گنجور

حاشیه‌ها

شایق در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:

با سلام یکی از فرقهای عشق اسمانی ( الهی ) با عشق زمینی ( عشق انسان به انسان ) اینست که در عشق الهی عاشق همه را به معشوق خود دعوت میکند و با ذوق و شوق فراوان فریاد یر می اورد که ای مردم من زیبا رویی را دیده ام که مبرس بلکه بیا و تو هم ببین و عاشق او شو ( بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او شهر بر شد ز تماشایی او این زمان عاشق سر گشته فراوان دارد کی سر برگ من بی سرو سامان دارد ) و یا ( دوش در حلقه ما قصه گیسوی توبود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود ) اما در روی کره خاکی اگر کسی به معشوق دیگری کوچکترین نگاهی بکند چه بسا که خونریزی شود و عاشق سعی میکند معشوق خود را از دیگران بنهان کند و حاضر نیست هیچ عاشق دیگری او را به چشم ببیند البته گاهی این عشقها تبدیل به عشق حقیقی میشود چنانچه در مورد عراقی اینگونه میگویند که او عاشق نوجوانی شد که در جمع قلندران بود وعراقی بخاطر عشق به او وارد این جمعیت شد و به همراه انان به هندوستان رفت و تحت نظر مرشدی قرار گرفت که او را به عالمی دیگر رهنمون شد و عراقی عراقی شد باان شعرهای معروف عرفانی ( ز دو دیده خون فشام ....)

رضا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:

سلامی چو...
بیا ساقی آن می که عکسش زجام یعنی چه ؟
بیا نادرست و بیار ساقی صحیح است .
قبول فرمایید یا تصورکنید ساقی شربت می آورد.

علی ق در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:

آخرین مصرع باید باشه : که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

نیشابوری در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:

در توضیح کلمه عدل که م-ر در دومین حاشیه نگاشته است باید بگوئیم عدل در اینجا به معنای درست یا دقیقا میباشد که هنوز هم این معنا در خراسان رایج است.

ناشناس در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

آقای اخاذ
قربانت بروم ، که خیلی تندی
این مهری بانو درست گفته ما هر چه از دیگران گرفتیم ایرانیش کردیم . این جمله را ببین برادر :
عبور و مرور وسائط نقلیه ممنوع است
جمله ی عربی ِ فارسی شده ی ماست
این یکی راهم بخوان
شَیعان عجیبان مِنَ الابرَد ِوَ الیّخ
صَبیَُ یَتَصَبّا و صَبیَُ یَتَشَیّخ
برای چند عرب خواندم ، هیچکدام نفهمیدند
نه تنها در زبان و ادبیات که در تمام زمینه ها چنین هستیم
خانم مهری مثال بارز آنرا که مذهب شیعه بود گوشزد کرد
شما نظری در ادبیات و اشعار ایرانیان بیانداز که لغات و جملات عربی را بدون الف لام بکار برده اند
ببخشید این بحث بیهوده است تمامش میکنم
و به نکته ی دیگری کوتاه اشاره میکنم
شما در جایی کسی را بی منطق و عنود و بی استدلال و منطق ستیز خوانده ای و در آخر سر بر آستان دلی مینهی که آزرده باشی
آقا اخاذ عزیزم ، دل آزردن که شاخ و دم ندارد
این دوگانگی در گفتار و قلم را چه بنامم؟
استادی داریم میگوید ” از یک طرف شالتاق کن از اونطرف ماستمالی“ ایرانیست و زبان شیرینش
خوش باش
ناباور

شایق در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:

با سلام (گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش می گویم بعد از من خواهند گفت به دورانها ) هر کس ادعای عشق او را دارد خداوند هزاران بار او را مورد ازمایش قرار میدهد تا ( سیه روی شود هر که در او غش باشد ) چناچه این امتحان را از همه انبیایش از جمله ابراهیم . نوح . ایوب . یوسف .... گرفت و همه انها نمره عالی گرفتند و قبول شدند و از جمله صالحین گشتند و باید بدانیم که امتحان الهی نه تنها در سختیها بلکه در اسایش و رفاه نیز گرفته میشود وقتی نعمت در اختیارت هست باید برای رفع مشکلات مردم قرار بگیرد نه فقط جمع اوری شود و ما نگهبان مفتی ان باشیم و بعد هم وراث راه ما را ادامه دهندتا بالاخره جایی همه ان بر باد رود

بهروز در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:

در مصرع پیش چراغم میکشی ،منظور کشتن یا همان خاموش کردن است.زیراتا آدمی ترک تعلقات مانند پندارهای غلط خود را نکند به درک روشنایی نمیرسد

کاویان در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۳:

ای دلبر ما مباش بی دل ، بر ما
یک دلبر ما به که دو صد دل ،بر ما
نه دل ، بر ما نه دلبر اندر بر ما
یا دل ، بر ما فرست یا دلبر ما

احسان در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

ببخشید متن فوق در پاسخ به آقای حامد هن دل نوشته شد...

احسان در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

در پاسخ به امیر خان:
دوست عزیز شماهم جالب است بدانید لقب خداوندگار لقبیست که شیخ سعدی به خداوندگار مولانا میده بعد از ملاقاتی که با هم داشتند. ملاقاتی که سعدی به دیدار مولانا میره با نوشته هایش و خداوندگار مولانا سعدی رو به درگاه نمیپذیرد و تنها پس از نگاهی که به نوشته های وی می اندازو آنها را خوش سیما اما بی مغز خطاب میکندو این شعر که شما نوشتید نشانه خشم شیخ سعدی از برخورد مولاناست... اما مولانا که همیشه در سلوک بوده هیچگاه پاسخ سعدی را نمیدهد.... بله بی شک سلطان ملک سخن شیخ سعدی است و حتما و قطعا سلطان سلوک و عرفان در تمامی دوران خداوندگار مولاناست
سال وفات مولانا 672
پیروز باشید

علی رضایی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

سلام
در مصرع آخر در جایی دیده ام به جای "درد سخن" آمده است "فهم سخن" ..و به نظر می رسد این جایگزینی به منظور و معنا نزدیکتر باشد ؟

ابراهیم خضرایی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

در مورد بیت دوم :
آری: 16 نسخه (801، 803، 813، 821، 822، 824، 825، 827 و 8 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) قزوینی، خانلری، عیوضی، نیساری، خرمشاهی
ولی: 7 نسخه (814- 813، 819، 823 و 4 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) سایه

وشایق در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹:

با سلام ( متناسبند و موزون حرکات دلفریبت .... ) کل عالم یر اساس توازن و تقارن و تناسب و تعادل بر با شده است و اگر کوچکترین خللی در این تناسبات بوجود اید تمام دنیا کن فیکون خواهد شد بر اساس لین روابط است که ستارگان در مدار خاص خودشان در گردشند و حیات در کره زمین بوجود امد و خورشید نور افشانی میکند وعلوم طبیعی هر روز بیشرفت میکندو خلاصه اینکه عالم با این توازن زیباست و موسیقی زیباست و خلقت زیباست

اخّاذ المآخذ در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

سلام؛
بنده بر پایه‌ی استدلال و منطق و با هر آنچه که دستورشناسانمان تا کنون به آن رسیده‌اند، با شما سخن گفتم و آنقدر وضوح و صراحت در کلامم بوده که دیگر نیازی به اطاله نمی‌بینم. برای مزید روشن‌گری به نظرهایی که پیشتر گذاشتم، مراجعه کنید.
امّا در پاسخ به جناب "mehr" راجع به مطالبی که در حاشیه‌ی اخیرشان نگاشته بودند، به عرض می‌رسانم:
من البتّه برای یادگیری آمده‌ام و حاشا که گوشزد یک خطای کوچک مرا به خیال مهتری و استادی در پیشگاه استادان این زبان بیندازد؛ مگسی چون من کجا و جولان در عرصه‌ی سیمرغ کجا؟! و خاک پای استادی هستم که به من چیزی بیاموزد؛ امّا چه چیزی از استاد کذا یاد گرفتم؟ جز عنادورزی و بی‌منطقی چیزی از این آشنایی حاصل شد؟ بنده سخنانم را مستدل و مبرهن خدمتشان ارایه کردم، ولی ذیل همین استدلال و برهان، بی‌استدلالی و منطق‌ستیزی‌شان را می‌توانید ببینید.
ایشان حتّی نمی‌دانند از چه دفاع می‌کنند؛ یک جا می‌گویند "شاعر" را "ال" نداده‌اند که عربی‌مآبی نکرده باشند، آن وقت در همان جمله (المعنا فی بطن شاعر.)، "ال" را بر "معنا" پذیرفته‌اند و سینه سپر کرده‌اند که این "معنی" همان "مانا"ی خودمان است؛ بلی، امّا با "الف و لام"! سپس افاضه می‌فرمایند که فقط و فقط این به همین صورت نوشته می‌شود (المعنا فی بطن شاعر.) حال آنکه می‌توانستند از همان اوّل، فارسیِ این تعبیر را بنویسند؛ نه اینکه عربی بنویسند و اشتباه هم بنویسند و بگویند این است و جز این نیست؛ تا جایی که گمان بردم ایشان مرا به سخره گرفته‌اند و عمداً سخنی بدین روشنی و صراحت را نمی‌پذیرند!
ایشان هنوز میان زبان فارسی و زبان پارسی تفاوتی قایل نمی‌شوند، می‌نشینند و واژگان با ریشه‌ی عربی موجود در نوشته‌هایم را انگشت‌شمار می‌کنند و آگاه نیستند اینها چون نزد اهل زبان مستعملند، فارسی محسوب می‌شوند و من هم فارسی نوشته‌ام نه پارسی، و نه بسان ایشان که ادّعای پارسی‌نویسی دارند و ده‌ها کلمه‌ی عربی در گوشه‌گوشه‌ی نوشتارشان به چشم می‌خورد؛ از قبیل: "کلمه، عربی، جمله، فارسی، مبارک، تبحّر، حقیر، حروف، شمسی، قمری، تلفّظ، والسلام، اصلی، تعمیم، و..." اگر تنگی وقت اجازه می‌داد، بقیّه را هم ردیف می‌کردم. از قضا، بنده از مریدان استاد میرجلال‌الدّین کزّازی هستم و پارسی‌گرایی‌شان را از بن جان و دندان می‌ستایم و همواره در بزمهای ایشان همباز شده‌ام؛ امّا حال که مایه‌ی پارسی‌نویسی ندارم، ادّعایی هم نمی‌کنم و نیستم چونان کسی که ادّعا می‌کند و مایه‌اش را هم ندارد.
به هر روی، من به حکم بیگانگی و تازه‌واردی‌ام در این فضا و تک‌روی و بی‌یاوری‌ام در این میدان، "آدم بد" ماجرا خواهم بودم و این پیشانی‌نوشت من است در این انجمن؛ امّا داوری را به وجدان‌هایتان حواله می‌دهم که خدا می‌داند هدفم جز به‌راست‌آوری کژی نبوده است و سر به آستان دلی می‌نهم که آن را آرزده باشم.
ایدون باد...

ضیایی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۵ - حکایت‌ِ عابد با شوخ‌دیده:

که اغلب در این شیوه دارد مقاله، نه در چشم و زلف و بناگوش و خال
در حالی بخش بیشتر غزلها به وصف رخ و زلف پرداخته است.

ضیایی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۵ - حکایت‌ِ عابد با شوخ‌دیده:

در این جا به یکی از تفاوت های غزل و مثنوی پی میبریم. در حالی که غزل بیشتر به وصف معشوق و خصوصیات او مانند زلف و رخ و خال و خطش اختصاص دارد. اما مثنوی محل پند و اندرز است و به همین خاطر سعدی فرموده است :
که اکثر در این شیوه دارد مقاله،نه در چشم و زلف و بناگوش و خال

قریشی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

چند نکته راجع به این ابیات قشنگ به نظرم رسید که به این شرح است:
- در بیت اول نامه را با خون دل می نویسند، نه از خون دل. خون دل در ایجا نقش مجازی مرکب را دارد. لذا صحیح آن "با خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه".
- وزن این غزل یا مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب) است و یا مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن (بسیط مخبون) که هردو شامل 14 بخش می باشد. در کلیه مصراع های عربی این مورد دقیقاً رعایت شده است، اما در ابیات فارسی در مصراعهای سوم و 11 رعایت شده است. در دیگر مصراع به جز مصرع پنجم 13 بخش است که با کمی سکته میشود خواند و لطمه قابل توجهی به وزن نمی زند. اما مصرع پنجم 12 بخش است که سکتهء آن زیاد است. این مصرع باید اینگونه باشد تا وزن آن درست شود: "هر چند که آزِمودم از وی نبوده سودم"
- جمله "لیست دموع عینی هذا لنا العلامه" جمله خبری است، نه سؤالی. یعنی آنقدر در فراقش گریه کردم که تمام اشکهایم تمام شد و اشکی نمانده است و این هم یکی از آن علاءم است. با تشکر

کسرا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:

امید خان متشکرم... بسیار زیبا بود

کسرا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:

به روی چشم جناب شمس... از این پس تمام تلاشم را برای بهبود زبان نوشتاری بکار میبرم... با تشکر از راهنمایی و حسن نیت شما...

۱
۴۱۹۵
۴۱۹۶
۴۱۹۷
۴۱۹۸
۴۱۹۹
۵۴۶۷