گنجور

حاشیه‌ها

ناشناس در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۲۲ - شیر و خرگوش:

فاطمه خانم، سلام. این قصه شیر و خرگوش، در ذیل همان باب شیر و گاو آمده است

آرش طوفانی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۳:

سلام خدمت عزیزان
از خواندن این غزل مست می شوم. به نظر بنده این غزل زیباترین و حکیمانه ترین غزل مولوی است. روحش شاد باد.

ناشناس هستم (یکی از آنها) در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - در محرم:

مصداق است عزیزم!
اول درست نوشتن را بیاموز و سپس نظر بده.

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

جناب ناشناس! پس شما ادامه بدهید و به مولانا درس بدهید، شاید کلامش به مزاج شما گوارا شود.سخن مولانا در همه دنیا ترجمه و تدریس میشود بزرگوار، ولی شما ادیب بزرگوار بیهوده به ایشان بها ندهید. ما در حد عقل شما نیستیم که از امام و پیامبر و خدا ایراد بگیریم. دوست عزیز شما کلام امام صادق را میتوانی رد کنی٬ چونکه نادانی مثل حقیر این حدیث را نقل کرده است. با آیه قرآن چه میکنی؟ البته شما شاید به خدا و پیابر هم اشکال بگیرید. ولی منظور حقیر بحث آیه نبود و این بود که جناب خراسانی فرمودند: مثنوی هم مثل قرآن هم هدایت میکند و هم گمراه. و کسانی که خود را گرفتار پوست میکنند، معمولاّ به مغز راه ندارند. دوست عزیز ما بحث علمی در باره پشه و فیل نکردیم که شما میپرسید: "تفاوت پشه و فیل بیش از این دو است که شمردی یکی تلی از استخوان که در پشه ی بی استخوان ؟؟؟؟" شما عالم و ما نادان دوست گرامی: شما خود را گرفتار پوست نکن و مغز را دریاب. جالبتر ازاین حرف دیگر شماست: "راست میگویی ؛ما وقت خود را در این مهملات مولوی تلف کردیم"
شما اگر این حرف را راست گفتی من در عقل شما تردید دارم سرکار بزرگوار که خود شهادت میدی که وقتت را تلف میکنی ولی باز هم این کار را انجام دادی. امیدوام که به این تناقض پی برده باشید. با احترام!

سعید در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:

با این کاری زیبا هم چاووشی یکبار دیگر خود را ثابت کرد و هم من با شعرهای زیبا استاد وحشی بافقی بیشتر آشنا شدم.بیشتر مضمون شعرهای ایشان بسیار زیبا و ساده و روان سروده شده است.

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

بعضی از دوستان عزیز متاُسفانه گرفتار پوست شده و مغز را رها کردند. دوستان عزیز ما در مرتبه ای نیستیم که از مولانا اشکال بگیریم. کسانی هم بوده اند که از قرآن هم ایراد گرفته بودند و اتفاقاّ ایشان هم همین سوُال دوستان را از خداوند کرده اند (نمیتوانست مثل دیگری بزند ؟):
خداوند از این که به موجودات ظاهراً کوچکی مانند پشه و حتی کمتر از آن ، مثال بزند، شرم نمی کند. در این میان آنان که ایمان آورده اند، می دانند حقیقتی است از طرف پروردگارشان ، و امّا آنها که راه کفر را پیموده اند، این موضوع را بهانه کرده ، می گویند: منظور خداوند از این مثل چه بوده است ؟! آری ،خدا جمع زیادی را با آن گمراه و گروه بسیاری را هدایت می کند، ولی تنها فاسقان را با آن گمراه می سازد!
از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمود:
علّت این که در قرآن به پشه مثال زده شده این است که خداوند تمام آنچه را که در جثّه بزرگ فیل آفریده ، در بدن این حشره کوچک نیز قرار داده به اضافه دو عضو دیگر که در پشه وجود دارد و فیل فاقد آن است و آن دو عبارتند از: شاخکها و بالها
دوستان به جای عیب گرفتن از مولانا به مغز بنگریم دوستان عزیز! در شگفتم از دوستان عزیزی که جان این عزیزان شعرا را چو ماهی غریق منجلاب میبینند ولی وقت خود را در این مهملات تلف میکنند. با احترام فراوان!

سراج در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی و یکم:

با سلام و درودها لطف بفرمایید و تصحیح کنید این غلط املائی در مصرع اول و » ی « جا افتاده درمصرع دوم، سپاس بیکران...
دو تایم پیش هر احول، بکن این مشکل من حل
توی آخر توی اول، توی دریای بینایی ...

بهرام مشهور در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۷:

یعنی اگر آدم بیکار باشد و دور و بر نیکوان ( ماهرخان و سیمین ساقان و از آن قبیل ) بگردد بمراتب بهتر است که به زرق ( در اینجا تزویر ) زاهد بودن پیشه کند

بهرام مشهور در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۶:

فکر می کنم ( و مطمئن نیستم ) منظور از زمانه سازآمدگان روایت سازان تاریخ باشد و اصطلاحات مروّق ( در رواق آسمان ) و طرازآمدگان اصطلاحات نجومی بوده باشد

روفیا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

گفتار رها کن بنگر آینه عین
کان شبهه و اشکال ز گفتار برآمد

روفیا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

این نیست تناسخ سخن وحدت محضست
کز جوشش آن قلزم زخار برآمد

روفیا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

ای قوم گمان برده که آن مشعله‌ها مرد
آن مشعله زین روزن اسرار برآمد

روفیا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

آن یار همانست اگر جامه دگر شد
آن جامه به در کرد و دگربار برآمد

روفیا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

با شماست یکی از ناشناسان جان

روفیا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
آنست که امسال عرب وار برآمد

روفیا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه زنگار برآمد

ناشناس در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

مهری بانوی گرامی
”لیام“ کیست
چرا حاشیه نمی نویسد
ولی واقعاً زبر دست است در شعر و نکته پرداز است در سخن
معصومه بانو
شاید نظر موافقان این چامه ی مولوی این باشد که: عیبی نیست یک فیم مستهجن ارائه کنند ولی زیرش با خطی خوش بنویسند : ازین فیلم پند بگیر و تو چنین نکن همان که مولوی پرداخت

بهرام مشهور در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۵:

این رباعی آنقدر ساده و روشن و رسا است که نیازی به نوشتن شرحی نبوده که دوستان بنویسند

روفیا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

خوش آمدی لیام گرامی
این باده همان است اگر جام بدل شد
بنگر که چه خوش بر سر خمار برآمد

بهرام مشهور در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸:

کاری با انواع تفاسیر و برداشتهای دینی و غیر دینی که از این رباعی بشود ندارم ، تنها از نظر دستور زبان پارسی معنای آن چنین می شود :
خورشید به گِل نهفت می نتوانم
یعنی خورشید به وسیله گِل یا به درون گِل نهفته می شود من نمی توانم بپذیرم
و اسرار زمانه گفت می نتوانم
یعنی من نمی توانم اسرار زمانه را بگویم
از بحر تفکرم برآورد خرد
یعنی خرد از بحر تفکر من ( یا از غور من در تفکر) فریاد برآورد ( که گویی خرد اصرار زیادی داشته که این را بجای سخن عادی با فریاد بگوید )
دُری که ز بیم سُفت می نتوانم
یعنی جواهری که با وحشت سُفته و پرداخته شود من نمی پذیرم

۱
۴۱۸۵
۴۱۸۶
۴۱۸۷
۴۱۸۸
۴۱۸۹
۵۶۲۱