گنجور

 
خیالی بخارایی

تا نخست از طرف عشق تو فرمان نرسید

شرح حال دل موری به سلیمان نرسید

تا نشد راهبر تشنه لبان رحمت تو

قدم خضر به سرچشمهٔ حیوان نرسید

ما و اندیشهٔ دردت که مریض غم عشق

بی طلبکاری درد تو به درمان نرسید

آه کاندر طلب وصل توام عمر عزیز

برسید آخر و این راه به پایان نرسید

عشق روزی که بلاهای تو قسمت می کرد

به خیالی به جز از محنت هجران نرسید