گنجور

حاشیه‌ها

زهرا در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى:

لطفا تیتر رو اصلاح کنید توی سرچ مشکل ایجاد میشه. رامین ، نه راهین!

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۸:

دوست جان
به تأئید دیگران نیز ما شما را بدیع پرداز و خوش قریحه می بینیم ،
سایه تان مستدام

ادریس ♡ در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:

شاید منظور استاد شجریان طعنَت باشه، یعنی طعنه ای که شخص مقابل میزنه (طعنهء تو!)
البته من خیلی وارد نیستم، فقط برداشت شخصی خودم بوده به عنوان یک شنونده

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۸:

دوست عزیزم.. من دوره گردی بیش نیستم..
شما بزرگوار که عربی نمی دانید، به زیبایی بیت اول را نیز اصلاح نمودید!..

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۵ - حاضر شدن مجنون غایب، در غیبت لیلی، و به حضور خیال، از خیال به حضور باز آمدن، و سرود حسرت گفتن، و دست بر دست زدن:

هر چه عشق فراگیر تر باشد، خدایی تر است..
و ... وای به حال مردمی که خدایشان در دسترس نیست و نمایندگانی دارد!..

خرم روزگار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۵ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۶ - آه کردن مجنون از درونهٔ پرسوز، و این غزل دود اندود، از دودکش دهان، بیرون دادن:

ما هیچ کسان کوی یاریم
ماسوختگان خام کاریم
....
ای غنچه تنگ خوی ،! چونی؟
وی دشمن دوست روی، ! چونی؟
چشم سیه ات به ناز چون است؟
خوابت به شب دراز چون است؟
....
مهر تو در استخوان من باد
درد تو دوای جان من باد
تنها عاشقان راستین چنین اند، دریغا شمارشان هر روز کم و کمتر میشود، چنانکه سواران

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۸:

دوست عزیز
شما که شاعر و متبحر هستید ، لطفاً بیت اول را با بقیه ی غزل همخوان کنید
مثل :
ای ملک المغربی والمشرقی
مثلک فی االعالم لایخلقی
ببخشید من عربی نمی دانم .

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۸:

جنت حسنت ”چو“ تجلی کند
باغ شود دوزخ بر هر شقی

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۸:

خار کشانند همه، گر شهند
جز تو که بر گلشن جان عاشقی..

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۸:

باغ شود دوزخ بر هر شقی

nabavar در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۵ - حاضر شدن مجنون غایب، در غیبت لیلی، و به حضور خیال، از خیال به حضور باز آمدن، و سرود حسرت گفتن، و دست بر دست زدن:

جان من
در زمین هم باشد تفاوتی نمیکند
باز هم وای به حالشان است

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۵ - حاضر شدن مجنون غایب، در غیبت لیلی، و به حضور خیال، از خیال به حضور باز آمدن، و سرود حسرت گفتن، و دست بر دست زدن:

در بیت هشتم
“چون، مرغ سحر، شد ارغنون ساز“

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۶ - آه کردن مجنون از درونهٔ پرسوز، و این غزل دود اندود، از دودکش دهان، بیرون دادن:

گویا در بیت دوم” چون “درست است
چون گل ز خوشی به خنده کوشیم

قیس در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۵ - حاضر شدن مجنون غایب، در غیبت لیلی، و به حضور خیال، از خیال به حضور باز آمدن، و سرود حسرت گفتن، و دست بر دست زدن:

وای به حال مردمی که خدایشان در آسمان باشد. «ویلیام بلیک»

بردبار وحید در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۵:

سلام
در بیت سوم واژه کات نادرست است
شکل درست آن " کفر "

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره 2655

تو نقشی نقش بندان را چه دانی؟
تو شکلی پیکری جان را چه دانی؟
تو خود می‌نشنوی بانگ دهل را
رموز سرِّ پنهان را چه دانی؟
هنوز از کاف کفرت خود خبر نیست
حقایق‌های ایمان را چه دانی؟
هنوزت خار در پای است بنشین
تو سرسبزی بستان را چه دانی؟
تو نامی کرده‌ای این را و آن را
از این نگذشته‌ای آن را چه دانی؟
چه صورت‌هاست مر بی‌صورتان را
تو صورت‌های ایشان را چه دانی؟
زنخ کم زن که اندر چاه نفسی
تو آن چاه زنخدان را چه دانی؟
درخت سبز داند قدر باران
تو خشکی قدر باران را چه دانی؟
سیه کاری مکن با باز چون زاغ
تو باز چتر سلطان را چه دانی؟
سلیمانی نکردی در ره عشق
زبان جمله مرغان را چه دانی؟
نگهبانی است حاضر بر تو سبحان
تو حیوانی نگهبان را چه دانی؟
تو را در چرخ آورده‌ست ماهی
تو ماه چرخ گردان را چه دانی؟
تجلی کرد این دم شمس تبریز
تو دیوی نور رحمان را چه دانی؟

هاتف در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۴:

حضور همه جایی پیامبران در سراسر دیوان شمس موج میزند. و این غزل از همه پررنگتر است

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۸:

فرد چرایی تو ز من، گر منی،
از چه تو عذرایی اگر وامقی؟!..

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۶:

کیمیا و زر نمی‌جویم مس قابل کجاست..

علی تعریفی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۶:

سلام در بیت دوم بین سر و نا فاصله گذاشته اید و نا به پدید چسبیده که ناپدید خوانده می شود...که درستش این است: هست این سرنا پدید و هست سرنایی نهان
از می لب‌هاش باری مست شد سرنای من

هاتف در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۶:

این غزل از درها و گهرهای دیوان شمس است. عناصر و خصلت های یک پیغمبر کاملا در ان مشهود است

۱
۳۴۳۴
۳۴۳۵
۳۴۳۶
۳۴۳۷
۳۴۳۸
۵۶۲۳