گنجور

حاشیه‌ها

حسین خان در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

سلام
این شعر غزل نیست
بلکه به این صورت باید نوشته بشه:
 
رندان سلامت می‌کنند
جان را غلامت می‌کنند
مستی ز جامت می‌کنند
مستان سلامت می‌کنند
در عشق گشتم فاشتر
وز همگنان قلاشتر
وز دلبران خوش باشتر
مستان سلامت می‌کنند
غوغای روحانی نگر
سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر
مستان سلامت می‌کنند
افسون مرا گوید کسی
توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی
مستان سلامت می‌کنند
ای آرزوی آرزو
آن پرده را بردار زو
من کس نمی‌دانم جز او
مستان سلامت می‌کنند
ای ابر خوش باران بیا
وی مستی یاران بیا
وی شاه طراران بیا
مستان سلامت می‌کنند
حیران کن و بی‌رنج کن
ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن
مستان سلامت می‌کنند
شهری ز تو زیر و زبر
هم بی‌خبر هم باخبر
وی از تو دل صاحب نظر
مستان سلامت می‌کنند
آن میر مه رو را بگو
وان چشم جادو را بگو
وان شاه خوش خو را بگو
مستان سلامت می‌کنند
آن میر غوغا را بگو
وان شور و سودا را بگو
وان سرو خضرا را بگو
مستان سلامت می‌کنند
آن جا که یک باخویش نیست
یک مست آن جا بیش نیست
آن جا طریق و کیش نیست
مستان سلامت می‌کنند
آن جان بی‌چون را بگو
وان دام مجنون را بگو
وان در مکنون را بگو
مستان سلامت می‌کنند
آن دام آدم را بگو
وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم را بگو
مستان سلامت می‌کنند
آن بحر مینا را بگو
وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو
مستان سلامت می‌کنند
آن توبه سوزم را بگو
وان خرقه دوزم را بگو
وان نور روزم را بگو
مستان سلامت می‌کنند
آن عید قربان را بگو
وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو
مستان سلامت می‌کنند
ای شه حسام الدین ما
ای فخر جمله اولیا
ای از تو جان‌ها آشنا
مستان سلامت می‌کنند
 

ناشناس در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۲:

گمان نمیکنم فعل باشد بلکه به خوندار {صاحب دم}هشدار میدهد مواظب باش
بااحترام
مهری

وشایق در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:

با سلام و سلام خدمت بسیار خرده گیر عزیز بله همان نگاه است منتهی نگاهی معنوی که اتفاقا در خلوت حاصل میشود اگر در خلوت نگاهت به او افتاد تمام بلاهایی که سعدی گفته و بیش از ان بر سرت فرود می اید حضرت ابراهیم وقتی او را دید و رسول او شد دربدریهایش اغاز شد دستور امد زن و فرزند شیر خوارت را در بیابانی لم یزرع رها کن و برو و چند سال بعد دستور ذبح نوجوانش رسید دستوراتی که به هیچ عنوان با عقل جور در نمی اید و قابل هضم برای عقل نیست اما عاشق بدون چون چرا اجرا میکند و نمی برسد چرا ؟ که در این صورت عاشق نیست که عاقل است عاشق مست است و هیچ دردی را حس نمی کند عاشق می گوید (ما به تو یکباره مقید شدیم مرغ به دام امد و ماهی به شست ) عاشق حسین ابن علی است که هستی خود را در کربلا فدای دوست کرد و به جبریل گفت ان کس که تو از او سلام می اوری اکنون در اغوش من است بیش از این بین من و او حجاب نشو همه اینها بخاطر ان نگاه است که انشا الله قسمت ما هم بشود و از این شراب ناب مستانه دردی بما برسد

امید راهی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

بعضی اشعار مثنوی شریف را بعضی ها تغیر میدهند نمیدانم با اینکار خود چه چیزی را حاصل میکنند. بگذارید لطفاً کلمات را سرجای خود شان، تحریف نکنید. این چندین بار است که در صفحۀ گنجور می نگرم اشعار عرفا را تغیر میدهند. اگر بیشتر از حضرت مولانا میدانید لطفاً یک مثنوی دیگر بنویسید. سعی نکنید که به زعم خود مثنوی را تصحیح کنید. این شعر ذیل را که تحریف کرده اید صورت درستش را هم برای تان مینویسم.
شعر تحریف شده.
حملۀ دیگر بمیرم از بشر .... تا برآرم از ملایک پر و سر
پر و سر در متون قدیمی مثنوی شریف وجود ندارد. صورت درستش ازین قرار است.
حملۀ دیگر بمیرم از بشر .... تا برآرم از ملایک بال و پر
لطفاً شعر را دوباره اصلاح کنید. و در شعر دیگر هم دستبرد نموده اید که صورت صحیح انرا هم به شما مینویسم.
شعر تحریف شده.
بار دیگر از ملک قربان شوم..... آنچه اندر وهم ناید آن شوم
صورت درست شعر.
بار دیگر از ملک پران شوم ... آنچه اندر وهم ناید آن شوم.
خواهش میکنم اشعار مثنوی شریف را از تحریف و دستبرد نگه دارید. ممنون شما.

۷ در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۵ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲:

مرا خود از سر غفلت خبر نیست
که دارم پای تو در جورب خویش
جالب از جوراب
جورب همان جوراب است البته به گونه عربی
گویا اصل این واژه گورب بوده که آن هم ساده شده گوره پا=قبر پا
در ترکی همان جوراب و در کردی هم گوره گویند و در سریانی Jurve

۷ در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰:

من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی
حکیم را نرسد کدخدایی بهلول
بهلول=مرد خنده رو
گویا بهلول عربی ریشه در پهلوان فارسی دارد.در ترکی بهلوان گویند و نیز کردی

محمد باقر در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۳۴:

باسلام بنده ازنظر دوستان استفاده کردم به نظرم آمد که عرض کنم در بیت اول احتمالا دم پیر با کسر میم درست باشد به این معنا کا انسان در پیری قوای خودش را ازدست می دهد ودم بمعنای نفس می باشد

ناشناس در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵:

صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی
سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالی
سعدی دختر خاله ای داشته غزال نام که غزالی صدایش میزدند و در سن 20سالگی از بام افتاد و مرد و سعدی دست به خودکشی زد که توسط شکیب همگر نجات داده شد خوشبختانه

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵:

بله سعید خرمی گرامی
همینطور است که میفرمایید .
اشاره به درخواست پیامبر از خداوند دارد که تقاضا کرد :
رب ارنی الاشیاء کماهی
خداوندا اشیا را همانطور که هستند به من نشان بده .

سمانه در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در دستگاه ماهور:

ممنون از پاسخ کامل شما.
جسارتا در مصرع 2 بیت خط3، کلمه دیدار صحیح است به جای بیداد. البته هردو زیبا هستند!

سعید خرمی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵:

سلام به دوستان
به نظر می رسد در بیت چهارم کماهی درست باشد چون سعدی می فرماید :
کمال،زیبایی وشکوه تو(معشوق)همانند آفتاب است و به این علت است که،نظر نمی تواند تو را ببیند(آفتاب سرچشمه نور است و چشم قادر به دیدن آن نیست)
حال معشوق واقعی خداوند است(چون در بیت اول می فرماید حیات و هلاک ما دست توست و حکم و پادشاهی جهان دست نیز از آن توست ) و :
ا... نور السموات والارض
چون خداوند سرچشمه تمام نورها است و در اصل نور مطلق است قابل دیدن نیست

سیدمحمدعلی حسینی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰:

سلام به احتمال زیاد این بیت این گونه باید باشد لایق تر از امیری در خدمتت اسیری

فهیمه در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۳:

ماوایی فکر میکنم ازنظر املایی مشکل داره

ناشناس در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۸:

سلام، در مصرع دوم بیت اول مولانا خورشید را همانند انواری در مفابل خورشید حقیقی میداند،که در آن محو اند.

محمود حجاری در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:

توضیح در خصوص «جگر بند پیش زاغ نهادن» :
"بند" مضاف است و "جگر" مضاف الیه که با حذف کسره بعد از "بند" جای آنها عوض شده است . به عبارت دیگر در اصل
" بندِ جگر" بوده است که چیزی معادل "بندِ ناف" است .
منظور از «جگر بند پیش زاغ نهادن» این است که اگر جرات و جسارت داری " بندِ جگر " خود را (که منظور همان جگر است) در مقابل زاغ قرار بده . چگر هم که لقمه ی چرب و نرمی برای زاغ محسوب می شود ؛ لذا این عمل واقعا جسارت آمیز خواهد بود .

فرید بختیاری در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۴:

سلام
با عرض ادب و احترام و سپاس فراوان بابت زحمات ارزشمندی که متقبل می‌گردید، در مصراع دوم از ابیات ذیل، نگارش حرف "ه" فراموش شده است:
1)
"از امل تا چند آن سوی قیامت تاختن
بیخبر در منزلی ره را به منزل راه نیست"
2)
"وحدت‌ آهنگان رفیق کاروان غیرتند
آنکه با ما می‌رود با هیچکس همراه نیست"
-------
در ضمن شکل صحیح مصرع دوم بیت چهارم به صورت زیر می‌باشد:
"سعی بینش گر قریب افتد کلف در ماه نیست"
مجدداً از کلیه پدید آورندگان این گنجینه وزین و گرانقدر، صمیمانه سپاسگزارم.

عباس پالاش در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
وه که بس بی‌خبر از غلغل چندین جرسی
بدین شکل هم ثبت شده
کاروان رفت و تو در راه کمینگاه بخواب
وه که بس بی خبر از بانگ
در دهخدا آمده
غلغل . [ غ ُ غ ُ ] (اِ صوت ) شوریدن بلبلان و مرغان را گویند در حالت مستی
صدا و آواز بسیار از یکجا که معلوم نشود که چه میگویند. (برهان قاطع). شور و غوغا. فریاد و هیاهوی بسیار. با لفظ زدن و افکندن و انداختن و افتادن استعمال میشود. (آنندراج ). داد و فریاد. همهمه و غوغا. خلالوش . خراروش . غلغل از آواز کوزه گاه پر شدن گرفته اند. (فرهنگ اسدی ). آواز. آواز سخت . آواز سپاه بسیار یا جماعت بسیار :
ابا برق و با جستن صاعقه
ابا غلغل رعد درکوهسار.
همین بیت هم شاهد مثال آورده شده
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
وه که بس بی‌خبر از غلغل چندین جرسی
آواز و بانگ ابزار موسیقی :
مانعش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح
ورنه گر بشنود آه سحرم بازآید.
غلغل زدن غلغل زدن . [ غ ُ غ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) جوشیدن با آواز.
در معجم المعانی الجامع اومده
غَلغَل
عِرْقُ الشجر إِذا أَمعن فی الأَرض
ریشه ٔ درخت که در زمین استوار گردد
غَلْغَلَ الشیءَ فی الشیءِ : أَدخله فیه حتَّی یلتبس به ویصیرَ من جملته
غَلْغَلَ اللَّوْنَ فِی الثَّوْبِ : أَدْمَجَهُ فِیهِ لِیَصِیرَ لَوْنَهُ
غَلْغَلَ الْمَاءُ فِی الأَرْضِ : تَسَرَّبَ وَدَخَلَ فِی ثَنَایَاهَا
غَلْغَلَ السَّائِرُ : أَسْرَعَ فِی سَیْرِهِ
این آخری به نظرم درست‌تر از همه است
عجله رونده در رفتنش

علی عطارنژاد در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۰۰ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹:

درود بر خواجوی بزرگ مایه ی مباهات شهر و دیار تا ابد جاودانم کرمان..با دقت در تک تک ابیات این غزل میتوان تاثیر پذیری حافظ از خواجو را بهتر و بیشتر درک نماییم..به راستی که نزدیک ترین زبان به زبان شعری خواجو متعلق به حافظ است..

علی عطارنژاد در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۴۹ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵:

درود برشما..بیت دوم،مصرع دوم شرب اهل مودت صحیح می باشد نه شراب اهل مودت..(کلیات خواجو کرمانی به تصحیح احمد سهیلی خوانساری)انتشارات مرکز کرمان شناسی...

علی عطارنژاد در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

این غزل شور انگیز و عاشقانه را استاد شجریان در دستگاه ماهور به همراهی سه تار زنده نام استاد احمد عبادی در برنامه ی یک شاخه گل شماره ی 439اجرا نموده اند..شنیدن آن را به دوست داران ادب و موسیقی پیشنهاد می نمایم..

۱
۴۱۹۴
۴۱۹۵
۴۱۹۶
۴۱۹۷
۴۱۹۸
۵۵۴۷