گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای خوشا مست و خراب اندر خرابات آمده

فارغ از سجاده و تسبیح و طامات آمده

نفی را اثبات خود دانسته و اثبات نفی

و ایمن از خویش و بری از نفی و اثبات آمده

کرده ورد بلبل مست سحر خیز استماع

باز با مرغ صراحی در مناجات آمده

روح قدسی در هوای مجلس روحانیان

صبحدم مستانه بر بام سماوات آمده

عقل با زلف چلیپا از تنازع دم زده

روح با راح مصفّا در مقالات آمده

گشته مستان را سر کوی مغان بیت الحرام

عاشقان را گوشه ی مسجد خرابات آمده

عارفان را نغمه ی چنگ مغنّی ره زده

صوفیان را باده ی صافی مداوات آمده

شهسوار چرخ بین نزدش پیاده وانگهی

رخ نهاده پیش اسب او و شه مات آمده

یک ره از ایوان برون فرمای خواجو را ببین

بر سر کوی تو چون موسی به میقات آمده