قریشی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:
چند نکته راجع به این ابیات قشنگ به نظرم رسید که به این شرح است:
- در بیت اول نامه را با خون دل می نویسند، نه از خون دل. خون دل در ایجا نقش مجازی مرکب را دارد. لذا صحیح آن "با خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه".
- وزن این غزل یا مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب) است و یا مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن (بسیط مخبون) که هردو شامل 14 بخش می باشد. در کلیه مصراع های عربی این مورد دقیقاً رعایت شده است، اما در ابیات فارسی در مصراعهای سوم و 11 رعایت شده است. در دیگر مصراع به جز مصرع پنجم 13 بخش است که با کمی سکته میشود خواند و لطمه قابل توجهی به وزن نمی زند. اما مصرع پنجم 12 بخش است که سکتهء آن زیاد است. این مصرع باید اینگونه باشد تا وزن آن درست شود: "هر چند که آزِمودم از وی نبوده سودم"
- جمله "لیست دموع عینی هذا لنا العلامه" جمله خبری است، نه سؤالی. یعنی آنقدر در فراقش گریه کردم که تمام اشکهایم تمام شد و اشکی نمانده است و این هم یکی از آن علاءم است. با تشکر
کسرا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:
امید خان متشکرم... بسیار زیبا بود
کسرا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:
به روی چشم جناب شمس... از این پس تمام تلاشم را برای بهبود زبان نوشتاری بکار میبرم... با تشکر از راهنمایی و حسن نیت شما...
دکتر ترابی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
مهر بانوی گرامی،
راست می گویم ، خود را شایسته این همه مهربانی نمی دانم، سرفراز، تندرست و شادکام بوید مهر تابان .
پیرامون آنچه جناب « اخاذ المآخد یا ماخذ »
میفرمایند من با پوزش از درگاه ایشان تنها بدین نکته بسنده می کنم که زبان پارسی نیاز به دوستدارانی که در یک بند 25 26 واژه ای 19 کلمه عربی به کار می برند ندارد.
دل قوی دار مهر بانو چه ؛
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
....... و مایان تا
حلقه پیر مغان در گوش داریم ، هرگزسر زلف سخن پارسی به دست دگران نخواهیم داد.
mehr در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
جناب اخاذ درود بر شما
راست میگویید که به اصل زبان عربی مراجعه کرده اید
من منکر نیستم ، ولی شما میگویید منِ فارسی زبان اگر جمله ای از زبان دیگر مینویسم باید به همان زبان اصلی باشد تا حرمت ادبیات را حفظ کنیم
من میگویم ما آنچه که از زبانهای دیگر گرفته ایم به سلیقه ی خودمان تغییر میدهیم چون به مذاقمان خوشترست ، این نه تنها در زبان بلکه در همه ی شئون زندگی ما متداول است ، شاید به شیعه شدن ایرانیان بتوان اشاره کرد
سخن طولانی میشود
اشاره به مغلطه من کردید ، شما که عربی تان عالیست بفرمایید آیا مغلطه ای در کار بوده یعنی شما را به غلط برده ام یا سخن شما را غلط گفته ام
صحبت شما درست است ولی مقصود من استقلال از زبانهای بیگانه است
لغات عربی وارد زبان ما شده ولی دلیل نمیشود به ساز زبان آنها برقصیم
ما ساز خود میزنیم و این از شخصیت ایرانیست
اگر اعراب سلام،علیکم بگویند مانند ما ، آنها نیز از دستور زبان خود سرپیچی کرده اند
من قبول دارم که این جمله با الف و لام در عربیست
ولی منِ فارسی زبان تغییرش میدهم به آنچه دلخواه من است
چنانچه در مسائل دیگر که گفته شد
من ارادتمند جناب دکتر ترابی هستم نه به خاطر دکتر بودن ایشان و نه به خاطر آشنایی با ایشان ، که ایشان را در حاشیه ی گنجور میشناسم
فقط میبینم آنچه مینویسند از دیگران مؤدبانه تر ، منطقی تر و بدون توهین حتی به مخالفان نظراتشان است ببینید هنوز بحثی در نگرفته و اسائه ی ادبی به جنابعالی نشده ، شما شروع کرده اید به تند روی
ما اینجاییم برای یادگیری نه چیز دیگری
چنانکه از حضور آقای ترابی پوزش بخواهید به ” مغالطاتم “ با شما ادامه خواهم داد وگرنه جوابی نخواهید گرفت
با درودی دیگر
مهری
مریم در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
بنظر بنده منظور مولانا رها شدن از عشق زمینی و رسیدن به عشق الهی است، مردن در عشق زمینی، یا به تعبیر ملاصدرا، عشق مجازی است که انسان را آماده برای درک عشق حقیقی یا همان عشق الهی می نماید
مهران در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:
هر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود باسلام. در بعضی نسخ بیت سوم بدین شکل آمده : حقا که در زمان برسد مزده امان ودر بیت پنجم : در کارخانه ای که ره علم وفضل نیست وهم ضعیف رای فضولی چرا کند
اخّاذ المآخذ در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
سلام؛
جناب "mehr"!
از آنجا که همان ابتدا فرمودید که از ارادتمندان جناب "دکتر ترابی" هستید، انتظار ندارم جانب مرا بگیرید و جانب ایشان را فروگذارید. امّا بنده پاسخ خودم را با استدلال به اصول مسلّم دستوری و نوشتاری که در هر کتاب دستورزبانی خواهید یافت، خدمت شما نیز ارایه میکنم.
اگر به اوّلین نظر من توجّه کنید، میبینید که یک تعبیر عربی را اصلاح کردهام، همین!
هر چه پایینتر بیایید، نظرها بیشتر و بیشتر از موضوع اصلی، دور شدهاند؛ چرا که یک اصلاحیّهی ناقابل که هر صاحب عقل سلیمی آن را درست میداند، پذیرفته نشد.
دربارهی مسایلی که شما مرقوم داشتهاید، اینگونه پاسخ میدهم:
اگر به نظرهای بنده توجّه کنید، بنده راجع به مسألهی دگرگونی لغات هنگام ورود به زبان فارسی، موضعی نگرفتم و اذعان داشتم که واژگان و مفردات، آنجا که با نظام آوایی اهل زبان مقصد سازگار نباشند، ریخت خود را تغییر میدهند.
مطلبی که بنده عرض کردم در مورد تعابیر و جملات است که مشخّصاً از زبان عربی وارد زبان ما میشوند.
در مثالی که زدهاید: "سلام علیکم"، در عربی هم همین تعبیر عیناً به کار میرود و اضافهی "ال" به اوّل آن، الزامی نیست؛ پس ما یکی از دو تعبیر رایج در عربی را به کار میبریم و این درست است.
سپس فرمودید: "میدانم که بسیاری از لغات عربی را ما به معنا و حتی با تلفظ دیگری بکار میبریم" چنانکه گفتم، در این مورد بحثی ندارم و اصلاً بنده حرفی در مورد دگرگونی معانی لغات بیگانه با ورود به زبان فارسی به میان نیاوردم!
سپس فرمودید: "لذا اجازه دهید ما هر زبانی را به میل خود فارسی بنویسیم" بنده میل زبانی کسی را تعیین نمیکنم؛ من بر اساس قواعد دستوری، صحبت میکنم!
آنجا که فرمودید: "ما پایتخت فرانسه را ” پاریس“ مینویسیم و میگوییم ولی به زعم شما گویا باید ” پَری“ بخوانیم چنانکه فرانسویان میگویند و سین را تلفظ نمیکنند" ظاهراً نظرهای بنده را کامل نخواندهاید. لطفاً به بالا مراجعه کنید. نوشتهام: "این نیز از بدیهیّات هر زبانی است که استعمال اهل زبان، معنی هر واژه را تعیین میکند".
پس تا اینجا نقطهی اختلافی نداریم!
امّا من از شما یک سؤال دارم: شما ترجیح میدهید، جملات اصطلاحی عربی را (مانند: المعنی فی بطن الشاعر.) که به همین صورت و نه صورت دیگری در ادبیّات فارسیمان رایج شدهاند، غلط بنویسید یا صحیح و اگر غلط نوشتید، آن را اصلاح کنید و اشتباه خود را بپذیرید یا با مغالطه و دور شدن از بحث و کلّیگویی، از قبول حقیقت بگریزید؟
اگر پاسختان به این سؤال منفی است، نیازی به ذکر آن نیست.
متشکّرم
دکتر ترابی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
من که باشم که بخواهم کوشش بزرگان زبان و ادب پارسی را قدر نشناسم ، گمان نمی رود گفتگو از چند ترکیب عربی که در فرهنگ زنده یاد معین نیز در پایان جلد چهارم زیر عنوان ترکیبات خارجی آمده اند ، بی احترامی به بزرگان و بی توجهی به زبان فارسی باشد.
جناب اخاذ ،
من قدر و شان خویش میشناسم و هرگز زبان به ناسزا نمی آلایم.
mehr در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
جناب اخاذ درود بر شما
من چون از ارادتمندان جناب ترابی هستم نوشته های ایشان را میخوانم در نتیجه باید تقریرات جنابعالی راهم میخواندم تا به نظرات ایشان واقف شوم
چون به زبان عربی مسلط نیستم آنچه که عربیست فارسی مینویسم ، چنانچه مینویسم : سلام علیکم و نه السّلام علیکم ، و میدانم که بسیاری از لغات عربی را ما به معنا و حتی با تلفظ دیگری بکار میبریم ، لذا اجازه دهید ما هر زبانی را به میل خود فارسی بنویسیم
ما پایتخت فرانسه را ” پاریس“ مینویسیم و میگوییم
ولی به زعم شما گویا باید ” پَری“ بخوانیم چنانکه فرانسویان میگویند و سین را تلفظ نمیکنند
ما فارسی زبانیم و بهتر آنکه ، هر زبان بیگانه ایی را فارسی میخوانیم و مینویسیم
این مته به خشخاش گذاشتن شما بسیار ثقیل مینماید
گفت آسان گیر کارها کز روی طبع سخت میگیرد جهان….. ببخشید که مزاحم شدم
با درود به آقای دکتر ترابی و جنابعالی
مهری
اخّاذ المآخذ در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
"دکتر" گرامی!
اگر شما تلاشها و وقتهایی که بزرگان دستور زبان، مصروف پاسداری از زبان فارسی کردهاند، به "هیچ" میگیرید و آن را "هیاهویی برای هیچ" مینامید، نظر شخصیتان است و همین بس که در هیچ یک از پاسخهایتان جز "عناد" استدلالی ارایه نفرمودهاید و آیندگان به این انجمن، خود به قضاوت این قیل و قال خواهند نشست.
نظر شخصی تا بدانجا "شخصیّت" خو را حفظ میکند که در پستوی ذهن صاحبش جا خوش کرده باشد، امّا وقتی نظری با مایهی عناد از سوی صاحبش که لقب "دکتر" را یدک میکشد، راه به انجمنی ادبی مییابد، دیگر شخصی باقی نمیماند. چه بسا خردمایهای دیگر چون من بیاید و بخواند و به اعتبار لقب نویسنده، بی کنکاش و ژرفنگری، اگر هم بهبه و چهچه نکند، آن را درست بپندارد. من از این بیمناکم که این سنگ بنای ناساز، عمارتی ناساز را در ذهن کسی بالا ببرد.
آنچه در این مناقشه ما بر آن پای میفشردیم و همچنان هم برآنیم، اصول و قواعد مسلّمی است که هر تحصیلکردهی فارسیدوستِ ادبپروری سزاوار است آنها را پیش چشم خود قرار دهد و آن گردش و دگرگونیای که از آن سخن میرانید، لازمهی هر زبانی است و ما در آن بحثی نداریم؛ امّا اینکه هر غلطگویی و غلطنویسی را به حساب دگرگونی و تحوّل زبان گذاشتن، مغالطهای و تلاشی بیثمر برای گریز از مناقشه و از میدان به در کردن مخالف، بیش نیست.
اگر استدلال و برهانی دارید، بیاورید، وگرنه، پذیرش اشتباه بیش از آنکه باعث خردی صاحب رأی شود، شأن او را بالاتر میبرد.
دکتر ترابی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
جناب اخاذ،
هیچکدام از این ترکیب ها فارسی نیستند و حتا نبودشان آسیبی به زبان پارسی نمی رساند . آنچه شما بر آن پای می فشارید ، هیاهوی بسیار از برای هیچ است.
مرا به خیر و شمارا به سلامت یا شمارا به خیر و مرا به سلامت هر گونه که می پسندید.
اخّاذ المآخذ در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
جهان از روی طبیعتش، میگردد و میدگرد و این گشتن و دگرگونی هم از روی نظم احسن است؛ امّا جایی که پای ساختههای ناقص بشری به میان میآید - من جمله زبان - ناگزیریم نظمی و سامانی برایش تدبیر کنیم تا به هرج و مرج نیفتیم و رویّهای باشد برای آیندگان، چنانکه گذشتگان سعی در ابقای این نظم و هماهنگی داشتهاند؛ پس شرط انصاف نیست که در ما پاسداری این امانت، خیانت کنیم و هر یک ساز خویش بزنیم.
دکتر ترابی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
جناب اخاذ الماخذ
از اینکه نگران آسیب دیدگی دانش زبانی این کمترین اید ، سپاسگزارم.
این خرده دانش احتمالی حقیر در زبان فارسی ارزش آن ندارد که شما را نگران یا خدای ناکرده خشمگین کند.
در جهان پیوسته در گشتن و دگرگونی نمی توانیم زبان را و نوشتن را مستثنا کنیم.
اخّاذ المآخذ در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
جناب "دکتر ترابی"!
"اصرار و الحاح" مفرط در تبعیّت از قاعدهای نامأنوس و غیرشایع وغیرمطابق با نظریّات صاحبنظران دستورشناس، و شاید به تعبیر بلیغ خودتان - "گستاخی" - به کسی جز "شخص استعمالکننده" و "دانش زبانیاش" آسیب نمیزند. در ثانی، پاسخ استدلال را با استدلال باید داد!
اینکه مرقوم داشتهاید: "و هم اگر بخواهیم نوشتن به زبان اصلی را تعمیم دهیم برخی واژه های لاتین را نیز میباید به الفبای لاتین بنویسیم برای نمونه نامهایی که این حرف را دارند w." تعمیم نابجایی است؛ چرا که هرگز نمیتوان الفبای "مشترک" فارسی و عربی را با الفبای زبانهای بیگانه، همچون لاتین مقایسه کرد و با چنین قیاس مع الفارقی، حکمی بدین پایه ناساز داد.
از این گذشته، نظریّهی موقّرتان تالی فاسد دارد و لامحاله شما را به ورطهی تناقض و نقض غرض میافکند؛ چه، شما آنگونه که در نظرهایتان آوردهاید، مینویسید و همواره نوشتهاید: "عربی" و نه "اَربی" با این دستاویز که مخرج "عین" در زبان پارسی وجود ندارد! چرا چنین است؟ از این رو که الفبایی که در اختیار دارید، از الفبای عربی برگرفته شده و به حکم برادری و نزدیکی دور و دیریاز این دو زبان، فعلاً ابزار دیگری ندارید. از این گذشته، زبان ما فارسی است و نه پارسی.
بنابراین، ما برای ضبط نام William نه میتوانیم و نه شایسته است، بنویسیم: "wـیلیام"؛ ولی میتوانیم و باید بنویسیم: "عربی"، چون "عین" در الفبای ما هست، امّا "W" نیست! اگر هم در تلفّظ، "Villiam" میگوییم نه "William"، عذرمان موجّه است؛ چون دستگاه آوایی ما با "W" بیگانه است.
دکتر ترابی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
جناب « اخاذ الماخذ « سلام
از نام مبارکتان پیداست که در زبان عربی بسیار تبحر دارید، حقیر تنها در دبیرستا ن و آنهم سالها پیش اندکی آشنایی با آن یافتم در حد حروف شمسی و قمری و تلفظ آنان والسلام
علیه رحمه مینویسم و آیت الله چون ر از حروف شمسی است و ت گرد در فارسی نداریم و هم اگر بخواهیم نوشتن به زبان اصلی را تعمیم دهیم
برخی واژه های لاتین را نیز میباید به الفبای لاتین بنویسیم برای نمونه نامهایی که این حرف را دارند
w ( م از حروف قمری و ش البته شمسی است) از این رو نوشته ام و مینویسم المعنا فی بطن شاعر.
و سر انجام ، گستاخی مرا در این باب به بزرگی خویش خواهید بخشود.
شایق در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:
با سلام (از خون ..... ) با یک رخ وزیر و تمام لشکریان و اعوان و انصار شاه را از با در اورده و نه یک شاه بلکه هزاران شاه کیش و مات شده اند در برابر رخ او کسی تاب مقاومت ندارد و تسلیم محض میگردد فقط کافی است او بخواهد تو این رخ راببینی (خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم بصورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم )
اخّاذ المآخذ در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
سلام؛
جناب "دکتر ترابی"!
گزارهای که فرمودید مرا به شگفت واداشت و هر چه به دانستههای ناقابلم رجوع کردم و نظریّات زبانشناسان و دستورنویسان را در ذهنم مرور نمودم، به مستندی برای آن دست پیدا نکردم. اتّفاقاً مطلب دقیقاً عکس چیزی است که فرمودهاید!
یک جمله/تعبیر از آنجایی که اسنادی در بردارد و همین باعث استقلال آن شده، منطقیتر و درستتر این است که بتمامه مطابق با قواعد زبان متبوعش نوشته شود؛ چنانکه مینویسیم: "سعدی علیه الرحمة" نه "سعدی علیه رحمه" یا مینویسیم: "قدّس سرّه الشریف" نه "قدّس سرّه شریف".
البتّه آن مطابقتی که میان واژگان دخیل - ونه جملات و تعابیر دخیل مستقل - با روح زبان اصلی مدّنظر شماست، به صورت کاملاً محدودی صرفاً در حوزهی رسم الخط بعضی از حروف نمود پیدا میکند؛ مثلاً در فارسی مینویسیم: "آیة الله" وبندرت، "آیت الله" و حتّی نمینویسیم: "رحمت الله علیه"!
ضمناً گزارهی دومتان: بیارتباط با بحث ماست که در مورد جملات و تعابیر است، نه واژگان و مفردات. این نیز از بدیهیّات هر زبانی است که استعمال اهل زبان، معنی هر واژه را تعیین میکند بر خلاف تعابیری که اهل زبان به همان صورتی که در زبان مبدأ آمده بر آن اصطلاح کردهاند؛ چنانکه ضربالمثلهای عربی فراوانی داریم که عوام و غیرتحصیلکردگان با کمی چاشنی دقّت غالباً آنها را درست به کار میگیرند: "المسافر کالمجنون."، "الخیر فی ما وقع."، "الأعمال بالنیّات." و نمونههای بسیاری از این دست.
مرتضی بیرانوند در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:
حافظ چه می نهی دل تو بر خیال خوبان
کی تشنه سیر گردد از لعمه سرابی
با اینکه در کل شعر وصف و وصال است حافظ اشاره به این دارد که با این وجود اینهمه زیبایی و خوبرویی در برابر عظمت و زیبایی پروردگار همانند نور یا روشنایی که به وقت تشنگی چون سراب به چشم می آید زیبایی هایی که می بینیم هم به این صورت است و اینکه همانند سراب هستند و کسی با دیدن آنها سیر نمی شود و همچنان تشنه می ماند و در برابر وصال واقعی و سعادت ابدی هیچ به نظر میرسند
ضیایی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۵ - حکایتِ عابد با شوخدیده: