رامین راقب در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:
گویند که در شهر یکی میکده باز است
لیکن که کجا هست پس پرده و راز است
گویند که شربیست در این میکده کز آن
افزون نشود مستی و اندازه مجاز است
گویند که از اول شب تا به سحر گاه
هر کس شده در میکده در حال نیاز است
گویند که یک ساقی پیمانه نگهدار
می میدهد از جام صفا اهل حجاز است
گویند که گر ملتمس مستی جامی
رو باده از او گیر که پر غمزه و ناز است
گویند که مستان پس هر جرعه بگریند
زیرا که سبویش پر از سوز و گداز است
گویند که این سوزش دل لذت حال است
محصول تمنا و نشیب است و فراز است
گویند که شاهین ترازوی عدالت
در هر قدحش رخ به رخ و عین تراز است
گویند که آیینه مکن دل که در آن حال
تصویر رخ یار در آیینه مجاز است
گویند که خاک در این میکده داروست
منت کش این خاک منم نی که گراز است
گویند که در خلوت آن یک شب میمون
روبنده چو افتاد لب و چشم جهاز است
گویند که رازیست میان شب عشاق
وان راز همان کوتهی راه دراز است
گوید که ساقی بجز آن شیر خدا نیست
وان میکده سجاده و محراب نماز است
گویند که راقب هذیان گفت پس از نوش
اما هذیان نیست که این نغمه و ساز است
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۵ - تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل:
و البته محمد جان تنها کسی که گفته من پاراکلیتوس هستم مانی بوده است !
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
تب سنتی هیچ نبوده خیالت راحت نوگرا باش ، حجامت ، بهمن پیچ و شکر سرخ ! هیچ نبوده الا نیایش یک مومن برای درمان بیماران که البته به رحمت پروردگار کارساز بوده است .
فریدون منتقمی در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۶:
نکند دانا مستی، نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند، سوی پستی پی
tvdn,k lkjrld در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۶:
متن صحیح به صورت زیر است
نکند دانا مستی، نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند، سوی پستی پی
محمد بهمنی در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱:
به نظر می رسد در بیت چهارم، چشم قناعت را در مقابل چشم طمع و حرص و افزونخواهی آورده، که موجب فرسایش روح و جسم آدمی می شود و آن را تشبیه به سرمه ای می کند که در نهایت باعث کوری و ندیدن زیباییهای جهان می شود.
فائزه در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۹:۴۵ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۲۴ - حکایت آن سه ماهی:
این متن نثر است نه شعر
فائزه در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۲۴ - حکایت آن سه ماهی:
در کلمه جانب غلط تایپی وجود دارد و به صورت جحانب نوشته شده است
محمدش در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
طب سنتی ما سه شاخه بوده: 1. مزاج شناسی (که مربوط به تعادل آن 4 مزاج می شود) 2. آزمایش ادرار که در ظرف هایی به نام قاروره انجام می شد 3. نبض شناسی (که طبیب روحانی با گرفتن نبض کنیز و بردن نام شهرها و افراد، معشوق او را شناسایی می کند)
پیوند به وبگاه بیرونی
محمدش در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
می گوید که پادشاه عاشق کنیزی شد. وقتی که او را به دست آورد، کنیز مریض شد!
بودا می گوید "زندگی رنج است" و قرآن قسم می خورد که "ما انسان را در رنج و سختی آفریدیم"(4 بلد). البته در ادبیات ملل به مواردی هم برمی خوریم که زندگی بدون رنج نه تنها ممکن نیست، بلکه مطلوب هم نیست.
پیوند به وبگاه بیرونی
محمدش در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۵ - تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل:
مسلمانان می گویند نام پیامبر در انجیل "پرکلیتوس/فارقلیط" به معنی تسلی دهنده یا مدافع یا کمک دهنده آمده است. درحالی که مسیحیان تسلی دهنده را "روح القدس" می دانند ( که همواره راهنمای مؤمنان است)
جالب است که مولانا می گوید:
نام احمد چون حصاری شد حصین
تا چه باشد ذات آن "روحالامین"
می دانید که "روحالامین" همان "روح القدس" است. ولی آیا ملای رومی اتفاقی این عبارت را آورده است؟
پیوند به وبگاه بیرونی
محمدش در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۲ - مخصوص بودن یعقوب علیه السلام به چشیدن جام حق از روی یوسف و کشیدن بوی حق از بوی یوسف و حرمان برادران و غیر هم ازین هر دو:
حکمت و پند اخلاقی را به پیراهن یوسف تشبیه می کند که برادران یوسف و دیگران بویی از آن نمی شنیدند ولی همین برادران (محروم از حقیقت) پیراهن و پیام را به دست یعقوب رساندند و یعقوب بوی یوسف را استشمام کرد و چشمانش بینا شد.
پیوند به وبگاه بیرونی
محمدش در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس:
بد رفتاری روحانیون، اصل دین را بی اعتبار نمی کند. اگرچه صاحب شتر، عالم بی عمل بود اما آنچه جار می زد درست بود و مردمی که به آن هشدار عمل کردند، سود بردند. نمی توان گفت "به نیکی و تقوی توصیه می کنی و خودت عمل نمی کنی، در نتیجه نیکی و تقوی به درد نمی خورند" اگر آدم بدقولی، به وفای به عهد نصیحت کرد، ارزش اخلاقی وفای به عهد (که در همه ی فرهنگ ها محترم است) به ضد ارزش تبدیل نمی شود.
پیوند به وبگاه بیرونی
محمدش در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۱ - متردد شدن در میان مذهبهای مخالف و بیرونشو و مخلص یافتن:
مولوی میگوید حق و حقیقتی وجود دارد که گروهی میتوانند باطل خود را به جای آن حق جلوه دهند. شتری وجود دارد که گم شده و طمعکاران نشانی های من-در-آوردی می دهند.
پیوند به وبگاه بیرونی
محمدش در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۰ - قصهٔ آن شخص کی اشتر ضالهٔ خود میجست و میپرسید:
مولوی میگوید حق و حقیقتی وجود دارد که گروهی میتوانند باطل خود را به جای آن حق جلوه دهند. شتری وجود دارد که گم شده و طمعکاران نشانی های من-در-آوردی می دهند.
پیوند به وبگاه بیرونی
محمدش در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۱ - شرح کردن شیخ سِرّ آن درخت با آن طالب مقلد:
این داستان یادآور داستان آدم و حواست. در قرآن شیطان برای فریب آن دو می گوید که درخت ممنوعه باعث حیات ابدی و فرمانروایی بیزوال می شود (120 طه). کتاب مقدس از دو درخت سخن می گوید: درخت علم ومعرفت و درخت زندگی جاودانه. وقتی آدم از باغ اخراج شد، خدا فرشتگان کروبی را مأمور کرد “تا با شمشیر آتشینی که به هر طرف می چرخید، راه “درخت حیات” را محافظت کنند”(24 باب سوم کتاب پیدایش). تلاش ناکام انسان برای رسیدن به جاودانگی در داستان های بسیاری آمده است، مانند اسفندیار و آشیل و گیلگمش.
پیوند به وبگاه بیرونی
محمدش در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۸ - سخن گفتن به زبان حال و فهم کردن آن:
گویا مولوی خلاصه ی حکایتی را می گوید که در لطائف الطوائف هم آمده است. قاضی شهری از دنیا رفت. برای ملاحظه حقوق پدر، پسر بی سوادش را قاضی کردند. نزدیکان قاضی تصمیم گرفتند برایش معلمی بگیرند تا مقدمات عربی را نزد او بیاموزد. معلم گفت: "ضرب زید عمروا. یعنی زید عمرو را زد". پرسید: "چرا او را زده است؟ آنها را بیاورید تا محاکمه کنیم...". یا می خواستند به او شطرنج یاد بدهند. گفتند: "این خانه ی رخ است." پرسید: "خانه را خریده؟ یا به او ارث رسیده؟..."
پیوند به وبگاه بیرونی
محمدش در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۷ - جواب اشکال:
مولانا این اشکال را مطرح کرده که بارداری مریم برای مردم مشخص نبوده و اصلاً مادر یحیی کجا مادر عیسی را دیده است؟ مشابه این اشکالات را در موارد دیگر هم می توان مطرح کرد. مثلاً اگر آدم و حوا انسان دیگری را ندیده بودند، چه تصوری از مرگ و بقا داشتند؟ فرمانروایی چه معنایی برای آن دو و هابیل و قابیل داشته؟ فرزندان آدم با که ازدواج کردند؟
پیوند به وبگاه بیرونی
محمدش در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۶ - اشکال آوردن برین قصه:
مولانا این اشکال را مطرح کرده که بارداری مریم برای مردم مشخص نبوده و اصلاً مادر یحیی کجا مادر عیسی را دیده است؟ مشابه این اشکالات را در موارد دیگر هم می توان مطرح کرد. مثلاً اگر آدم و حوا انسان دیگری را ندیده بودند، چه تصوری از مرگ و بقا داشتند؟ فرمانروایی چه معنایی برای آن دو و هابیل و قابیل داشته؟ فرزندان آدم با که ازدواج کردند؟
پیوند به وبگاه بیرونی
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۹: