گنجور

حاشیه‌گذاری‌های رحیم غلامی

رحیم غلامی


رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۲:

با سلام. در دیوان قائمیات مصراع اول این قصیده با اختلاف "درفشان" به جای "گهربار" تضمین شده است.

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۲:

با سلام. در صفحه 248 دیوان قائمیات مصراع اول این قصیده به این صورت آمده است:
جواب این سخن است اینکه فاریابی گفت
تراست لعل درفشان و در میان گوهر

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۰۵ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳:

همه علمها فرو خوان و بر من آی تا من
بشناسمت به حجت که تمام ناتمام است

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۰:

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۱:

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من به جز از کشته ندروی
ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد
کاشفته گشت طره دستار مولوی

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۱ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۱:

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من به جز از کشته ندروی (حافظ شیرازی)

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳:

ره عاشقان سپردن نه به پای عقل عام است
همه عاقلان چه مرغ اند و طریق عشق دام است
همه علمها فرو خوان و بر من آی تا من
یشناسمت به حجت که تمام ناتمام است
تو به هر عمامه پوشی که قدم نهاد پیشت
ز پی اش باستادی به نماز کاین امام است
نفسی جهان نباشد ز امام وقت، خالی
بمرنج اگر برنجی چه کنم نص کلام است
تو امام وقت خود را نشناختی به تحقیق
به یقین که مال و جان و سر و زن به تو حرام است
بفروشم آن امامت ز برای نقل مستان
که عمامه بر سر او گرو شراب و جام است
چو امام بود و باشد به جواب من چه گویی؟
اگر از تو بازپرسم که امام تو کدام است
همه قاضیان عالم بدهند خط به خونم
که نزاری مخمّر بترینِ خاص و عام است
نه ز کشتنم هراس و نه ز سوختن غباری
غم ریش کس ندارم که بروت جمله خام است

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۶:

سلام مصراع اول دو بیت آخر کلمه "یار استی" را به یارستی" تصحیح کنید. یارستی یعنی جرات داشتی.

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۶ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۷:

سلام این شعر در دیوان حکیم نزاری نیست:
چه آورم به تو چون هر چه هست جمله تو داری
مگر شفاعت و عجز و نیازمندی و زاری
تو بی نیاز و نزاری نیازمند به فضلت
روا مدار که گوش نیازمند نداری
توآن نِئی که گُذاری عزیز کرده ی خود را
میان خُوف و رَجا مانده در کَشاکَش و خواری
تویی همه تو بسی هم تو دست گیرِ تمامی
جز از تو از که توان خواست اِستعانت و یاری
منم که دامن آلوده می کِشم ز پس و تو
منزه از همه آلایشی، مُقدَس و باری
چنان ز آتش عدل تو خائفم که ندامت
ز دیده سیل روان می کند چو ابر بهاری
به عِزّ عزت پاکان که چِرک ذلت بنده
به آب عفو بشویی ز غسل پاک بر آری
نَه طاعتی که توان کرد در جَزاش مُعَوَّل
نکرده کار و طمع داشتن به اُجرت کاری
ز خاک تیره توانی که در دَمم برسانی
در آن گروه که بر سِدره می کشند عِماری
مرا رضای تو باید نه جنّتی مُتَوَهَّم
من آن نئم که فریبم به زلف و خالِ حَواری
به سَهو های خطِ من حساب من ننویسی
به کرده های بد من حقوق من نگذاری
به صِدق نیّت نیکان که صحبتم بنمایی
به یُمن همّت مردان که ضایعم نگذاری
ز دست عُذر از آنم گرفته دامن عَفوت
که کرده های قَبیحم به روی باز نیاری
گناه بنده اصرار کرده روزِ مَظالم
به فضل خویش ببخشی به عَفو خویش سِپاری
در آن زمان که سرآید زمانم از سرِ رحمت
ببخش و باز مَنه دست رد به روی نزاری

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - نکوهش گمان و ستایش منصور بن سعید:

چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم. نیک اختری را

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - نکوهش گمان و ستایش منصور بن سعید:

بیت اول و دوم با این بیت ناصر خسرو همخوانی معنایی دارند: تو چون اختر خویش را می کنی بد / مدار از فلک چشم، نیک اختری را

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷:

سلام. منظور شاعر، ملکشاه و دستور (وزیر) او نظام الملک است و اشاره کرده که وزیر ملکشاه به دستور خود وی کشته شده

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۶ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۳۰ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳:

با سلام در این مصراع: غم ریش کس ندارم که بروت جمله عام است، کلمه عام را به خام تغییر بدهید

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸:

حُسامی که در ملت ایران زمین
بدو تازه شد دین خیرالبشر
سماعیل‌ بن گیلکی کز شرف
کفش زمزم است و رکابش حجر
امیر معزی به عقاید اسماعیلیه تمایل داشته چون اسماعیل بن ابوالحسن گیلکی حاکم اسماعیلی طبس را تازه کننده دین خیرالبشر معرفی کرده است.

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۰۳ دربارهٔ امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸:

با سلام
حُسامی که در ملت ایران زمین
بدو تازه شد دین خیرالبشر
سماعیل‌ بن گیلکی کز شرف
کفش زمزم است و رکابش حجر
امیرمعزی برخلاف شاعران معاصر خود به اسماعیلیه تمایل داشته چون اسماعیل بن ابوالحسن گیلکی حاکم اسماعیلی مذهب طبس را تازه کننده دین خیرالبشر دانسته است.

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۳ - در احوال خود گوید:

سلام بوعلی سیمجور از حاکمان اسماعیلی مذهب خراسان بوده است

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - موعظه در اجتناب از غرور و کبر و حرص:

با سلام. در دیوان قائمیات چنین آمده است: شمع و تاج داعیان، یعنی سنایی نظم داد / ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۱۰) حکایت غزالی و ملحد:

به غزالی مگر گفتند جمعی که ملحد خواهدت کشتن چو شمعی
بترسید و درون خانه بنشست که تا خود روزگارش چون دهد دست
چو در خانه نشستن گشت بسیار دلش بگرفت از خانه بیکبار
یکی شوریده ای بودی ز کوشهد که کوشهدیش خواندندی درآن عهد
کسی نزدیک کوشهدی فرستاد که ای در راه حق داننده استاد
ز بیم ملحدی در خانه ماندم اگر عاقل بدم دیوانه ماندم
چه فرمائی مرا تا آن کنم من مگر این درد را درمان کنم من
از آن پیغام کوشهدی برآشفت بدان پیغام آرنده چنین گفت
امام و خواجه را گو ای ز ره دور چو حق را تو نه همرازی نه دستور
چو حق می کرد در اول پدیدت نپرسید از تو چون میآفریدت
بمرگت هم نپرسد از تو هیچی تو خوش میباش حالی چند پیچی
چو بی تو آوریدت در میانه ترا بی تو برد هم بر کرانه
چو غزالی شنید این شیوه پیغام دلش خوش گشت و بیرون جست از دام
تو را چون اختیار سابقت نیست بحال و کار حکم خاتمت نیست
چو راهت نیست در ملک الهی چنان نبود که تو خواهی چه خواهی

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۴:

با سلام حافظ به پیروی از این حکیم سروده است:
گلبن عیش می‌دمد ساقی گلعذار کو
باد بهار می‌وزد باده خوشگوار کو

 

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:

ناصر خسرو به راهی می گذشت
مست و لایعقل نه چون می خوارگان
دید گورستان و مبرز رو به رو
بانگ بر زد گفت ای نظارگان
نعمت دنیا و نعمت خواره بین
اینت نعمت، اینت نعمت خوارگان

 

۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode