غم عشق
[...]
دل من بی جگری کرد و بجانان نرسید
درد هجران من از درد بدرمان نرسید
سالها در ره مقصود بسر میرفتیم
عمرم آخر شد و این راه بپایان نرسید
غرقه بحر تحیر دل من با لب خشک
[...]
دل به درد آمد و این درد به درمان نرسید
سر درین کار شد و کار به سامان نرسید
آن جفا پیشه، که بر ناله من رحم نکرد
کافری بود، به فریاد مسلمان نرسید
کس بر آن شه خوبان غم من عرض نکرد
[...]
کار رسوایی ما حیف به پایان نرسید
نارسا طالع چاکی که به دامان نرسید
دل بر آن شبنم لب تشنه مرا می سوزد
که به سرچشمهٔ خورشید درخشان نرسید
تا به پای علم دار نیاوردش عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.