بیگانه در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۳:
واژه ی «ملجئی» به این شکل درست است و باید اصلاح شود در شعر.
همایون در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۷:
تنها چند لغت یونانی را برای قافیه انتخاب کردن با اینکه میدانیم لغات زیادی هم قافیه خروس در زبان یونانی یافت میشود، ارزشی در شعر عرفانی محسوب نمی شود، خصوص آنکه این شعر کمابیش سویه مذهبی و شریعتی آن بر محتوی عرفانی آن غلبه دارد، ازینرو به نظر غزلی از سرودههای پیشین جلال دین است نه کارهای پس از همنشینی با شمس، تازه اگر فرض را بر آن بگذاریم که از زمره اشعار الحاقی نباشد.
در اینجا به نکتهای نیز باید اشاره کرد که چرا برخی اصرار دارند بر آنکه که جلال دین پیش از ملاقات با شمس، شعر نمی سروده است، که تصور میشود این اصرار بدین منظور است که تحول جلال دین را از فردی مذهبی به انسانی رها و آزاده در مکتب عشق ویژه انسان محور خود، نادیده بگیرند و همواره او را انسانی در چارچوب مذهب قلمداد کنند، حتی بسیاری بر این عقیده اند و تا آنجا افراط میکنند که کتاب مثنوی، یا ماهنامه، یا نامه معنوی، او کاملا ترجمه قرآن است، و دلیل آنها آیات و احادیث درون آن است نه بررسی معنوی آن.
همایون در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۲:
درود محسن عزیز، این مثلی انگلیسی است که در فارسی هم به کار میرود، که وقتی بچه را میشویی و آب کثیف وان را خالی میکنی مواظب باش که بچه را همراه آب بیرون نیاندازی، گاه ما با یک اشکال و یا بد فهمی و یا نفهمیدن موضوع و خوش نداشتن حواشی یک چیز، کل آن را رد میکنیم در حالیکه در آنجا ممکن است یک چیز بسیار با ارزش را نیز از دست بدهیم، سعدی مثال زیبائی دارد و میگوید:
ز تاج ملک زادهای در مناخ - شبی لعلی افتاد در سنگلاخ
پدر گفتش اندر شب تیره رنگ - چه دانی که گوهر کدام است و سنگ
همه سنگها پاس دار ای پسر - که لعل از میانش نباشد به در
غم جمله خور از برای یکی - مراعات صد کن برای یکی
در اوباش پاکان شوریده رنگ - همان جای تاریک و لعل است و سنگ
برای من سوال بود که جلال دین که همه جا از شکستن صحبت میکند چگونه در این غزل به نکتهای اساسی اشاره میکند و از نشکستن میگوید، از رموز و لطافت مکتب عشق این است که همه چیز را نمی توان با سر و فهمیدن دریافت، بلکه بخشی از کار را باید به دل سپرد و سر و دل با هم کار میکنند، البته آن سری که در کار عشق جستجو گر است، نه آن سر معمولی که همه دارند و برای زندگی و معیشت است، برای همین از دو سر صحبت میکند اگر اشتباه نکنم
حیف است که آدم حضور جلال دین را در زندگی خود حذف کند و شیوه او را نادیده بگیرد چون همه حرفهای او را با عقل خود نمی فهمد، هستی هرگز به تمامی قابل فهمیدن نیست، این امروز برای علم و ریاضیات نیز آشکار شده است
حسن عبدی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۱۲ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۹ - آغاز مقال در شرح صورت حال سلامان و ابسال:
درباره این مطالب برای مطالعه بیشتر به کتاب اشارات که نوشته خواجه نصیرالدین طوسی است و ایه ال..حسن زاده آملی شرحی عربی برآن نوشته که میتوانید مطالعه بفرمایید داستان را به زبان عرفانی بیان میکند و تشریح داده اند والسلام
باران در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۵ - پرسیدن آن پادشاه از آن مدعی نبوت کی آنک رسول راستین باشد و ثابت شود با او چه باشد کی کسی را بخشد یا به صحبت و خدمت او چه بخشش یابند غیر نصیحت به زبان کی میگوید:
سلام و خسته نباشید
میشه لطفا معنی و تفسیر این شعر روبه طور کامل برای تمامی ابیات به بنده بگید خیلی برام مهمه که بدونم. پیشاپیش سپاسگزارم
باران در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۵ - پرسیدن آن پادشاه از آن مدعی نبوت کی آنک رسول راستین باشد و ثابت شود با او چه باشد کی کسی را بخشد یا به صحبت و خدمت او چه بخشش یابند غیر نصیحت به زبان کی میگوید:
سلام و خسته نباشید
میشه لطفا معنی و تفسیر این شعر روبه طور کامل برای تمامای ابیات به بنده بگید خیلی برام مهمه که بدونم. پیشاپیش سپاسگزارم
برگ بی برگی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۳ - مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین:
لا مکانی که درو نور خداست
ماضی و مستقبل و حال از کجاست
ماضی و مستقبلش نسبت به توست
هر دو یک چیزند پنداری که دوست
و مولانا چقدر زیبا بیان میکند آن لا مکان یا به قولی فضای بی نهایت یکتایی و یا همان بهشت موعود را که اگر از بند زمان رها شده و تسلیم و پذیرنده اتفاق این لحظه بدون مقاومت و قید و شرط شویم آن لامکان دور از دسترس نخواهد بود .ماضی و مستقبلش نسبت به ماست چرا که ما همواره یا در گذشته زندگی میکنیم و یا در آینده و هیچگاه زندگی را از این لحظه نمیخواهیم . اگر آن چیزها را در گذشته بدست آورده بودم اکنون دارای زندگی بودم و اگر این چیزها را بدست آورم صاحب زندگی و خوشبختی خواهم شد و راز بی قراری و عدم آرامش انسان درد طول حیات همین مسئله مهم است چرا که انسان وابسته و اسیر همین اتفاقات و هیجانات کاذب در گذشته ، حال و آینده میباشد و به همین دلیل احساس رضایت و خوشبختی از ما دور میشوند حتی اگر در زندگی مادی موفق و ثروتمند شویم مگر اینکه اتفاقات روی زندگی ما اثر نگذارند و با هیچ چیز این جهان مادی هم هویت نشویم و از آنها تاثیر نگیریم.
موفق و پایدار باشید
برگ بی برگی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۳ - مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین:
چون لب جو نیست مشکا لب ببند
بی لب و ساحل بدست این بحر قند
مولانا میگوید وقتی لبها جوینده و پذیرای این شهد و شکر نیستند پس بهتره لب فرو بندم چرا که این دریای قند بدون بدون ساحل و لب پذیرای قند مانده است و مولانا نمی خواهد این دریای قند را به هدر دهد پس لب فرو می بندد تا وقتی دیگر
محسن،۲ در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳۷ - حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد:
گر بیابد آلتِ فرعون ، او
آنگه او بنیاد فرعونی کند
اگر ساز و کار فرعون در اختیارش قرار گیرد ، همچو فرعون بیداد می کند
برگ بی برگی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳۷ - حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد:
تصحیح اینکه استاد شمس الحق مورد نظر بوده است که با این آلت های تایپ امروزی بصورت دیگری تایپ شد .
برگ بی برگی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳۷ - حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد:
در ادامه ؛ دلیل نظر فوق بار معنایی بیت قبل از آن میباشد ؛
نفست اژدرهاست او کی مرده است ؟
از غم بی آلتی افسرده است
گر بیابد آلت ، فرعون او
که بامر او رفت آب جو
و با کسره نون فرعون بیت کاملاً معنای اصلی خود را به ما مینماید . خدا ما را از شر فرعون های ذهنمان مصون بدارد .
آمین
مهدی قناعت پیشه در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:
زمانه عجیب وبیگاه است ولی نه برای کسانی که از عشق سیر
هستند
سهرابی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۴۱ - بجهان دردمندان تو بگو چه کار داری:
به جهان دردمندان تو بگو چیکار داری حال و روز ما رو بنگر دل بیخیال داری
برگ بی برگی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳۷ - حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد:
با عرض پوزش از استاد شمس الحق که آلت فرعون را معنی کردند(مال و جاه دنیوی) به نظر می رسد بیت مربوطه را باید به صورت زیر و با فاصله آلت از فرعون خواند که در این صورت نیازی به معنای فوقالذکر احساس نخواهد شد :
گر بیابد آلت ، فرعون او
که بامر او همی رفت آب جو
و بدین ترتیب حذف یک ویرگول ساده استادی مانند شمس القاب را نیز میتواند به اشتباه بیندازد .
موفق و پایدار باشید
مهدی قناعت پیشه در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲:
خداوند در نعمتهایش ما را پروراند و لباس زیبای پوست بما پوشید ودر آن لباس زیبا قلبی با نور ومهر خودش قرار داد و عالم همه عبادتکه اوست و تحت سیطره او
a.p در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی:
گویی که یکی کارگه رنگ رزان ست
مصرع چهارم
مهدی قناعت پیشه در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:
فراموش کردم کا در آخر میگوید را شراب لشق خدا همیشه مستیم و یا تا ابد مست عشق حق و حقیقت هستیم که چشم جهان به آن بسته است
مهدی قناعت پیشه در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:
با عشق بوجود آمدیم و زنده شدیم و با آن بهم میرسیم و با یگانگی متحد مزشویم و .... مرحبا
مهدی قناعت پیشه در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:
مولانا میفرمایند که سایر مکاتب جهان غیر از ما که خدا را در دل داریم و عشق او ما رمتحد میکند از مادیات مست شده و سرانجام به ما خواهند رسید یا به خدا باز میگردند
مهدی قناعت پیشه در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲: