گنجور

حاشیه‌گذاری‌های سید مصطفی سامع

سید مصطفی سامع

sayed-mustafa.blogfa.com

 


سید مصطفی سامع در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۲۹ دربارهٔ صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح قمر بنی‌هاشم حضرت عباس(ع):

ازدواج با ام البنین 

اول دفتر به نام خالق جان آفرین
آن خدای واحدِ فردِ ودود بی قرین

می گشایم لب به نعتِ خسرو ذوالاحتشام
مصطفی سردار دین آن صاحب والامقام

پس از آن گویم ثنای مرتضی شاه جهان
کو بود شیرِ شجاعِ کردگارِ لامکان

می  کنم اینک روایت داستانی را چنان
از روایات موثق  گوش ده بر من زجان

رفت از دار فنا زهرای اطهر فاطمه
گشته دشوار از برای مرتضی عالم همه

گفت حیدر با عقیل نیک منسب یا اخی
یک زنی کن انتخاب از خاندان پُر دلی

خاندانش گر شجاع و پُر دلی باشد بسی
نسل آن زن هم دلیروشیر دل آید همی

بود یک مردی دلیر و نامدار اسمش حزام
نزد او آمد عقیل ولیک با صد احترام

گفت حرف از ماجرای عقد با آن نامدار
ازبرای دخت او با مرتضی شد خواستگار

اصل ونسلش بود از شیران ابنای کلاب
از یلان نامدار و پر دلِ دوران ناب


عقد او با مرتضی ‍صورت گرفت در روزگار
آمد اندر منزل شاه عرب با افتخار

از قضا بنگر که اسم او بود هم فاطمه
لیک در دل داشت مهر فاطمه بی واهمه

از ارادت او بگفتا من کنیز این درم
من کنیز خانه بانوی پاک اطهرم

نزد طفلانت مگو نام مرا از بعد این
بر کنیز خود بگویید ازوفا ام البنین

گشت چندی طی، تولد شد یل شیر علی
از قدوم حضرت عباس شد عالم جلی

وه چه زیبا نوگلی آمد به گلزار ولا
شد بهار از مقدم او گلشنِ دنیای ما

هر طرف بنگر ز یمن مولدش باشد شعف
پایکوبی کن دلا بشنو نوای ساز و دف

آمده  شاهی که از او می شود مشکل روا
او بود باب الحوایج او بود مشکل گشا

دید یک روز از قضا ام البنین آن شیررب
در بغل دارد گل زیبای خود آن خوش لقب

گاه بوسد هر دودستش  گاه بوسد چشم او
چهره مولا شده با اشک چشمش شستشو

گفت یا حیدر چه باشد عیب ونقص دلبرم
این چنین گریان تویی ای رهنما و رهبرم


گو به من عیبی بود آیا به دستان پسر
بهرچی اینسان تویی مولای من خونین جگر

گفت حیدرنیست عیبی بر دودستانش ولی
هست در دستان او یک راز پنهان و خفی

گو به من یا مرتضی  من هم شوم واقف ز راز
غم مرا در دل فراوان شد بگو ای غمگداز

گفت مولا می شود دستان طفل ما جدا
در صف کرببلا از ظلم اعدای دغا

می شود قربان مولایش حسین این باوفا
می دهد چشم و دو دست خویش در راه خدا

تا که بشنید این سخن از شیر منان  آن زمان
طفل خود را او گرفت و شد روان از آن مکان

برد در نزد حسین  آن طفل خود را با ادب
دور او دادش طواف آن بانوی نیکو نسب

گفت یا مولا حسین جانم  به قربان تو باد
جان عالم ،جان این طفلم به قربان تو باد

صد چو عباسم فدای عزت شایان تو
من خوشم اینک که عباسم شود قربان تو

صد سلام کبریا سامع براین بانو مدام
صد درود مصطفی بر شان آن والامقام

یکشنبه ۱۵-۱۱-۱۴۰۲

 

سید مصطفی سامع

 

سید مصطفی سامع در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:

شعر شماره ۱۲۳

مزار بی چراغ 

بیاید یوسفِ زهــــرا جهان این سان نمی ماند
غم و رنــج و محـــن بر عالمِ احزان نمی ماند

شبِ تــارِ جهان با مقدمش یکـــدم سحر گردد 
شبِ دیجورِ ظلـــمانی چنان جریـان نمی ماند

بهارِ گلشنِ هستی بیا گلشن خزان گشته است
تو آیی  تا ابــد گلـــشن چنین ویران نمی ماند

بود مشتاقِ دیــدارت همه جــن وبشــر یکــسر
شوی ظاهـر دگر هجر و غمِ هجـران نمی ماند

نظامِ چرخشِ افلاک هم چشـــم انتظارِ توست
بغیـرِ طلعــت رخــــسارِ تـــــو تـــابان نمی ماند

شـــده وارون لبــاسِ اقــدسِ دیــنِ مبینِ حــق
تــوآیــی مظـــهرِ حــق راهِ مـا پنـهان نمی ماند

بــه داد بــی کسانِ زارِ مظـلومان رســی روزی 
دگر ظــلم وسـتم در دهـــر تا پایــان نمی ماند

قصاصِ خـــونِ مظلومان بگیـری از ستمکاران 
بـه عالــم قاتـــلانِ خـــون جانبـازان نمی ماند

به مشـتاقان نشـانِ قـبرِ مـادر را دهـی ای شاه 
مــزارِ بـــی چـــراغِ مـــادرت پنــهان نمی ماند 

شتابی کــن الهــی بر ظــهورِ حضــــرتِ غائب 
دگر  سامع  کـســـــی با دیــدهِ نالان نمی ماند

دوشنبه ۰۹-۱۱-۱۴۰۲
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

 

سید مصطفی سامع در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۱ - مثنوی در مدح شفیعه روز جزا فاطمه زهرا(س):

  وحی سرا گلبنِ گلزارِ ولا فاطمه غنچهِ صد برگِ رسا فاطمه نکهت بستان رسالت تویی یاس گلستان صفا فاطمه آیه تطهیر به شان تو است کوثرِ قرآنِ هدیٰ فاطمه دختر نیک اخترِ ختم رسل بانوی تسلیم و رضا فاطمه گفته ترا ام ابیها ‍پدر محورِ اصحاب کسا فاطمه همدم شیر افگن شیر خدا همسرِ شاه دو سرا فاطمه بهتر هر بانوی دوران تویی سیدهِ کلِ نسا فاطمه ام الائمه بتولِ رسول مامِ امامانِ خدا فاطمه ما همه فانی و فنا می شویم راه تو شد راه بقا فاطمه آیه اطعام به شان تو است چونکه تویی کان سخا فاطمه حبِ تو است حبِ خداوندگار بغضِ تواست بغضِ خدا فاطمه بِضعَةُ منی ترا خوانده است حضرت خیرالوریٰ فاطمه وای چه گویم که ز بعد نبی دید ز عدوان جفا فاطمه آتش سوزانِ ستم شعله شد سوخت در وحی سرا فاطمه وای ز سیلی و ز ضربِ لگد گشت جهان غرقِ عزا فاطمه ناله کنان صحیحه زنان با نوا در غم تو ارض و سما فاطمه کن تو دعا تا که بیاید همی منتقم آل عبا فاطمه چونکه بیاید بگیرد قصاص از همه اعدای دغا فاطمه مدح بگو سامع از این خاندان تا که دهد اجر ترا فاطمه 1402-09-08
سید مصطفی سامع 
 

سید مصطفی سامع در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۶ دربارهٔ غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی فاطمة الزهراء سلام الله علیها » شمارهٔ ۴ - فی رثاء الصدیقة الطاهرة سلام الله علیها:

  وحی سرا گلبنِ گلزارِ ولا فاطمه غنچهِ صد برگِ رسا فاطمه نکهت بستان رسالت تویی یاس گلستان صفا فاطمه آیه تطهیر به شان تو است کوثرِ قرآنِ هدیٰ فاطمه دختر نیک اخترِ ختم رسل بانوی تسلیم و رضا فاطمه گفته ترا ام ابیها ‍پدر محورِ اصحاب کسا فاطمه همدم شیر افگن شیر خدا همسرِ شاه دو سرا فاطمه بهتر هر بانوی دوران تویی سیدهِ کلِ نسا فاطمه ام الائمه بتولِ رسول مامِ امامانِ خدا فاطمه ما همه فانی و فنا می شویم راه تو شد راه بقا فاطمه آیه اطعام به شان تو است چونکه تویی کان سخا فاطمه حبِ تو است حبِ خداوندگار بغضِ تواست بغضِ خدا فاطمه بِضعَةُ منی ترا خوانده است حضرت خیرالوریٰ فاطمه وای چه گویم که ز بعد نبی دید ز عدوان جفا فاطمه آتش سوزانِ ستم شعله شد سوخت در وحی سرا فاطمه وای ز سیلی و ز ضربِ لگد گشت جهان غرقِ عزا فاطمه ناله کنان صحیحه زنان با نوا در غم تو ارض و سما فاطمه کن تو دعا تا که بیاید همی منتقم آل عبا فاطمه چونکه بیاید بگیرد قصاص از همه اعدای دغا فاطمه مدح بگو سامع از این خاندان تا که دهد اجر ترا فاطمه 1402-09-08
سید مصطفی سامع 
 

سید مصطفی سامع در ‫۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۸:

شعر شماره ۸۰ 
خلد آستان 

بیا ساقیا  سوی  بستانِ گل 
لبالب نما جام مستانِ گل

مغنی بزن ساز عشرت همی
شنو چهچۀ  عندلیبانِ گل 

بیا نی نوازی کن ای خوش نوا 
بود همنوا با تو مرغانِ گل 

نخست ابتدا کن به حمد صمد
که یکتا بود خالق جان گل

سپس نعت احمد بخوان با شعف 
که باشد نبی شاه خوبانِ گل

بده ساقیا جرعه‌ای از ثواب 
به حب علی میر مردانِ گل

ز خاتون نیکو صفت فاطمه
بشو دم دمادم ثنا خوانِ گل

چمن در چمن سبز وخرم نگر
ز یمن حسن حُسن خندانِ گل

شود دیده پرنم ز یاد حسین
چو لاله ببینم به بستانِ گل


بود زیب وزین همه عابدان
 عبادات سجاد شایانِ گل 

شکافنده علم، باقر بود
بود وارث علم و عرفانِ گل 

ز فیض علوم امام ششم
جهان در جهان گشته میدانِ گل

ندیده کسی مثل کاظم شکیب 
زبان زد بود صبرِ سوزانِ گل

امام رضا شاه خلد آستان 
بود روضه اش بوسه باران گل  

به مانند جودِ  جواد تقی
نباشد چنین بذل و احسان گل  


نقی حجت حق امام هدا
فروغ شب تار ظلمان گل

امام حسن شاه عسکر لقب 
بود فوج او یکه تازان گل 


الهی رسان مهدی منتظر
برای دو چشم انتظارانِ گل 

بخوان سامعا با محبان شاه
دعای فرج بهر هجرانِ گل

۱۱-۰۸-۱۴۰۲
فعولن فعولن فعولن فعل

 

سید مصطفی سامع در ‫۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

شعر شماره ۷۲
هلال منیر

ای ابوالفضل قهرمان شجاع
وی  ابر مرد رزمگاه  نزاع

ای هلال منیر عالمتاب
می دهد انجم از رخ تو شعاع

ای علمدار  با وفای حسین 
وی به امرش تویی مطیع و مطاع

بوسه بردست  تو علی می زد 
بوسه می زد علی به دستانت
اشک شادی  بریخت گاه رضاع

مرغ طبعم پرد به سوی درت 
می کند طوف بارگاه و بقاع

کاشت بذر مودتت  ای شاه 
بر گلستان  دل  مرا  زٙرّاع

رهروی راه احمد و آل ام 
کرده این راه حق مرا اِقناع

بر دو عالم ز جان نمایم فخر
   گر قبولت فتد یکی  مصراع

بود این طبع نارسا  به سُرور    
کرچه کمتر بود مرا اطلاع

ای یل نامدار شیر دلیر 
حاجتم را کنم به تو  ارجاع

در دلم میل بارگاه تو است
لیک در میهن است غمین  اوضاع


گره در کار من فتاده گشا
گره  اندر گره  مراست  صداع

طمع ام نیست بر  در دونان
بر در  لطف توست چشم طماع

حاجت دیگر از کرم  دارم 
آی و گاه  رحیل  وقت وداع 

گر بیایی ز لطف بر سر من 
آید این روح من به وجد وسماع

شو شفیع ام به روز رستاخیز
نزد ذات سمیع رب سماع

گو که این سامع تهی دست است
   جز ولا هیچ نَبْوَدش   متاع

بود از خیل امت جدم 
مرتضی رهبر است او زاتباع
۲-۳-۱۴۰۲

 

سید مصطفی سامع در ‫۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵:

شعر شماره ۵۳
ساقـیا بــرخیــز جــــام مـــــی بیاور از ثــــواب
تاکشم سر مست گـــــــردم زان می گلگون ناب

ای مغنی نغــمه شــــــادی  بیـــــــا آغـــــاز کن
مطــــــــربا چنـــگی بزن برتار و تنبور ورباب

دور دور شــــادی اســـت وگاه گاهِ عیش ونوش
آی و ســــاقی تا رویم سوی گلستان بـــــا شتاب

دیدن گل صوت بلبل بوی سنبل بس خوش است
ســوی باغ وراغ بنگر منـظر گل بـــــی حساب

سبز وخرم گشته کـوه و دشت و صحرا و چمن
دسته دسته گل بنفشه غنچه غنچه گل گلاب

نـــوبهار است و گـــل نرگس هویدا گشته است
بهر دیــــدار رخــــش گیتـی بود بـــی تاب تاب

صبح امروز عــــالم دیــــجور گشته پـــــر زنور
درچنین روزی ز ســـامـــره درخشــــــید آفتاب

ماه بــــزم عرشیان در خانـــــــه نرگــــــس دمید
از فروغ  طلعتش روشـــــــن دل پــــــیر وشباب

نیمه شعبـــــان شـــــده هنـــــگام مولـــــود شهی
کو  بود ختم امــــــامــــان خســــرو عالــیجناب

آمـــده  آن شـــاه که شاهان بر درش باشند غلام
آمده تا هـــــم کند آبـــــاد این دهــــر خــــــراب

آدم و نــــوح و خلــــیل و خضر والیاس هریکی
منتظر باشــــند  بهر مقدمـــــش از شیخ و شاب

آمـــــده تا مثل مـــــوسی با یــــد بیـــــضای خود
ریشه فرعونیــــان را او کــــند یک ســــر یباب

صد چو یوســف بر سـربازار حسنـــش مشتری
ماه رخــسارش کنــــد در بزم خوبــــــان انقلاب

دیده یعقــوب دوران از فراغـــش گشـــــــته کور
از برای هــــجرِ هجرانش بــــــود دلهــــا کباب

انتظـــاری ها کند عیــــسی ابن مریـــم در سماء
تا که گیــــرد مـــاه زهـــرا از رخش یکدم نقاب

مـــی کند نابود باطـــــل حــــــق هویدا می شود
از شـــعاع تیغ او ظـــــالم شود در اضــــطراب

بهر داد بــی کـــسان خون جــــــگر آید شهــــی
با قدومــــش هم ببارد آب رحــــــمت از سحاب

انتقام خـــــون مظــــلومان بگــــیرد از ظــــلام
گردن اعــدای جـــــدِ خود نهـــد انــــــدر طناب

مؤمنان پاداش شـــــــان گردد ثواب اندر ثواب
مشرکان  را  کیفری  باشد   عذاب  اندر  عذاب

سامع مسکین صفت خوانــــــــــد دعای العجل
بارالها ازکرم فرمــــــــــا دعـــــایش مستجاب
تاریخ  ۲۳ دلو ۱۴۰۱

 

سید مصطفی سامع در ‫۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

شعر شماره ۶
وصال حضرت ولی عصر (عج)


ای وصال حضرتــت درد فراوان را دوا
وز فراقت جان مشتاقان به لب آمد شها

روز تاریک جهان بامقدمت روشن شــود¬
چشــم ما در انتظـارت الـعجل مهــدی بیـا

دیده های منتظِر از دوریت همچون شفق
جـان نثار عارضت ای قــائــم آل عــــبا

تا بکی در پرده ی غیبت نهانی روزو شب
چهره بنما یوسفا عــــــــالم خــریـــدارشما

ظلم وبی دادی به هردهرودیارازحد فزون
با ظهورت می شود این عالم هستی صفا

دیده ی یعقوب عالم شد سفید ازهجر تو
چشم نابینای ما با جلوه ات بینا نما

لحظه لحظه میشود این عمرنـــــاچیزم تمام
کی شود ای ناجیی هر مستمند بیـــــنم ترا

ای خوشـــا روزی ببینم ان جمال انورت
می کشم خاک قدومت بر دوچشمم بارها

ای سپهر عدل و مصباحِ یقین یابن الحسن
وی طفیل هستی ات دنیا و هم عقبای مــا

هرشبی از نیمه شعبان ز یمــن مقدمت
تاسحر باران رحمت میشـود بــر روح ما

فوج فوج ودسته دسته بر زمین اید ملک
رحمت حق تا طلوع فجر باشد هرکجا

درشب فرخنده میلادت امام انس وجان
عاشقان است تا سحردرمدح و اوصاف شما

بارالها حـــــق خـــــــتم النبیاء و آل او
برگ تعجیل ظهـــورمهدیت امضاء نما

(سامع) بیچاره بخشا ای کریم مهربان
حرمت زهرای اطهر دختر خیرالورا

پیوند به وبگاه بیرونی

 

سید مصطفی سامع در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸:

شعر شماره ۷۹
رهبر حی 

ابتدا کردم به نام قادر دادار گل
مطلعم گل  خامه ام گل مصرع واشعار گل

حمد گویم قادری را کو بود حی و قدیم
ذکر او گل شکر او گل  حمد آن بادار گل

پس از آن آرم به لب نعت شه لولاک را 
اصل بستان رسالت احمد مختار گل

سرور و سردار کل انبیا خیر البشر
راه او گل ، شرع او گل  دین آن دلدار گل

 مدح خوانم  از امیرمؤمنان شاه عرب
کو بود  فتاح خیبر  حیدر کرار گل

خوانده  نفس مصطفی اورا به قرآن کبریا
نص او گل  آیه  گل ام الکتابِ یار گل 
 
زهره زهرای اطهر  پاره قلب رسول 
عصمتش گل عفتش گل  عترت  اطهار گل

صد چو حاتم ریزه خوار سفره مولا حسن
بخشش گل جود او گل بذل بی اظهار گل

سبط احمد رهبر آزادگان شاه شهید
کربلا در کربلا  گل عشق آن سالار گل

سید سجاد امام العارفین  زین العباد
ورد او گل طاعتش گل سبحه و دستار گل 

پنجمین شمع هدایت باقرعلم  لَدُن
بینشش گل دانشش گل یاسمن رخسار گل

جعفر نیکو لقب صادق بود بحر علوم
مسلکش گل مشربش گل مذهب سرشار گل

موسی کاظم بود فرخنده خو، نیکو صبور
حلم اوگل صبر او گل میرخوش کردار گل

شاه دین شمس ولایت  هشتمین پیشوا رضا 
آستان گل روضه گل آن گنبد دوار گل

جان جانان خسرو خوبان به عالم شاه جواد 
رأفتش گل شفقتش گل حب آن سردار گل

حجت دهم نقی سلطان دریا دل نقی 
سالکش گل عارفش گل هادی دیندار گل

 عسکری میر امم دارد به سامره مقام 
نام او گل شان او گل  میمنت آثار گل 

رهبر حی قطب دوران مهدی دنیا ودین 
دوری اش گل غیبتش گل انتظارِ یار گل 


سامعا در انتظار او بود هستی همه
گر بیاید می شود این گلستان پر بار گل
۵-۸-۱۴۰۲
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

 

سید مصطفی سامع در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴:

شعر شماره ۷۹
رهبر حی 

ابتدا کردم به نام قادر دادار گل
مطلعم گل  خامه ام گل مصرع واشعار گل

حمد گویم قادری را کو بود حی و قدیم
ذکر او گل شکر او گل  حمد آن بادار گل

پس از آن آرم به لب نعت شه لولاک را 
اصل بستان رسالت احمد مختار گل

سرور و سردار کل انبیا خیر البشر
راه او گل ، شرع او گل  دین آن دلدار گل

 مدح خوانم  از امیرمؤمنان شاه عرب
کو بود  فتاح خیبر  حیدر کرار گل

خوانده  نفس مصطفی اورا به قرآن کبریا
نص او گل  آیه  گل ام الکتابِ یار گل 
 
زهره زهرای اطهر  پاره قلب رسول 
عصمتش گل عفتش گل  عترت  اطهار گل

صد چو حاتم ریزه خوار سفره مولا حسن
بخشش گل جود او گل بذل بی اظهار گل

سبط احمد رهبر آزادگان شاه شهید
کربلا در کربلا  گل عشق آن سالار گل

سید سجاد امام العارفین  زین العباد
ورد او گل طاعتش گل سبحه و دستار گل 

پنجمین شمع هدایت باقرعلم  لَدُن
بینشش گل دانشش گل یاسمن رخسار گل

جعفر نیکو لقب صادق بود بحر علوم
مسلکش گل مشربش گل مذهب سرشار گل

موسی کاظم بود فرخنده خو، نیکو صبور
حلم اوگل صبر او گل میرخوش کردار گل

شاه دین شمس ولایت  هشتمین پیشوا رضا 
آستان گل روضه گل آن گنبد دوار گل

جان جانان خسرو خوبان به عالم شاه جواد 
رأفتش گل شفقتش گل حب آن سردار گل

حجت دهم نقی سلطان دریا دل نقی 
سالکش گل عارفش گل هادی دیندار گل

 عسکری میر امم دارد به سامره مقام 
نام او گل شان او گل  میمنت آثار گل 

رهبر حی قطب دوران مهدی دنیا ودین 
دوری اش گل غیبتش گل انتظارِ یار گل 


سامعا در انتظار او بود هستی همه
گر بیاید می شود این گلستان پر بار گل
۵-۸-۱۴۰۲
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

 

سید مصطفی سامع در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۶:

شعر شماره ۷۹
رهبر حی 

ابتدا کردم به نام قادر دادار گل
مطلعم گل  خامه ام گل مصرع واشعار گل

حمد گویم قادری را کو بود حی و قدیم
ذکر او گل شکر او گل  حمد آن بادار گل

پس از آن آرم به لب نعت شه لولاک را 
اصل بستان رسالت احمد مختار گل

سرور و سردار کل انبیا خیر البشر
راه او گل ، شرع او گل  دین آن دلدار گل

 مدح خوانم  از امیرمؤمنان شاه عرب
کو بود  فتاح خیبر  حیدر کرار گل

خوانده  نفس مصطفی اورا به قرآن کبریا
نص او گل  آیه  گل ام الکتابِ یار گل 
 
زهره زهرای اطهر  پاره قلب رسول 
عصمتش گل عفتش گل  عترت  اطهار گل

صد چو حاتم ریزه خوار سفره مولا حسن
بخشش گل جود او گل بذل بی اظهار گل

سبط احمد رهبر آزادگان شاه شهید
کربلا در کربلا  گل عشق آن سالار گل

سید سجاد امام العارفین  زین العباد
ورد او گل طاعتش گل سبحه و دستار گل 

پنجمین شمع هدایت باقرعلم  لَدُن
بینشش گل دانشش گل یاسمن رخسار گل

جعفر نیکو لقب صادق بود بحر علوم
مسلکش گل مشربش گل مذهب سرشار گل

موسی کاظم بود فرخنده خو، نیکو صبور
حلم اوگل صبر او گل میرخوش کردار گل

شاه دین شمس ولایت  هشتمین پیشوا رضا 
آستان گل روضه گل آن گنبد دوار گل

جان جانان خسرو خوبان به عالم شاه جواد 
رأفتش گل شفقتش گل حب آن سردار گل

حجت دهم نقی سلطان دریا دل نقی 
سالکش گل عارفش گل هادی دیندار گل

 عسکری میر امم دارد به سامره مقام 
نام او گل شان او گل  میمنت آثار گل 

رهبر حی قطب دوران مهدی دنیا ودین 
دوری اش گل غیبتش گل انتظارِ یار گل 


سامعا در انتظار او بود هستی همه
گر بیاید می شود این گلستان پر بار گل
۵-۸-۱۴۰۲
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

 

سید مصطفی سامع در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در ستایش امام هشتم«ع»:

شعر شماره ۷۹
رهبر حی 

ابتدا کردم به نام قادر دادار گل
مطلعم گل  خامه ام گل مصرع واشعار گل

حمد گویم قادری را کو بود حی و قدیم
ذکر او گل شکر او گل  حمد آن بادار گل

پس از آن آرم به لب نعت شه لولاک را 
اصل بستان رسالت احمد مختار گل

سرور و سردار کل انبیا خیر البشر
راه او گل ، شرع او گل  دین آن دلدار گل

 مدح خوانم  از امیرمؤمنان شاه عرب
کو بود  فتاح خیبر  حیدر کرار گل

خوانده  نفس مصطفی اورا به قرآن کبریا
نص او گل  آیه  گل ام الکتابِ یار گل 
 
زهره زهرای اطهر  پاره قلب رسول 
عصمتش گل عفتش گل  عترت  اطهار گل

صد چو حاتم ریزه خوار سفره مولا حسن
بخشش گل جود او گل بذل بی اظهار گل

سبط احمد رهبر آزادگان شاه شهید
کربلا در کربلا  گل عشق آن سالار گل

سید سجاد امام العارفین  زین العباد
ورد او گل طاعتش گل سبحه و دستار گل 

پنجمین شمع هدایت باقرعلم  لَدُن
بینشش گل دانشش گل یاسمن رخسار گل

جعفر نیکو لقب صادق بود بحر علوم
مسلکش گل مشربش گل مذهب سرشار گل

موسی کاظم بود فرخنده خو، نیکو صبور
حلم اوگل صبر او گل میرخوش کردار گل

شاه دین شمس ولایت  هشتمین پیشوا رضا 
آستان گل روضه گل آن گنبد دوار گل

جان جانان خسرو خوبان به عالم شاه جواد 
رأفتش گل شفقتش گل حب آن سردار گل

حجت دهم نقی سلطان دریا دل نقی 
سالکش گل عارفش گل هادی دیندار گل

 عسکری میر امم دارد به سامره مقام 
نام او گل شان او گل  میمنت آثار گل 

رهبر حی قطب دوران مهدی دنیا ودین 
دوری اش گل غیبتش گل انتظارِ یار گل 


سامعا در انتظار او بود هستی همه
گر بیاید می شود این گلستان پر بار گل
۵-۸-۱۴۰۲
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

 

سید مصطفی سامع در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۹ - تجدید مطلع:

شعر شماره ۷۹
رهبر حی 

ابتدا کردم به نام قادر دادار گل
مطلعم گل  خامه ام گل مصرع واشعار گل

حمد گویم قادری را کو بود حی و قدیم
ذکر او گل شکر او گل  حمد آن بادار گل

پس از آن آرم به لب نعت شه لولاک را 
اصل بستان رسالت احمد مختار گل

سرور و سردار کل انبیا خیر البشر
راه او گل ، شرع او گل  دین آن دلدار گل

 مدح خوانم  از امیرمؤمنان شاه عرب
کو بود  فتاح خیبر  حیدر کرار گل

خوانده  نفس مصطفی اورا به قرآن کبریا
نص او گل  آیه  گل ام الکتابِ یار گل 
 
زهره زهرای اطهر  پاره قلب رسول 
عصمتش گل عفتش گل  عترت  اطهار گل

صد چو حاتم ریزه خوار سفره مولا حسن
بخشش گل جود او گل بذل بی اظهار گل

سبط احمد رهبر آزادگان شاه شهید
کربلا در کربلا  گل عشق آن سالار گل

سید سجاد امام العارفین  زین العباد
ورد او گل طاعتش گل سبحه و دستار گل 

پنجمین شمع هدایت باقرعلم  لَدُن
بینشش گل دانشش گل یاسمن رخسار گل

جعفر نیکو لقب صادق بود بحر علوم
مسلکش گل مشربش گل مذهب سرشار گل

موسی کاظم بود فرخنده خو، نیکو صبور
حلم اوگل صبر او گل میرخوش کردار گل

شاه دین شمس ولایت  هشتمین پیشوا رضا 
آستان گل روضه گل آن گنبد دوار گل

جان جانان خسرو خوبان به عالم شاه جواد 
رأفتش گل شفقتش گل حب آن سردار گل

حجت دهم نقی سلطان دریا دل نقی 
سالکش گل عارفش گل هادی دیندار گل

 عسکری میر امم دارد به سامره مقام 
نام او گل شان او گل  میمنت آثار گل 

رهبر حی قطب دوران مهدی دنیا ودین 
دوری اش گل غیبتش گل انتظارِ یار گل 


سامعا در انتظار او بود هستی همه
گر بیاید می شود این گلستان پر بار گل
۵-۸-۱۴۰۲
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

 

سید مصطفی سامع در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۸ - در مدح شاهزاده سلیم:

شعر شماره ۷۹
رهبر حی 

ابتدا کردم به نام قادر دادار گل
مطلعم گل  خامه ام گل مصرع واشعار گل

حمد گویم قادری را کو بود حی و قدیم
ذکر او گل شکر او گل  حمد آن بادار گل

پس از آن آرم به لب نعت شه لولاک را 
اصل بستان رسالت احمد مختار گل

سرور و سردار کل انبیا خیر البشر
راه او گل ، شرع او گل  دین آن دلدار گل

 مدح خوانم  از امیرمؤمنان شاه عرب
کو بود  فتاح خیبر  حیدر کرار گل

خوانده  نفس مصطفی اورا به قرآن کبریا
نص او گل  آیه  گل ام الکتابِ یار گل 
 
زهره زهرای اطهر  پاره قلب رسول 
عصمتش گل عفتش گل  عترت  اطهار گل

صد چو حاتم ریزه خوار سفره مولا حسن
بخشش گل جود او گل بذل بی اظهار گل

سبط احمد رهبر آزادگان شاه شهید
کربلا در کربلا  گل عشق آن سالار گل

سید سجاد امام العارفین  زین العباد
ورد او گل طاعتش گل سبحه و دستار گل 

پنجمین شمع هدایت باقرعلم  لَدُن
بینشش گل دانشش گل یاسمن رخسار گل

جعفر نیکو لقب صادق بود بحر علوم
مسلکش گل مشربش گل مذهب سرشار گل

موسی کاظم بود فرخنده خو، نیکو صبور
حلم اوگل صبر او گل میرخوش کردار گل

شاه دین شمس ولایت  هشتمین پیشوا رضا 
آستان گل روضه گل آن گنبد دوار گل

جان جانان خسرو خوبان به عالم شاه جواد 
رأفتش گل شفقتش گل حب آن سردار گل

حجت دهم نقی سلطان دریا دل نقی 
سالکش گل عارفش گل هادی دیندار گل

 عسکری میر امم دارد به سامره مقام 
نام او گل شان او گل  میمنت آثار گل 

رهبر حی قطب دوران مهدی دنیا ودین 
دوری اش گل غیبتش گل انتظارِ یار گل 


سامعا در انتظار او بود هستی همه
گر بیاید می شود این گلستان پر بار گل
۵-۸-۱۴۰۲
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

 

سید مصطفی سامع در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳۲:

شعر شماره ۷۹
رهبر حی 

ابتدا کردم به نام قادر دادار گل
مطلعم گل  خامه ام گل مصرع واشعار گل

حمد گویم قادری را کو بود حی و قدیم
ذکر او گل شکر او گل  حمد آن بادار گل

پس از آن آرم به لب نعت شه لولاک را 
اصل بستان رسالت احمد مختار گل

سرور و سردار کل انبیا خیر البشر
راه او گل ، شرع او گل  دین آن دلدار گل

 مدح خوانم  از امیرمؤمنان شاه عرب
کو بود  فتاح خیبر  حیدر کرار گل

خوانده  نفس مصطفی اورا به قرآن کبریا
نص او گل  آیه  گل ام الکتابِ یار گل 
 
زهره زهرای اطهر  پاره قلب رسول 
عصمتش گل عفتش گل  عترت  اطهار گل

صد چو حاتم ریزه خوار سفره مولا حسن
بخشش گل جود او گل بذل بی اظهار گل

سبط احمد رهبر آزادگان شاه شهید
کربلا در کربلا  گل عشق آن سالار گل

سید سجاد امام العارفین  زین العباد
ورد او گل طاعتش گل سبحه و دستار گل 

پنجمین شمع هدایت باقرعلم  لَدُن
بینشش گل دانشش گل یاسمن رخسار گل

جعفر نیکو لقب صادق بود بحر علوم
مسلکش گل مشربش گل مذهب سرشار گل

موسی کاظم بود فرخنده خو، نیکو صبور
حلم اوگل صبر او گل میرخوش کردار گل

شاه دین شمس ولایت  هشتمین پیشوا رضا 
آستان گل روضه گل آن گنبد دوار گل

جان جانان خسرو خوبان به عالم شاه جواد 
رأفتش گل شفقتش گل حب آن سردار گل

حجت دهم نقی سلطان دریا دل نقی 
سالکش گل عارفش گل هادی دیندار گل

 عسکری میر امم دارد به سامره مقام 
نام او گل شان او گل  میمنت آثار گل 

رهبر حی قطب دوران مهدی دنیا ودین 
دوری اش گل غیبتش گل انتظارِ یار گل 


سامعا در انتظار او بود هستی همه
گر بیاید می شود این گلستان پر بار گل
۵-۸-۱۴۰۲
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

 

سید مصطفی سامع در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۵۵:

شعر شماره ۷۹
رهبر حی 

ابتدا کردم به نام قادر دادار گل
مطلعم گل  خامه ام گل مصرع واشعار گل

حمد گویم قادری را کو بود حی و قدیم
ذکر او گل شکر او گل  حمد آن بادار گل

پس از آن آرم به لب نعت شه لولاک را 
اصل بستان رسالت احمد مختار گل

سرور و سردار کل انبیا خیر البشر
راه او گل ، شرع او گل  دین آن دلدار گل

 مدح خوانم  از امیرمؤمنان شاه عرب
کو بود  فتاح خیبر  حیدر کرار گل

خوانده  نفس مصطفی اورا به قرآن کبریا
نص او گل  آیه  گل ام الکتابِ یار گل 
 
زهره زهرای اطهر  پاره قلب رسول 
عصمتش گل عفتش گل  عترت  اطهار گل

صد چو حاتم ریزه خوار سفره مولا حسن
بخشش گل جود او گل بذل بی اظهار گل

سبط احمد رهبر آزادگان شاه شهید
کربلا در کربلا  گل عشق آن سالار گل

سید سجاد امام العارفین  زین العباد
ورد او گل طاعتش گل سبحه و دستار گل 

پنجمین شمع هدایت باقرعلم  لَدُن
بینشش گل دانشش گل یاسمن رخسار گل

جعفر نیکو لقب صادق بود بحر علوم
مسلکش گل مشربش گل مذهب سرشار گل

موسی کاظم بود فرخنده خو، نیکو صبور
حلم اوگل صبر او گل میرخوش کردار گل

شاه دین شمس ولایت  هشتمین پیشوا رضا 
آستان گل روضه گل آن گنبد دوار گل

جان جانان خسرو خوبان به عالم شاه جواد 
رأفتش گل شفقتش گل حب آن سردار گل

حجت دهم نقی سلطان دریا دل نقی 
سالکش گل عارفش گل هادی دیندار گل

 عسکری میر امم دارد به سامره مقام 
نام او گل شان او گل  میمنت آثار گل 

رهبر حی قطب دوران مهدی دنیا ودین 
دوری اش گل غیبتش گل انتظارِ یار گل 


سامعا در انتظار او بود هستی همه
گر بیاید می شود این گلستان پر بار گل
۵-۸-۱۴۰۲
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

 

سید مصطفی سامع در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در مدح شهاب‌الثاقب حضرت مولی‌الموالی علی علیه‌السلام:

شعر شماره ۴۴
امام نص 
سـاقیا ازخـم مـی آور شــراب خوشگوار
تا کشم سـر می پیاپی بی قرارم بی قرار
مطربا نرمک بزن تا روح من گیرد قرار 
نـی نوازا نـی نـوازی کـن که آمد نوبهار

موسم شادی شده طرف چمن شو رهس‍پار
لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

فاطمه بنت اســــــد از بیت رب آمـد پدید 
خنده برلب با دوصد نازوطـرب آمد پدید 
در بغل بنــــگر  ورا والا نسـب آمـد پدید
نفس احمد حیـــدر نیــــکو لقــــب آمـد پدید

شیر رب در ماه رب از بیـت رب شد آشکار 
لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

ای محــــبان ولا ســـــاقی کوثــر آمــــده
حجت حــق بر همه مــولا ورهبر آمـــده
درب شهر عــلم احمــد، شـیرداور آمــده 
مـرتـــضی شـاه نجــف فـتاح خیبر آمـده

از سر سرو سهی بشنو نوای صـد هزار 
لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

در رجـب ازیک گلی عالم گلسـتان گشته است
کعبه را بنگرعجب قدرش دوچندان گشته است
احمد از مولود او شـاداب و خندان گشته است
گلشن دین را علی سـرو خــرامان گشته است 


سبزه و یاس و سمن بنگر هویــدا هر کنار
لافتــــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

امشب از وجد و طرب در های رحمت وا شدست
از گـــل رخــسار مولا خنــده بر لــــب ها شدست
از برای بُــت پرســتان بٌـــت شــــکن پیدا شدست
از پـــی اکمال دیــــن شــاه نجــف مـــولا شدست 


بلبل اندر شاخ گل دارد نوای صد هزار 
لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

آمـــده تا بعد احمد ســـید و مــــــــولا شود 
آمـــده تا همسر دخــــــــت شه بطـحا شود
آمـــده تا بر یتیمان از وفا بــــــابــــــا شود 
آمـــده تا بر مساکین منـجی وملـــــجا شود

قمریان چهچه زنان ازشوق او بـر شاخسار 
 لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالــفـقار

مهر او اصـل هدایــت بر تمام انس و جـان
کیـن او عین ضلالـــت بر جمیع گــمرهـان 
دست خیبر گیر او دستی بگیرد هــر زمان
  گشته اوراد ملک نـــــام شهـنـشـاه جـهـان

از نـسـیم گُلبُـن کویـــــش رســد بـوی بـهـار 
لافتــــــــی الاعـــــــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

ای امـــــــام نـصِ قرآن یا امیرالـمؤمـنــیـن
خانـــه زاد حی سبحان یا امیرالـمؤمـنــیـن
گاه جان دادن ز احسان یا امیرالـمؤمـنــیـن
می شود آیـــی خرامان یا امیرالـمؤمـنــیـن

سامعا بر لــــب بیاور این کلام خوش شعار 
لافتــــــــی الاعـــــــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

        فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
        نوع شعر:  مخمس
        ۲۴-۱۱-۱۴۰۰

 

سید مصطفی سامع در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - غدیریه در مدح ساقی سلسبیل و مرشد جبرئیل:

شعر شماره ۲۶
سوده جبین
عبد  سیه  رو نگر    آمده   با    صد نیاز
کولهء   پر  از  گنه   حال  غمین  و گداز

گشته  ز افعال خود  منفعل  و شرمگین 
 درهم  و برهم  شده  آمده  سوی تو باز

اشک  ندامت چکد از بصرش بی امان
 دیده  امید  او  سوی   تو  ای  دل نواز

غوطه به دریای غم  خسته ژولیده بین 
 غیر تو یارب دگر کیست چنین غمگداز؟

نامه  اعمال  او  گشته  سیه  همچو قیر
 از کرم ای ذوالکرم رحم نما چاره ساز

سوده جبین بر زمین  گشته غمین و حزین 
هست که عفوش کنی  خالق  بنده  نواز 

از   گنه    (سامع)  بی کس مضطر  گذر
به حق هشت و چهار  ای  صمد بی نیاز
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن

 

سید مصطفی سامع در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۸ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در مدح کشتی نجات حلال مشکلات حضرت علی (ع):

ای که مداح تو داور یا امیر المومنین
در نُبی وصف تو بی مر یا امیر المومنین
وارث علم لدنی کاشف اسرار غیب
ناطق آیات انور یا امیر المومنین
دین احمد را تویی خورشید انور هر زمان
شافع فردای محشر یا امیر المومنین
تو وصی مصطفی یی ، تو ولی کردگار
لایق جای پیمبر یا امیرالمونین
ای پسر عم رسول، ای عالم اسرار غیب
مفتی هر چار دفتر یا امیر المومنین
قاسم فردوس و دوزخ، داعی دین خدا
حامی شرع پیمبر یا امیر المومنین
حیدر صفدر علی ، ان غالب میدان رزم
شیر میدان دلاور یا امیر المومنین
صاحب تیغ دو پیکر ، فاتح بدر و حنین
قاتل کفار و عنتر یا امیر المومنین
ای طبیب دردمندان ای انیس بی کسان
وی یتیمان را تو یاور یا امیر المومنین
روز اول مهر تو ای صاحب عز و علا
دارم از احسان مادر یا امیر المومنین
ای ترا خوانده محمد در دو عالم نفس خویش
وی محمد را برادر یا امیر المومنین
درب شهر علم احمد عالم دین مبین
صاحب محراب و منبر یا امیر المومنین
راکع و ساجد امام عابد و زاهد تویی
عاشق الله اکبر یا امیر المونین
ساقی لب تشگان بنما عطاء روز حساب
جرعه ای از آب کوثر یا امیر المومنین
خسروی تخت سلونی آیت دین خدا
ناظم نظم دو کشور یا امیرالمومنین
مرتضی مشکل گشا شیر خدا شاه نجف
همسر زهرای اطهر یا امیر المونین
در عدالت بی نظیری در قضاوت بی قرین
قاضی باز کبوتر یا امیر المومنین
در شجاعت بی مثالِ در عبادت بی بدیل
والد شبیر و شبر یا امیر المونین
در دلالت لامثالِ در امامت اولین
ای تویی مولای قنبر یا امیر المومنین
دست( سامع) را بگیر در روز حشر وقت حساب
ای امید روز آخر یا امیر المومنین

 

سید مصطفی سامع در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - غدیریه:

شعر شماره ۲۴
در مدح حضرت ابوالفضل (ع)
 
ساقی بریز درقدحم بـــــــــــا دل آوری
زان آتشین شراب جگر سوز کوثری

تا دم زنم زوصف ابوالفضل با وفا
فرزند پاک حضرت زهرای اطهری

آن قلزم شهامت و آن بنده مطیع
حامـــــل لوای سبط رســول پیامبری

ای شیرگیرو شیرکش ای صاحب وقار
ای زاده علـــــــی چه هُژبر دلاوری

نازم به نام نامی ات ای قهرمان دهر
ای دست بریده در ره دیــن پیامبری

مردانگی زتو دهد رنگ به روزگار
ای صاحب وقار علــــمدار برتری

ای اشجع دلیر تـــــــــــمام دلاوران
اندرهراس کفربود چــون غضنفری

ای صاحــــب لوای شهنشاه کربــلا
مــرد رشید عرصه میــدان لشـکری

نحوه مصاف کردن تو باعلی یکیست
ای مرد باشهامت و غازی برتری

درمان درد جمله مریضان به اذن رب
هر جا کنی علاج طبیب توانگری

ای پاسدار خیـمه مولای مــــا حسین
لرزد ز هیبت تو همـه کـــفر وکافری

ای صاحب کمال وجلال و خصال نیک
نوبــــــــــــاوه علی ولی شیر حیدری

گفتی اگر شود که جدا دست من زتن
من حامی ام به دین رسول پیامبری

ای ساعی که آب رساندن مرام توست
وی ساقی عطش زده گـــــان برادری

(سامع) بدارحب همین خاندان که چون
حــــــب نبی و آل بود حــــب داوری

 

۱
۲
۳
sunny dark_mode