گنجور

حاشیه‌ها

ترمه در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:

سحر است چشم و زلف و بناگوششان دریغ
کاین مومنان به سحر چنین بگرویده‌اند
منظور از این مومنان چه کسانی هستند؟ خود دلبران یا کسانی که متمایل و شیفته‌ی آنها هستند؟

نسرین خانی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۹:

این رباعی پر از اشکال وزنی و قافیه ای است و و ضعف بنیادی دارد، بنابراین بسیار بعید است که از مولانا باشد.

سید دانیال حسینی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:

باسلام.
خواستم بگم که من دانایی زیادی نسبت به شعر ندارم ولی خیلی اشعار رو دوست دارم و میخونم
خواستم بپرسم چرا توی این شعر شاعر میگه با بخت خواب آلود من؟
مگه چشم خواب آلود من نیست؟

تماشاگه راز در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:

معانی لغات ( 249)
نکهت : بوی خوش.
نکته :لطیفه، معنای نغز .
نکته روح افزا: لطیفه جان بخش .
عالم اسرار: دنیای اسرار عشقو محبت یار ، نقشه های محرمانه دوست
شمهیی : اندکی ، مقدارکمی .
نفحات: جمع نفحه ، بوی خوش .
به وفای تو : سوگند به وفاداری تو.
غباری که پدپد آید از اغیار:غبار فتنهیی که از بیگانگان پدید آید.
دیده خونبار: چشم گریانی که از شدت و کثرت گریستن اشکی خون آلود دارد .
خامی :ساده لوحی ، ناپختگی .
ساده لوحی: ساده اندیشی ، بدون شیله پیله ( مقابل کلمه عیّار ) .
جانبازان : فدا کننگان جان در راه معشوق .
عیّار : زیرک ، چالاک ، طرار ، هوشیارند ، رند ، زرنگ ، مُجَرَّب.
عشوه : ناز وادا و غمزه ، کرشمه .
قدح آینه کردار: پیاله بزرگ شراب زلال که رویه اش چون آینه بدرخشد.
دلق: خرقه.
معانی ابیات غزل ( 249)
(1) ای نسیم صبا بوی خوشی از خاک راه یار بیاور . اندوه وغم را از دل ببر و مژده رسیدن محبوب را بیاور.
(2) مطلب امیدوار کننده یی از دهان دوست بازگو کن و نامه خبر خوشی از ناگفتنی ها ی یار بیاور .
(3) برای اینکه مشام را از بوی دل انگیز نسیم تو خوشبو کنم از بوی خوش نفس یار را بیاور .
(4) ای صبا، ترا به وفاداریت سوگندمی دهم که بدون اینکه در خاطر دیگران از حسادت، غبار کدورت بنشیند ، خاک را آن یار عزیز رابرای من بیاور.
(5) به کوری چشم مدعیان و برای آرامش دیده های گریان و خونبار من ، گردی از رهگذر دوست بیاور .
(6) ساده لوحی و ساده اندیشی راه ورسم جانبازان نیست . ای باد صبا خبری از آن محبوب زیرک بیاور.
(7) ای مرغ چمن ، ای بلبل ، به شکرانه آنکه آزادو دلشاد ی ، برای مرغانی که اسیر قفسند از گلزار خبر خوشی بیاور .
(8) ذائقه روح وجانم از تلخی صبری که در نبودن دوست کردم به تلخی گرایید سخنانی با ناز و عشوه از آن لبهای شیرین برایم بیاور و باز گو کن.
(9) دیر زمانی است که چشم دلم چهره آرزومند مورد نظر خود را ندیده است . ای ساقی قدح شراب زلال آینه مانند را بیاور
(10) خرقه حافظ ارزشی ندارد . آن را به می بیار و رنگین کن و او را به صورت مستان از خود بی خبر در بازار گردانیده و بیاور .
شرح ابیات غزل (249)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمن مخبون مقصور
*
این غزل یکی دیگر از غزلهایی است که در فاصله فترت سلطنت شاه شجاع و دوری او از شیراز سروده شده و ایهامات آن تقویت کننده این نظرّیه است که در غیاب شاه شجاع از شیراز ، میان حافظ و شاه و اطرافیان او مکاتبه برقرار بوده.و این شاعر آزاده از قدامات اجرایی شاه برای حمله به شیراز در جریان قرار می گرفته است.
شاعر باد صبا را مخاطب قرار داده و از او تقضا دارد که مژده آمدن ان دلدار را به او برساند و به دنبال آن می گوید نامه خوش خبری از عالم اسرار بیاور و این عالم ( اسرار از یکطرف و عبارت ( بی غباری که پدید آید از اغیار ) در بیت چهارم و مفهوم مصراع اول بیت ششم که شاعر تذکراً و غیر مستقیم به صورت اندرز می گوید ( خامی و ساده لوحی شیوه جانبازان نیست) همه و همه حکایت از این دارد که در پشت پرده اقداماتی در جریان است که اغیار در شیراز نباید از آن بویی ببرند و شاه شجاع نیز نباید خامی و ساده لوحی را پیشه خودکند و بایستی مانند عیاران در پیشبرد کار خویش کوشا باشد.
از مضمون بیت پنجم چنین بر می آید که در مدت غیبت شاه شجاع رقیب، یعنی برادرش شاه محمود با حافظ چندان میانه خوشی نداشته است. شاعر در بیت مقطع غزل بازگو کننده خلقیات ویژه خود است که بسیار به طایفه ملامتیه نزدیک است. او صراحتاً می گوید خرقه من که به درد کار دیگری نمی خورد به شراب آلوده کن و مرا از میان بازار پر جمعیت با چنین وضع ظاهری ، بگردان و فرقه ملامتیه با آنهایی که طرفدار نظریه آنها بودند این ویژگی را داشتند که از خود خواهی و غرور به دور بوده و مداری بالاتر از عالم ظاهر بینان حرکت می کرده اند . هر چند حافظ را نمی توان پیرو مسلّم فرقه ملامتیه دانست لیکن شکی نیست که از لحاظ طرز تفکر به آنها بسیار نزدیک بوده واین ویژگی در جای جای اشعار او به چشم می خورد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

نگین در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴۹:

در مصراع اول ،« هرگز» هر کز‌ نوشته شده‌
و در مصراع سوم، بردم جدا نوشته شده

محمد در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - در وصف پیل جنگی هندی:

اژدر آن کوه شده پارپیچ
مار ازو یافته در غار پیچ

کلمه پارپیچ نداریم
این بیت مصرع اول باید مارپیچ باشه . تناسب بین مار و مارپیچ بیشتره

مرتضی طباطبائی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۴:

مصرع دوم بیت دوم، مشکل وزنی دارد.
تصور میکنم این تصحیح بتواند کارگشا باشد:
«همه از جز تو و بازار تو بیزار شدند»
بویژه آنکه کلمه عاشقان در مصرع اول تکرار شده است و آوردن آن سر مصرع بعد، حشو قبیح است.

سارا موسوی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » بیان وادی طلب:

سلام بیت «سر طلب گردد ز مشتاقی خویش جرعه ای می، خواهی از ساقی خویش» در کتاب منطق الطیر به تصحیح دکتر مشکور «سر طلب گردی ز مشتاقی خویش جرعه میخواهی از ساقی خویش» هستش...کدوم درسته؟

بهنام در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۵۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۳:

درود
توی کدوم قسمت از داستان فریدون نام نهادن پسران فریدون و پیوگانشان( عروسها) آمده است و و همان افسون تبدیل شدن فریدون به اژدها؟
ممنون میشم راهنماییم کنین

مصطفی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۰:

بیت آخر فکر می کنم "گوهرشناس" درست تر باشه تا "جوهرشناس" ضمن اینکه جوهر عربی و گوهر فارسی است.

سید مجید سادات کیائی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۰۷ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۴ - در قناعت و آزادگی:

دکتر سروش در جلسه 38 شرح دفتر اول مثنوی به این بیت انوری اشاره کرده و مصرع دوم را به صورت زیر فرمودند:
احسان آن است و آن نه آسان است

علی سنجرانی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷:

بسیار خوشحالم که توضیح بند دوم شعر را خواندم "آنکه گویند که بر آب .‌‌.."
راستش تا کنون اینگونه برداشتی ژرف از سخن خواجو نداشتم.
عجب آدمهای با سوادی داریم، قدری حالت افتخار به من دست داد که پارسی زبانم.

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۰:

عشق آمدنی بود نه آموختنی
دُم به کله می کوبد و شقیقه اش دو شقّه می شود / بی آن که بداند / حلقه ی آتش را خواب دیده است / عقرب عاشق . ـ حسین پناهی
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
ـ این صدای راوی سوم شخص یا دانای کل است که حتی به «خوابِ» شخصیت داستان کوچکش نفوذ کرده است و دارد «درونیات» او را با «لحنی قاطع» برای مخاطب روایت می کند .
ـ «نگاه تدوینگرِ» راوی ابتدا ترجیح داده است سرزده و ناغافل ما را در برابر «سرنوشت تلخ و گرنده ی عقرب» قرار دهد سپس با صفت «عاشق» شوک خود را به مخاطب وارد کند .
ـ شروع این روایت کوچک با «مرگ» تنها شخصیت «زنده» یِ آن شکل می گیرد . مرگی که سبب آن حتی «آتش» نیست بلکه «خوابی» است که این شخصیت دیده است .
ـ آیا این روایت کوچک ، یک روایت عاشقانه است ؟ اصلا عشقی در کار هست که ما این روایت را عاشقانه بدانیم چون راوی سعی کرده است که عقرب را با صفت عاشق به مخاطب بشناساند ولی پیشاپیش می گوید او آتش/عشق را خواب دیده است . آیا آن خواب بازتابی از وجود یک معشوق است یا انعکاسی از وجود یک آرزو و حسرت ؟  شاید عقرب آرزو داشته است که دچار عشقی بشود و معشوقی داشته باشد و این حسرت و آرزو خود را در قالب یک خواب نشان داده است و البته کلکش را هم همان جا کنده است .
ـ به هر حال ما در این جا با روایت کوچکی روبه روییم که معشوق ، غایب بزرگ آن است و هر چه هست واکنش یک عقربِ عاشقِ مُتَوَهّم است در برابر یک آتش/عشقِ خیالی . جالبِ دقت است که عقرب عاشق ، خوابِ معشوق را ندیده است خواب آتش/عشق را دیده است و البته همان خواب ، خودش سبب مرگ عقرب عاشق می شود . و این چه قدر مرا یاد این عبارت عین القضات می اندازد که فرمود : «حساب عاشق با عشق است نه معشوق»
ــــــــــــــــــــــــ
ـ شکم عقرب هفت حلقه دارد که پنج حلقه ی انتهایی دُم آن را تشکیل می دهد که به مخرج و نیش ختم می شود .
ـ گفته اند شکل نگه داشتن چنگال ها در جلو و کژی دُم ، عقرب را همواره در یک حالت تدافعی دایمی نشان می دهد .
ـ متخصصان ، خودکشیِ عقرب در میان حلقه ی آتش را افسانه می شمارند و اذعان می دارند که وقتی عقرب خود را در میان آتش گرفتار می بیند پیوسته سعی در فرار دارد و مدام نیش می زند که البته همین نیش زدن ها گاهی موجب می شود که خودش قبل از آتش کلک خود را بِکَنَد .
ــــــــــ
ـ شاید عقرب عاشق سعی داشته است که در خواب هم از آتشِ عشق بگریزد و همواره به آن یک حالت تدافعی داشته باشد .
ـ به هر حال آن حلقه ی آتش هم مثل عشق نور امنی ندارد و اگر عقربِ/عاشق را نکُشد موجبات مرگ عقربِ/عاشق را به دست خودش فراهم می آورد .
این روایت می تواند خبر از عاشقی بدهد که نسبت به «عشق» ناشادمان است و حالت تدافعی دارد . عشقی که همواره جبارگونه و آمدنی است نه آموختنی .
ـ آیا عقرب کُشته ی پندار و وهمِ خود است ؟ یعنی آیا او خیال کرده است که عاشق شده است و معشوقی دارد ؟ دوباره عین القضات است که از زبان معشوق می فرماید :
من بر سَرِ کوی ، آستین افشانم
 تو پنداری که من ترا می خوانم
نی نِی غلطی که من ترا کی خوانم
خود رسم من است که آستین جنبانم .
تمهیدات / عین القضات همدانی
ـ و این هم خود حسین پناهی است که در جایی سروده است : «تو منو صدا کردی یا جیرجیرک آواز می خوند ؟ جیرجیرک آواز می خوند »
▣ احمد آذرکمان . حسن آباد فشافویه . 23 دی 97
پیوند به وبگاه بیرونی

سعید اخیانی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۱ - بهشت خدا:

مصرع اول بیت بیست و هشتم با توجه به سایر نسخ به شکل زیر صحیح است:
لاپرت ها ره هی مخنه هی حکم مده

مهراب در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

کُربُز: کر به معنی فرزند به زبان لری است و در فارسی می گوییم کره
بز هم حیوانی تیز و زبل است
ترکیب دو لغت استعاره از زیرکی فرد است چون بچه بز خیلی چابک تر از بز است و کوه و کتل را زیر پا می نهد.

مهراب در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

طوطی عیسی نفس همان گل نرگس مهدی صاحی زمان( عج) هست که با دم مسیحایی خود مردگان را جان می بخشد و جانِ جان است و مادرش زهرا( س) جانِ جانِ جان هستند و خداوند لطیف در شعر مولوی میشود جانِ جانِ جانِ جان.یعنی کسی که جان بخشیده زهرا را و بواسطه زهرا جان بخشیده مهدی را و بواسطه ایشان جان بخشیده ما را. اشاره به حدیث لولاک لما خلقت الافلاک.
درمتن شعر مولانا اسراری را از وجود آقا رمز گونه بیان میکند و در آخر سخن را کوتاه کرده و به خودش دستور میدهد که خاموش باش
خاموش کن آخر دمی دستور بودی گفتمی
سری که نفکندست کس در گوش اخوان صفا
اسرار آفرینش را نباید بگویی.چرا که این اسرار برای اهل صفا و معرفت و مومنان واقعی و محبین چهارده نور اهل بیت فاش میشود و کسی این اسرار را برایشان بازگو نکرده بلکه بواسطه صاف بودن( صفا) آینه ی دل ،اسرار در آینه ی قلبشان نمایان شده و به قولی چشم دلشان بینا شده.
کسی که چشم ظاهر بین دارد و تلاش نمیکند که از ظاهر به باطن برسد اسرار را نباید برایش فاش کرد تا خودش به جست و جو برود.

جنید شریف در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۷:۲۱ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲۵:

بدون اینکه تحقیقی کرده باشم از نمونه های دیگر اشعار صوفیان و رندان اینقدر می دانم که معشوق یا شاهد نه تنها پسر بوده می تواند بلکه در سنت شعری قدما معمولا پسر است. چون فارسی میان مونث و مذکر تفریق نمی کند در بسیاری اشعار جنسیت معشوق مبهم می ماند اما شواهد زیاد است که شاهد یا ساقی را پسر می سازد. به تعبیر صوفیانه زیبایی شاهد در هر حال وسیله ای و محملی بیش نیست ولی به تعبیر عادی هم زیبایی زیبایی است و قبا قباست و طره طره است از هر که باشد و این ما خوانندگانیم که حتی شعر هفت صد ساله را هم سانسور می کنیم.

علی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۷:۰۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۷:

بلیت بنحوی یصول مغاضبا: به شخصی نحوی دچار شدم که به من با خشم حمله می‌اورد
علی کزید فی مقابله العمرو: چنانکه گویی زید با عمرو مقابله می‌کند
علی جر ذیل لیس یرفع راسه: دامن کشان می‌رفت و سر خود را بلند نمی‌کرد
و هل یستقیم الرفع من عامل الجر: آیا رفع از عامل جر شایسته است؟

حبیب اکبری در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۳۳ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۴۸ - بگو جبریل را از من پیامی:

بگو ویا بده بر جبرئیل از پیامی

رحیم سینایی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۵:

مژه آب ده ز خاری‌ که به پا خلیده باشد
این مصرع اشاره دارد به اینکه وقتی خاربه دست یا پا فرو رود برای در آوردنش ابتدا محل فرو رفتن خار را معمولا با اب دهان خیس می کنند تا محل دقیق فرو رفتن خار مشخص شود وسپس با نوک سوزن خار را در می آورند . وبیدل خیس کردن محل خار را به اشک چشمی که از مژه می افتد واگذار کرده

۱
۲۵۸۵
۲۵۸۶
۲۵۸۷
۲۵۸۸
۲۵۸۹
۵۵۲۷