بهناز در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۷:
از این شعر بسیار لذت بردم و بسیارسپاس دارم که امکان خواندن شاهنامه را برای من فراهم کرده اید.
ناشناس در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:
کلمه “پیش” به گمانم “نیش” باشد.
—
لطفاً این مورد را در صفحه استقبال عبید زاکانی از سعدی نیز اصلاح فرمایید
پیوند به وبگاه بیرونی/
جمشید پیمان در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:
جمشید پیمان
شب فرو ماند و نشد راهِ سحر ،پیموده
عمر بگذشت و به جا ماند تنی فرسوده
سازِ مطرب همه ناساز و طربخانه خراب
نیست جاری به لبش جز سخن بیهوده
جز به افسانه نرویید گلی در گل زار
خاطری نیست زتشویشِ خزان آسوده
جای سر و سمن افراشته بین بر سرِ دار
پیکر پاکِ «زبان در رهِ حق بگشوده»
لقمه ی شبهه خورَد شیخ ،سرِ سفره ی دین
مذهب صدق و صفا کرده به ریب آلوده
مسجد و خانقه و کعبه و دیرند سرِ مایه ی او
همه را یکسَره با رنگِ ریا اندوده
دیدم آن را که زنَـد ساغر می بر سرسنگ
« خرقه تر دامن و سجّاده شراب آلوده » *
بی فروغ است جهان زین همه نیرنگ و دروغ
مگرش تابشِ خورشید کُند پالوده
پرستو شرکت در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۱۱:۲۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷:
طبق لغتنامه دهخدا محدث یعنی آنچه بعداً بوجود آمده و جدید است...د نقطه مقابل قدیم به کار رفته است......عجب هنری دارد خیام که در دو بیت کوتاه معانی بلندی را این چنین موجز بیان کرده است. روحش شاد
شادان کیوان در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۰۴:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹:
در بیت اول شاعر "خیال "معشوق را مست کننده تر و سکر آور تر از شراب میداند و با داشتن آن، نیازی به این نمیبیند. همچنانکه در خمخانه (میکده) ای که خود مست و خراب باشد کسی را پروای خم نخواهد بود.
در بیت دوم این غزل کلمهُ عذب ( با عین مضموم و ذال ساکن) بمعنای شیرین است و با عذاب جناس خطی دارد اما در دو معنای متضاد ، که با استادی در کنار هم آورده شده اند .
"نقش بر آب " در بیت سوم دو معنا را بذهن متبادر میسازد هم معنایی که امروزه هم بکار میبریم و هم اینکه نقش معشوق که قاعدتا باید بر دیده بنشیند بواسطهُ جوشش و غلیان اشک، لاجرم بر آب دیده مینشیند که کنایه از شدت اشک است. اشاره به شدت ریزش اشک در بیت چهارم هم تکرار شده و چشم شاعربواسطهُ سیلاب اشک مکان امنی برای خواب دانسته نشده است. البته این بیت اشارهُ عرفانی هم دارد باینکه این جهان هستی جای امن خواب نیست و باید هشیار بود.
بیت پنجم عرفان زیبایی در خود دارد و میفرماید خداوند از دیده ها پنهان نیست و عیان و دیدنی بر تو میگذرد اما چون تو اهل دل نیستی و با او غریبه ای پس در نقاب میرود و تو متوجه او نمیشوی.
سر آب (با کسرهُ بین) با سراب در بیت هفتم ضمن داشتن جناس خطی، در دو معنای متفاوت بکار رفته اند.
طور (در بیت تخلص) مفرد اطوار است که امروزه هنوز کم و بیش مصطلح است.
سیدمصطفی در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۲۲:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:
آیا صحیح کلمه مرساد ، مرصاد نیست ؟
ژاله در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱:
سایت خیلی عالی است ممنون
شادان کیوان در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۲۰:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:
بیت کامل شاهد اول جناب آقای موسوی در مورد شخصیت و هویت آصف و سلیمان این است:
زبان مور بر آصف دراز گشت و رواست که خواجه خاتم جم یاوه کرد و باز نجست
اشارهُ این بیت به داستان سپردن خاتم از طرف سلیمان به آصف و ظاهر شدن دیو در هیئت سلیمان بر آصف و پس گرفتن خاتم از اوست.و اینکه با این اشتباه اصف، خاتم سلیمانی از دست میرود و چند صباحی دیو با آن خاتم کارهایی میکند که نباید و نشاید. باین ترتیب و بر اساس این داستان ، باید آصف و سلیمان دو شخصیت جدای از هم بوده باشند و اشاره به زبان درازی مور بر آصف هم احتمالا بر این محمل است که حتی مورچگان هم زبان به اعتراض بر این اشتباه آصف گشودند.
در بیت دوم مورد اشارهُ جناب موسوی هم میتوان منظور خواجه را اینگونه تعبیر کرد که دستگاهی که وزیری به جلال و شکوه حضرت آصف داشت و باد همچون اسبی راهوار در خدمت بود و پرندگان فرمان بردارش بودند، همه بباد رفت و سایر قضایا. تا نظر دیگر دوستان چه باشد.
صبح نخست در بیت ششم بمعنای صبح کاذب است .توضیح علمی پدیدهُ صبح کاذب اینستکه در مواردی این اتفاق میفتد که با جریانات جوی و صعود توده ای ازهوای گرمتر از معمول به لایه های بالایی جو، جایی که اولین اشعه های آفتاب در ساعات اولیهُ بامداد به آنجا میتابد، تغییراتی در ضریب شکست نور بصورت موضعی ، در آن لایه جو پدید میاید که باعث میشود نور آفتاب به گونه ای بتابد و آسمان منطقه ای روشن شود که هنوز موعد طبیعی و واقعیش نرسیده. با بالاتر آمدن خورشید و تغییر زاویهُ تابش آفتاب و رد شدن این تودهُ هوای گرم از مسیرنوری که بخشی از آسمان را پیش از موعد روشن کرده بود، این اثر از بین میرود و آسمانی که تا چند دقدیقهُ پیش تا حدی روشن شده بود، دوباره تاریک میشود. باین پدیده صبح کاذب یا به فرمودهُ خواجه، صبح نخست میگویند.
در بیت تخلص هم خواجه اشارهُ ظریف و ملیحی فرموده باین مطلب که : از دلبران و زیبارویان انتظار حجاب و محجوبی نداشته باشید چرا که در باغ (جهان هستی) چنین گیاهی (حجاب دلبران) نروییده است و نمیروید! پری رو تاب مستوری ندارد چو در بندی سر از روزن برارد!
نیکی در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱ - پادشاهی ضحاک تازی هزار سال بود:
واقعا این سایت عالی است من تمام سعی خود را میکنم که این سایت را به همه معرفی کنم!!!
بابک در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد:
با توجه به حاشیه 5 من هم چنین نظری دارم.
اما به تازگی فیلمی با اسم "چهل سالگی" برگرفته از این داستان به اکران در اومده و در جشنواره فجر هم جایزه بهترین فیلم اقتباسی رو برده. می خواستم نظر دوستان رو در مورد این فیلم و ربط به این داستان بدونم. با تشکر!
صدیق ریگی در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳:
بیت اول اشتباه تایپی دارد: به جای «به»، «بi» نوشته شده است.
موفق باشید.
شادان کیوان در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۱۰:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
زلف آشفته در بیت اول باید همچون صفات بکار رفتهُ دیگر در بیت اول مانند خوی کرده یا خندان لب، بدون کسرهُ بین خوانده شود.
افسوس در بیت دوم بمعنای تمسخر و استهزاست و این تمسخر بخاطر اینستکه معشوق انتظار ندارد که عاشق را خواب آلود ببیند.(آنچه که در بیت بعد بآن اشاره شده)
"کافر عشق" و "بادهُ مست"از آن دسته تعبیرات و استعاراتی اند که باید لختی در آنها اندیشید و به ذهن خلاق خواجه احسنت گفت.
بیت های پنجم و ششم از باور جبرانگاری خواجه نشأت گرفته اند.
شادان کیوان در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۰۷:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:
در بیت دوم این غزل به واژهُ " چار تکبیر " بر میخوریم که کنایه از نماز میت است که در مذهب تسنن چهار تکبیر دارد و معنای بیت این میشود که شاعر پس از آنکه به عشق ناب دست یافته و از آن چشمهُ زلال سیراب شده است، هر چیز دیگری از چشم او فرو افتاده و همچون میتی که بر او نماز میگزارند و بخاکش میسپارند، خواجه هم هر چیز دیگری بجز عشق را فرو نهاده و فراموش کرده است.
در بیت ماقبل آخر "باغ نظر" علاوه بر جهان هستی که در اینجا معنی میدهد، نام باغ مشهوری است که در شیراز بوده و گویا هنوز هم باقیست یا لااقل نامش هنوز زنده است.
در مورد بیت تخلص مطلب و سئوالی دارم که امیدوارم دوستان نظر دهند و آن اینکه در مصرع اول خواجه خود را از دولت عشق یار، چون سلیمان میبیند (که قاعدتا باید همراه باشد با آن همه جلال و فر و شکوه) . اما در مصرع دوم این سلیمانی شدن را "جز باد بدست بودن" چیز دیگری معنا نمیکند. البته میدانیم که سلیمان بر باد هم حکم میرانده است و این مصرع اشاره ای باین مطلب دارد اما مفهوم باد بدست بودن، آنهم با تأکید "جز" ، چیز دیگری است که با شکوه سلیمانی منافات دارد. این تناقض بین تین دو مصرع را چگونه باید تأویل نمود؟
نیما خرم شاهی بیات در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۰۴:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۸:
که لهراسپ را شاه بایست خواند
ازو در جهان نام چندین نماند
چه نازی بدین تاج گشتاسپی
بدین تازه آیین لهراسپی
من این رادرنسخه دیگری ازشاهنامه به این شکل خوانده ام:
که لهراسپ را شاه بایست خواند
وزو در جهان نام چندی بماند
زمن بشنوای گرداسفندیار
مباش ایمن ازگردش روزگار
توتکیه چنین برجوانی مکن
زپیرجهاندیده بشنوسخن
مکن آنچه گشتاسب گویدهمی
که اوراه دانش نپویدهمی
به خوی بداوبستداز باب تخت
که می بادنفرین برآن شوربخت
پدرچون مر او را سبکسار دید
پرستشگهی ازجهان برگزید
چودیدش مراوراچنان کینه جوی
به آتشکده رفت باآب روی
بیامدبه زابل پدررابه بلخ
رهاکردتنها ابا کام تلخ
سرانجام ازچین برون تاختند
بخواری مراو را به خون آختند
کسی کوپدرراچنان خوار کرد
پسررا نخواهد غم کارکرد
سرانبان حیلت به تو کرد باز
به توبدخوی کرد گشتاسب ساز
بخواهد به دل مرگ اسفندیار
که فرمود بارستمش کارزار
همانا زتوهست ترسان دلش
فرورفته پای دل اندرگلش
نبیندبخواب اوکه برمن گزند
رسدازتو و من شوم پای بند
مکن ای پسربشنو از من درست
که گشتاسب خود دشمن جان تست
تراتانباید همی داد تخت
به پیکارمن می کند شوربخت
بمان تاکه آن تاج وتخت وکلاه
به دوزخ برد یا به خاک سیاه
پدرگر ز فرزنددارد دریغ
سرگاه اندرسرش باد تیغ
پدرکو بدستان کند گم پسر
چه درنده گرگی چه چوپان پدر
به جای پدر می ترا زال بس
زرستم همان گرز و کوپال بس
به ایران وتوران تورا شه کنم
زتودست بدخواه کوته کنم
وگر بستن من همی بایدت
ازین بستگی هیچ نگشایدت
که من ازگشاد کمان روز کین
بدوزم همی آسمان بر زمین
مرابود این مردی ونام وکام
که لهراسب بد یک سواره به شام
مرا بود این گنج و آباد بوم
که گشتاسب آهنگری بد به روم
چه نازی بدین تاج گشتاسبی
بدین باره وتخت لهراسبی
....................
البته دراین ابیات از واژه عربی (حیلت) استفاده شده وشایدلزوما همه ابیات تائید شده نباشند.ولی آنچه که هست عینا و به هیچ تغییری از شاهنامه فردوسی با مقدمه وشرح حال مرحوم محمدعلی فروغی(ذکاء الملک) چاپ انتشارات جاویدان آورده شده است.
قد ِ آغوش ِ خودم در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۰۲:۰۷ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » وفای شمع:
سلام
سپاس از زحماتتون.
بیت سوم.
عم می شود *عمر* !
قد ِ آغوش ِ خودم در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:
بین نظیـــــــــــــــر بود.
قد ِ آغوش ِ خودم در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:
خیلی زیبا بود. :)
هدایت قاسمی در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳:
صورت صحیح بیت اول چنین است:
چون عمر به سر رسد چه بغداد و چه بلخ
پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ
رجوع شود به تصحیح علی راستگو
نیما در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۴۶:
این دو بیتی زیبا را استاد ناظری در کاست کنسرتی دیگر اجرا کرده اند
عباس مشرف رضوی در ۱۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۹، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱: