گنجور

حاشیه‌ها

ناشناس در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۰۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

شعر های عرفانی سنایی انسان را به سوی معشوق خود سوق می دهد وجای شکرش باقیست که ایران دارای شاعرانی همچون این بزرگ مردان است

بی رنگ در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۵:

ابیاتی از این شعر زیبا در دستگاه راست پنجگاه توسط استاد محمد رضا لطفی در نوار قافله سالار به طور زیبایی آهنگ ساری وبداهه خوانی شده است.

ساناز در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

شرح عرفانی این غزل در لینک زیر موجو د است. همراه با دکلمه ی غزل، خوشنویسی این غزل و فیلم و موسیقی:
پیوند به وبگاه بیرونی

hamid در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۰۵:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴:

از خانم رجایی سپاس گزارم. معنی وازها بسیار مفید بودند.

حمید فلاح مدواری در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۰۴:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:

کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن

درود بر مولانا
درود بر محسن چاوشی

حمید در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۰۴:۵۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵:

تا قبل امدن دمو آهنگای محسن چاوشی کسی اصلا واسه این گنجینه های بزرگ فراموش شده نظر هم نگذاشته بود

حمید خادمی در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۰۳:۳۸ دربارهٔ حافظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - قصیدهٔ در مدح شاه شیخ ابواسحاق:

با سلام، و سپاس فراوان
و عرض فروتنی و ارادت بابت کار سترگی که به انجام رسانده اید،
توضیحی را درباره مصرع نخست بیت چهارم (نکال شب که کند در قدح سیاهیِ مشک) ضروری می دانم:
شکل صحیح این مصرع، "زغالِ شب که کُنَد قدْح در سیاهیِ مشک" است.
تقریباً تردیدی نیست که کاتبان حافظ، ابتدا "قَدْح" (به معنای ریختن) را "قَدَح" خوانده اند و در تکاپو برای تصحیحِ وزن، چاره ای جز تبدیلِ "قدْح در" به "در قَدَح" ندیده اند. زغال را نیز -چه بسا به دلیل شکل ظاهریِ آن- "نَکال" به معنای مجازات کردن پنداشته اند.
سالها این مصرع آزارم می داد، تا اینکه در فروردین 1371 (سی سال داشتم در آن زمان)، دیدگانم که به "حافظ به سعی سایه" منوّر شد، در آن به جست وجوی مصرع اشاره شده پرداختم و این معنا را دیدم و حظّ بسیار بردم از اِشرافِ بی همتای "سایه".
ناگفته نگذارم که نازنینِ زنده یاد، دُرِّ شاهوار و استادِ بی بدیل بزرگوار، عباس زریاب خویی نیز جداگانه عیناً به همین نکته دست یافته اند.
کوتاه سخن، غرض از بلفضولی بنده صرفاً یادآوری بوده است و بس.
با احترام فراوان و سپاسی دوباره بل هزارباره،
حمید خادمی

ناشناس در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۹:

با سلام
در جواب آقای مقیمی:
این بیت دلیل عدم باور مولانا به معجزه شق القمر نمی‌شود؛ چند بیت قبلی‌ در مورد معجزات پیامبران می‌گوید: ... اگر مرگ را باور کردی، پس به تمام مقامات و قدرت و مال دنیا بخند ... اگر عیسی را دیدی پس بر هر چه شهوت بخند ... پیامبر اسلام که به مکتب نرفته را دیدی که قران نوشت، پس بر هر چه فضل و علم اکتسابی دنیاست بخند ... شق القمر را باور کردی، پس بر علم و استدلال خودت و هر چه در کائنات است بخند، چون این چیز‌ها با علم نجوم ثابت نمی‌شود ... خیلی‌ بالاتر از این حرف هاست. (و می‌دانیم که مولانا همواره نفس و خود را نکوهش کرده) اینجا از معجزه شق القمر به عنوان قویترین دلیل برای بی‌ ارزش بودن "خود" مثال زده است.

امید در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:

با زهرا موافقم عاااااااااااااااااااااااااااااااااالیه

سایه در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵:

خیلی خوبه که آدمایی مثل محسن چاوشی مارو با این گنجینه های گذشته مجدد پیوند میده
:)

فرادرمانگر در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:

با سلام.
انسان امروز تمام این آگاهی ها را در روح جمعی خود دارد.

مریم در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۳۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۶۱:

مصرع اول بیت دوم:ته که مرهم نه ای زخم دلم را(یا داغ دلم را یا ریش دلم را)زیرا داغ ریش یک مضاف ومضاف الیه غیرمتجانس است ووزن شعر راهم بهم میریزد.

سعید در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:

در مصرع آخر با توجه به معنی کل غزل و ایضا وزن غزل به نظر می آید واژه "رای" به اشتباه آورده شده ، رای به معنی قصد یا دیدن است ، در ضمن
"در می آر "نباید روی هم نوشته شود
صحیح : "ما را به کوی لاله‌رخان در مِی‌ آر، مست"

داتیس خواجه ئیان در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

کاش برای سادگی خواند شعر اهی از اعراب‌گذاری استفاده کنید: مِهر مُهری است که چون نقش حجر می‌نرود..... اینطوری راحت تر خوانده می‌شود.
توضیح: در عربی نقش حجر (سنگ‌نگاری) را به عنوان نماد اثر ماندگار و همیشگی می‌دانند (احتمالأ تحت تأثیر قدرتهای آن روز مثل ایرانیان که سنگ‌نگاری می‌کرده‌اند شرح فتوحات را برای ماندگاری در تاریخ) و یک ضرب المثل مشهور عربی است که می‌گه: «العلم فی صغر کالنقش علی الحجر» یعنی علمی که در کودکی آموخته شود مثل نقشی است که بر سنگ کنده می‌شود و دائمی خواهد ماند. اینحا هم سعدی مِهری که در دلش است را جاودانی دانسته همچون آن سنگ نگاره....

داتیس خواجه ئیان در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

به راستی که عجب غزلی.... قیامت می‌کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن....

محمد حسینی در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۸:

با سلام. در بیت چهارم مصرع دوم کز ضعیفی ها صحیح است که در اینجا کز ضعیفها ثبت شده است.

داتیس خواجه ئیان در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

اصلاح بیت دوم: یار بار افتاده را از کاروان بگذاشتند... یعنی از کاروان جا گذاشتند نه اینکه در کاروان بگذاشتند.
ممنون

داتیس خواجه ئیان در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹:

لطفأ اصلاح فرمایید بیت آخر را با حذف فاصله میان با و دست... اینطوری شده است (با دست نزدیکت) ولی اصل بیت این است:
شکایت گفتن سعدی مگر بادست (باد است) نزدیکت؟ که او چون رعد می‌نالد (و در اثر باد شکایت سعدی) تو همچون برق می‌خندی...
ممنون

مازیار در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳:

بسی برنیمد برین روزگار-->بسی برنیامد برین روزگار
سخن گفتن ززم و راندن سپاه--> سخن گفتن رزم و راندن سپاه
جهانی به آیین بیراستند-->جهانی به آیین بیاراستند
چو شب گذشت پیدا و شد روز تار-->چو شب گشت پیدا و شد روز تار
و گویا از این دست زیاد است

ظریف در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۰۷:۳۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۱:

به فکر ما رایت بیرقست وسراپر ده پرده ء درودیوار آستانه ء سلطان است

۱
۴۹۸۴
۴۹۸۵
۴۹۸۶
۴۹۸۷
۴۹۸۸
۵۴۲۷