گنجور

حاشیه‌گذاری‌های دکتر صحافیان

دکتر صحافیان 🌐


دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:

منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
گوشه میخانه با حال خوش شراب، خانقاه من است.دعایی که از پیر میکده آموختم(ایهام :رضایت و دعایی که او برایم می کند.نسبت دادن دعا به پیر مغان نوعی طنز و کنابه به زاهد است )ورد صبحگاهم هست.
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است
گرچه ترانه خوانی همراه با شراب و موسیقی ندارم(به نهایت حال خوش نرسیده ام) اما آه از روی روی شرمندگی(شرم از لایق نبودن نه ناسپاسی) و این نوای خوش سحرگاهم هست.
3-اکنون در سایه این حال خوش(شراب میخانه-دعای پیر میکده-ترانه سحرگاه) از پادشاه و گدا آسوده ام(از فراز آسمان فرامن، پادشاه و گدا یکی هستند).
4-و باز از فراز این حال خوش مسجد و میخانه هم یکی است و مقصود من از هر دو رسیدن به توست.
5-شاید با شمشیر مرگ اساس خویش را برآورم ( ایهام: بمیرم ، یا خود از فراز آسمان فرامن اجل را به سوی خویش بکشم) وگرنه رمیدن از درگاه تو خواسته جانم نیست.
6-زمانی که روی جان به درگاهت نهادم بر بالای خورشید تکیه زده ام.(باز هم نگرش از آسمان فرامن و ثمره حال خوش)
7-اگر چه با اراده خود گناه نمی کنیم اما ادب نگه دار و گناه را بر گردن بگیر(ایهام در اختیار: 1-جبرگرایی2-اصلا گناه را انتخاب نکرده و انجام نداده ایم ولی با زهم بر گردن بگیر)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

روزگاری است که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است
دیرزمانی است که عشق زیبارویان باور شورانگیز من شده است.غم عشق آنان باعث شادی و وسعت جان غمگین است.
دیدن روی تو را دیده جان‌بین باید
وین کجامرتبه چشم جهان‌بین من است
با این چشم که جهان تاریک را می بینم نمی توانم چهره درخشان تو را مشاهده کنم.
3-با من همسو شو که زیبایی کیهان و آراستگی همه زمانها، از پیوند چهره زیبای تو و اشکهای پیوسته من است، که همچون ستاره پروین (مثل خوشه انگور) است.
4-این سودا و عشق مرا سخنور کرده و تحسین دیگران در واقع ستایش توست.
5-پادشاهی فقر(نخواستن و بی نیازی)به من هدیه بده که این فقر سبب پادشاهی من شده است(تضاد)
6-به واعظ بگو که مقام تو در حد شحنه (پاسبان شهر) شناسی است، اما در دل بی نیازم سلطان فرود می آید.
7-خدایا چه کسی اکنون مشاهده گر این کعبه جانهاست(معشوق یا سلطان و ...) که از شوق دیدارش خارهای بیابان چون گل و نسرین است.
8-حافظ دیگر از شکوه خسروپرویز مگو که لب آن پادشاه بزرگ جرعه کش(چاکر) آن یار یگانه من است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:

لب چون یاقوتش، مشتاقان را سرشار حال خوش می کند و به خونشان تشنه است و من با دیدارش در شوق جان دادن.
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است
او آمیزه زیبایی و شکوه قهر آمیز است و آنکه محو شدن مرا می بیند و باز هم دستاورد حال خوشم را انکار می کند در برابرش سرافکنده است.
3-در جستجوی مسیرهای شناخته شده نباش.در همین نزدیکی دلدارم، شاهراه نجات دهنده ای است.
4- سپاسمند موهبت خدایم ،که در این خشکسال بی وفایی، عشق معشوق رها و سرمست ارزانی ام شده.
5-جعبه عطر و موهای معطرش، از کیمیای یک بوی خوش جانان من است.
6- باغبان مرا چون نسیم از در مران، که گلزارت از اشک چشمان من آبیاری می شود.( شادابی پیرامونت از من است)
7- چشم بیمارش( خماری و زیبایی)، که اکنون طبیب دل عاشقم شده نسخه ای از شربت شیرین و معطر لبانت داده است.
8- آنکه به حافظ درون مایه اصلی غزلهایش را می آموزد، یاری است که سخنان شیرینش بی بدیل است(ایهام: همنشین درونی و حال خوش همیشگی)

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:

دلم در دام موهای زیبایت، به خود گرفتار است.با غمزه ات بکش دلم را که سزاوار همین است.
ایهام:شوق و تعلق به زیبایی های تو مرا به گوهر درونی خویش رسانده اکنون که رها شده ام با جلوه ای خاص مرا به نیستی و فنا برسان که شایسته گرفتار عشق توست.
گرت ز دست برآید مراد خاطر ما
به دست باش که خیری به جای خویشتن است
برای آرزوهای درونم(فنا و نیستی) اگر می توانی آماده باش که برترین کار است.
3-ای معشوق شیرین گفتار قسم به جانت که در این شب های تاریک فراق چون شمع به شوق نیستی ام می سوزم.
4-وقتی شوق عشق داشتی گفتم ای بلبل:عاشق نشو که آن گل رها و بی نیاز از عشق توست.
5-بوی خوش گل نیازمند مشک "چین و چگل" نیست و از درون گلبرگهای خویش است.
6-به سوی ارباب بی مروت دهر (قبله آرزوهای جانهای سرگردان)شوق نیاور که گنج آسایش جانت در درون است(پیر و مراد درونی)
7-حافظ در این فراز و فرودها بر شوق درونی خویش استوار است.(خواسته های بیرونی ما عوض می شوند اما درون همه انسانها د رهمه انسانها یک شوق مشترک دارد)

آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:

بوستان همیشه سبز بهشت، لحظه رهایی و خلوت درویشان است و اساس حشمت و شکوه، ادب و کرنش به آنان است.
2- رسیدن به گنج رهایی و گوشه گیری که موانع پیچیده دارد بسته به نگاه گشایشگر درویشان است.
3-کاخ بهشت که رضوان(فرشته اعظم-در مصحف به معنای خشنودی است ) دربان آن است، منظره تفرجگاه درویشان است.
4-آنچه دل تاریک را به روشنایی ارزشمند می رساند کیمیاگری هم نشینی با درویشان است(شریک شدن در حال خوششان با حضور آگاهانه)
5-بزرگی و جلال آنان چنان است که خورشید در برابرشان تاج غرور را برمی دارد.
6-پادشاهی ای که نگرانی پایان یافتن ندارد، حکمرانی درویشان بر جان و جهان است.
7-گرچه تمامی خواسته ها به پادشاهان و قدرتمندان ختم می شود، اما سبب این قدرت خدمت درویشان است.
8-آنچه شاهان در ژرفترین خواسته هایشان می خواهند در آیینه صاف دیدار آنان است.
9-از هر گوشه ای و در هر لحظه ای ستمکاری(بر خویش، دیگران و خداوند)است، اما درویشان بی توجه به همه چیز فاصله ازل تا ابد را در حال خوش بی زمانی می پیمایند.
10-ای ثروتمند تکبر نکن که هستی و ثروتت به خاطر همت درویشان است.
11-گنج قارون که بنابر باورهای پیشین هنوز در زمین فرو می رود، به خاطر غیرت درویشان است(برآشفته شدن بر اثر حضور اراده غیر حق)
12-ای حافظ اگر آب زندگی می خواهی سرچشمه آن همان(بیت یک) رهایی و خلوت درویشان است.
13-بنده وزیر قدرتمند زمانم که هم شکوه پادشاهی دارد و هم شیوه درویشی.
ایهام:هر کسی که قدرت جمع بین ظاهر و باطن را دارد چون وزیر سلیمان است.
این غزل در بزرگی درویشان و سیطره درویشان بر کیهان است.این مفهوم در عرفان اسلامی برای نور پیامبر، در عرفان شیعی برای همه 14 معصوم و در سایر عرفان ها نیز برای روح و کانون طبیعت دانسته شده است.
درویشی همان فقر نخواستن است که افتخار پیامبر است(که خود از طبقه اشراف و تجار است

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

)

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

درخشش شراب، راز پنهان حقیقت را بر صوفی گشوده است همچنین با این نور جوهره وجودی هر کسی دریافت می شود.( راز جهان ذهنی و علمی نیست با بی خودی و مستی یافت می شود)
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
بلبل عاشق سحرخیز، ارزش دفتر گل را می یابد نه هر کسی که از راه دانش و ذهن در پی حقیقت باشد.
3- بر دل عاشقم( از کار افتاده و رها) دنیا و آخرت را عرضه کردم.به غیر از عشق تو همه ناپایدارند و جایگاه تعلق گوهر آدمی را ندارند ( حتی بهشت)
4-اکنون که عشق به رسوایی افتخار آمیز منجر شده، دیگر به سبب حال خوشم از نادانان روزگار پروایی ندارم.محتسب نیز از شور درونی ام آگاه است.
5- معشوق نگرانی ما را می داند، اما برای حال خوش آسایش مناسب نیست( قبض و بسط لازم است، ترکیب عسر و یسر)
6- آنکه بوی رحمان را از یمن می یابد( داستان پیامبر و اویس قرنی) سنگ و گل را به جواهر تبدیل می کند( کیمیاگری و تبدیل، در اثر شفاف شدن گوهر جان از تاریکی جسم)
7- ای که راز جهان را از دانش و ذهن می جویی، می ترسم نتوانی به آن دست پیدا کنی(در نسخه خانلری بیت سوم است و دو بیت اول نیز همین مضمون است که راز جان و جهان علمی و ذهنی نیست و حتی در واژه ها نیز نمی گنجد)
8- آنکه فنا و نابودی جهان را می داند به گل باغ جهان( داشته های جسمی و علمی) افتخار نمی کند پس شراب بیخودی بیاور.
9- حافظ نیز در اثر توجه وزیری چون آصف برخیا این اشعار را می سراید.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

رهرو حقیقت راه یافته میکده است. پس از نوشیدن شراب حال خوش، راه دیگری را نمی جوید و تردید در ایمان به این حال خوش را اندیشه ای از بین برنده می داند.
بر آستانه میخانه هر که یافت رهی
ز فیض جام می اسرار خانقه دانست
بر ایوان این میخانه نشسته و اسرار خانقاه درویشان را مطابق حال خویش می یابد.
3- کیهان تاج رندی بر سر کسی می گذارد که باور داشته باشد، کلاه رندی حکمرانی بر جهان است.
4_ آنکه در پرتو حال خوش رازهای جهان را از خطوط جام شراب در می یابد، از خاک راه رموزی می یابد که جمشید از جام جم می یافت.
5- فراتر از شیوه دیوانگان عشق، از ما چیزی نخواه؛ که مراد ما هشیار بودن( فاصله گرفتن از بیخودی) را گناه می داند.
6- از چشم مست ساقی امان نمی خواهم ،چون بی رحمی او را می دانم( مقام ناز و بی اعتنایی به همه چیز یا غرق زیبایی خویش بودن و یا شوق به کشته شدن از زیبایی ساقی)
7- از ستم بخت( دوری از معشوق) چنان گریه می کنم که ناهید می بیند و ماه می داند.
8- شوقم به این شراب، کجا پنهان است محتسب نه، خود پادشاه ( خداوتد)می داند.
9- آن شاهی که 9 فلک، الگویی از طاق بارگاهش هست.
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

گل در بر و می بر(نسخه های قدیمی) کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است

لحظه ای که حال خوش به طور کامل در دسترس است سلطان جهان غلامم می باشد(جنس این شراب و معشوق موجب حال خوش متفاوت است وگرنه نهایتا همسان با سلطان بود)
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
چهره دوست ماه کامل است و ما بی نیاز از نور شمع(در اجتماع روحانی من با دوست روشنایی از نوعی دیگر است)
3-در مذهب ما باده(آورنده حال خوش)حلال اما بدون حضور موزون تو حرام است(حافظ علاوه بر معرفی مذهب خود-به نوعی باطن دین-تعریفهای جدیدی از حرام و حلال ارائه می دهد و ساختار خودخواهانه ذهنهای باورجو را می شکند.)
4-به دور از عادتهای ذهنی و قلبی، تمرکزم بر نوای موسیقی و گردش جام شراب میان لبهای یار است.
5-بوی خوش موهایت مجلسمان را از عطر بی نیاز کرده است.
6-نیازی به شکر و شیرینی هم نیست شیرینی لب و گفتارت بس است.
7-از وقتی گنج غم عشقت در خرابه دل من آمده است پیوسته در خرابات شراب می نوشم.(غمت مستی پیاپی و حال خوش به دنبال دارد)
8-در این حال خوش بیخودی از شهرت بیزارم بلکه از رسوایی به مقام رسیده ام(ادامه بیت سوم ساختار شکنی دیگر در نفی خودخواهی)
9-شراب و نظر بازی و سرگشتگی کار ماست و همه شهر چنین اند(بر اثر غلبه حال خوش که مقرون عید روزه است همه مردم شهر را چنین می بیند و یا حقیقت همیشه مست-گوهر متصل به خداوند- آدمی را مشاهده میکند)
10-محتسب نیز چنین است(حال خوش همیشگی)عیب او را نگویید (اضافه محتسب به خود، یافتن همین حقیقت همیشه مست است)
11-هیچ لحظه بدون می و معشوق نباش(پیوسته در حضور باش) به ویژه اکنون که عید روزه و بهار قرین هم شده اند.
نکته:ساختار شکنی با فعل نهی:شمع میارید،عطر میامیز،از چاشنی مگو، از ننگ چه گویی، با محتسبم عیب مگویید، حافظ منشین بی می و ...
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

در این روزگار این جهانی یار زلال و بی آلایش ظرف شراب و دفتر شعر است(به شکل سفینه که دوباره ظرف شراب را تداعی می کند و تاکیدی لازم بر این که دفتر شعر می بایست، چون شراب خوش کننده حال باشد)نکته تاریخی:روزگار در مسیر تاریخ مورد پذیرش آدمی نبوده است و شاید کار همه ما آدمیان به باد انتقاد گرفتن آن است که هیچ زبانی و جانی برای پاسخ گویی ندارد.
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بی بدل است
معبری که جان آدمی هر لحظه از آنجا عبور می کند و وارد دنیای حال خوش می شود بسیار باریک است و باید رها (از هر گونه تعلق جسمی، ذهنی و قلبی )و سبک از آنجا عبور کنی.دمی را بدون حال خوش سپری نکن که جایگزینی ندارد(و با تلف کردن آن لحظه، به خود و خداوند ستم کرده ای)
3-تنها من نیستم که از بی عملی یا از کناره بودن از کار دولتی افسرده هستم بلکه علما هم به همین جهت حال خوش ندارند.(عمل به علم،شناختن ارزش لحظه است که خداوند در آن موج می زند)آرایه ادبی:واج آرایی حرف ل و مطابق بودن آن با قافیه غزل بر زیبایی این آرایه افزوده است.
4-در این روزگار که به واقع گذرگاهی پر از غوغای خواسته های ماست(وگرنه روزگار گیاهان و جانوران همیشه آرام است) از چشم خرد نه پابرجاست و نه ارزشمند.
5-رشته موی(تمرکزی که بتواند تو را به زیبایی حال خوش برساند)زیبارویی را بگیر و افسانه نخوان که نیک بختی و شوم بختی از تاثیر افلاک است بلکه از انتخاب توست.
6-دلم بسیار امید داشت که به وصال کامل با تو برسم اما مرگ و یا ترس از زوال(که آمیخته با اساس روزگار است)از بین برنده آرزوی حقیقی ماست.
7-اینچنین که حافظ مست باده زلال ازلی است هیچ گاه هشیار نمی بینیدش(خود بیش از همه به مضمون اشعارش پایبند است)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:

اکنون که گل، باده زلال آماده کرده بلبل با گونه های فراوان شوق تحسین می کند( اگر باده صاف را تجلیات خداوند بدانیم، صد هزار زبان نیز تمام شوق آدمیان است که همه ناخواسته وصف او را می گویند)
2-دفتر اشعار را بردار و به صحرا برو، پس ازین حال خوش( آگاهی از تجلیات حق) مدرسه و کتاب حتی کشاف زمخشری( کاملترین تفسیر قرآن) جایی ندارد( آگاهی ات فراتر از الفاظ است و کاملترین دانشها الفاظ هستند)
3-فقیه مدرسه در حال مستی و بیخودی فتوای درستی داد که شراب از خوردن نابجای مال وقف بهتر است.
4- باده زلال یا ته مانده آن در حال خوشت تاثیری ندارد، لطافت حس خوب در بخشش ساقی ماست (تسلیم در برابر پیر ادامه تسلیم در برابر خداست)
5- از سیمرغ گوشه نشینی بیاموز که شهرت گوشه نشینان در آسمانها از ازل تا ابد یا در همه افق ها فراگیر است( گرچه در این دنیا گمنام یا رانده شده باشند)
6- مدعیان حقیقت بوریاباف و همراهان جان طلابافند.
7- سکوت کن حافظ و این کلیدهای طلای ناب را نگه دار که صراف شهر خود سکه تقلبی می زند( عارفان شهر فریبکارند)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:

هم نشینی با همراهان جان در حیاط بوستان حال خوش ماست.گل خوش وقت باشد، که مایه خوش وقتی شراب نوشان است( بوستان به خانقاه و گل به پیر می تواند تفسیر شود)
2- و صبا هر لحظه مشام جان ما را خوش می کند.حتما و حتما زلالی نفس های عاشقان وقت را خوش می کند.
3-هنوز گل شکوفا نشده( پیر ما را به بسط نرسانده) با ناز رفت ای بلبل عاشق ناله های نیاز سر بده که این ناله ها نیز خوشایند است.
4-باز بشارت بر بلبل که در این شوق عاشقانه ناله نیازِآمیز آگاهان حالت را خوش می کند.
5- در این جهان پر خواسته و تاریک حال خوش نیست تنها شیوه رندی و خوش بودن جانهای آزاد خوشایند است.
6-سوسن آزاد(سفید- دارای زبان دربرابر غنچه)در سکوت میگوید که در سراسر پهنه زمانی این جهان تنها سبکباران بی خواسته دل خوش دارند. 7- ای حافظ! راه حال خوش ترک جهان است( در دنیای جان و در جسم طریق عزت و کفایت) گمان نکن که حال دل دنیامداران خوب است.
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۹ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:

درود بر شما دکتر داودی عزیز:
بله این وجه هم شعر حافظ را زیباتر می کند هنر حافظ ایهام هست و هر چه وجه های بیشتری گفته شود راز شعر او بیشتر گشوده می شود .
اصلاح دوم حقیر ازین بابت بود که د راندیشه عرفانی محروم کردن دیگران جایی ندارد بلکه لایق کردن آنها و نفع رساندن مورد نظر است
پاینده باشید

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۹ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

لطفا ویرایش شرح بالا را در کانال ببینید

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

حال دل با تو گفتنم هوس است
خبر دل شنفتنم هوس است
در یک دیدار و ارتباط دوسویه که در سایه حال خوش فراهم شده، هوس دارد(نهایت شوق- ارتباط با ابیات بعدی از جهت صراحت در هم خوابگی) تا حال خوشش را بازگو کند و از دل او انعکاس این حال را جویا شود.
بیت2:در حالی که حال خوش در همه ارکان وجودم آشکار است، می خواهم از رقیبان و ناآگاهان این حال آن را بپوشانم!
بیت3: این ارتباط زنده دوسویه شب قدر حقیقی است و من خواهان در کنار کشیدن تو تا نه تا صبح بلکه روز هستم(گویا شب قدر ما سلامتی و آرامش تا ظهر دارد)
بیت4:در دل شب هوس دارم تا مروارید نازک وجودت را به رشته بکشم(سوراخ کنم)اشوق رسیدن به نهایت این ارتباط دو سویه و یکی شدن.
بیت5:در خطابی مستانه با باد صبا: امشب یاری ام کن که سحرگه چون غنچه ای شکوفا می شوم.
بیت6:به این سعادت می رسم که هوس دارم با مژه هایم خاک راه تو را بروبم .
بیت7:بر خلاف مدعیان که ادعای حال خوش دارند من با زیرکی آن را در شعرم پنهان می کنم.
شعر رندانه:ایهام دیگری از رندی: یعنی حال حقیقی را در لفافه هم آغوشی عشق بازگو کردن.
arameshsahafian@
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

گرچه هوای بهاری فضا را پرگل کرده و شراب نیز حال خوش برایمان فراهم می کند اما در برابر ناآگاهان( محتسب یا در معنای ایهامی هر ناآگاه سلوک-ظاهر بیت در خصوص اوضاع زمان حافظ است) آشکارا و همراه با موسیقی ننوش.
بیت2:چون توفیق یار آگاه، با شراب نصیبت گشت با احتیاط بنوش که روزگار پر از ناآگاهانی است که حال خوشت را برنمی تابند.
بیت3:ظرف شرابت را در لباس درویشی خویش پنهان کن(لباسهای قدیم آستینی فراخ داشته)که روزگار چون چشم ظرف شرابت خونریز است( انتقام گیرنده از حال ناخوش خویش).
بیت4:ما با این حال خوش در عصر پرهیزگاری، اثر شراب را از لباسها با اشک میشوییم(در ظاهر همراه جاهلان و در درون مشتاق حال خوش)
بیت5: از زمانه در هیچ عصری جز این انتظار نداشته باش( حال خوش ما فرازمان و زمانه است)زیرا زلالترین شراب زمانه پر از ناخالصی است.( ذات هستی مادی تاریک و ناخالص است)
بیت6:دلیل بیت قبل: آسمان بلند مانند غربال خونریزی است که سر و تاج پادشاهان از آن میریزد.
بیت7: با شعر برآمده از حال خوش، فارس و مرکز ایران( عراق عجم) را گرفتی اکنون بغداد و تبربز در انتظار گسترش توست.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

هر آن، که بر در میکده هستی شوق و نیازم می جوشد، در آن به رویم گشوده می شود( در کشاکش تاریکیها و کدورتها، میکده حال خوش در برابر مشتاقان باز است)
بیت2:آری خم های این میکده حقیقی، چون چشمه شوق نیازمندان پیوسته می جوشد.
بیت3:ناز و تکبر تنها زیبنده اوست و زیبنده ما شوق و نیاز است.
بیت4:رازهای عشق را با او می توان گفت که داننده و نگهدارنده راز است.
بیت5:شرح گیسوی پر پیچ و خم او، داستان درازی است (بیان زیباییهای او که از جنس این جهان نیست، قابل دریافت باطنی است و شرح آن با کلمات پایانی ندارد)
بیت 6:عشقها همه یکی هستند، چه عشق لیلی و مجنون چه سلطان محمود و غلامش ایاز، عشق انعکاس شوق آدمی به اصل خود و آفرینش است.
بیت7: از وقتی تو در برابر چشمانم آمده ای، چشمانم را از همه عالم دوخته ام( چشمهای باز شکاری را میدوخته اند تا تنها شاه را ببیند)
بیت8:هر مشتاقی که در کعبه کوی تو بیاید به محراب ابروی زیبایت نماز می برد( می ستاید)
بیت9:ای جانهای حاضر و مشتاق، سوز حافظ را از شمع بپرسید که از این شوق آگاه است.
کانال و وبلاگ
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:

باغ دلگشای جانم با شمشاد حضورت سرشار شور و شوق است چه نیازی به سرو و صنوبر دارد؟
بیت2: ای پسر زیبا و نازنین مگر چه مذهبی داری که برای تو خون ما از شیر مادر حلال تر است.(شاهد زیبا باعث رهایی)
بیت3:چون تصویر غم را از دور دیدی شراب حضور طلب کن که مداوا در آن است.
بیت4:از درگاه پیر راهنما دور نمی شویم.پادشاهی و گشایش درون در راهگشاییهای اوست.
بیت5:ماجرای عشق یکی بیشتر نیست( عشق خداوند به آفریده ها و بالعکس) اما هر آفریده ای با اثر وجود خود آن را بیان می کند( و طرفه این که عشق خود را منحصر به فرد می داند، زیرا با وصول به عشق تجلی آن عشق یگانه را می بیند)
بیت6: دیروز مست عشق بود، وعده دیدار داد تا امروز چه گوید و چه تصمیمی بگیرد( پس از عشق تسلیم اویم)
بیت7: از شیراز و آب رکناباد( محل دریافت حال خوش) عیبجویی نکن که زیباترین نقطه جهان است.
بیت8:آب شیراز از آب حیات نیز بالاتر است.آن در تاریکی و این از دروازه الله اکبر می جوشد.
بیت 9:ما ارزش درویشی را پاس می داریم و دست نیاز دراز نمی کنیم( نه در نیاز جسمی ونه نیاز روحی) روزی ما تعیین شده است.
بیت10: قلمت چه شاخه درخت یکدانه ای است حافظ! که شیرین ترین میوه را میدهد.( هنوز شهد حال خوش از آن می چکد.)
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

خورشید حقیقی وجودم تویی، از چهره ات دور شوم، شب تاریک پیش روست.
بیت2: وقتی تو مرا ترک می گویی آنقدر گریه می کنم که چشمانم تاریک میشود( چشمانم برای دیدن تو تعریف شده اند)
بیت3:دوران دوری به درازا کشید، خیالت در حالی که از چشم من دور می شد، می گفت این گوشه دیگر آباد نمی شود(چشمم آب گرفته و دور از نور چهره تو خراب شده)
بیت4:دیدار زندگی بخشت اجل را از من دور می داشت و زندگی ام بود ولی اکنون از دولت(طنز)هجرانت به من نزدیک شده(هجرانت مرگ من است)
بیت5: و نزدیک است که محافظ تو بگوید به دور از روی زیبایت چیزی از این زخمی عشق نمانده است.
بیت6: گرچه چاره این دوری صبر است ولی توان صبر بر دوری ات باقی نمانده است(هر چه شوق دیدار بیشتر بوده توان بیشتری بر هجران نیاز دارد)
بیت7: با این اشک روان معشوق عذرت را نمی پذیرد، به شوق این چهره باید خون بگریی.
بیت8:می دانی که از غم دوری ات هرگز نخندیدم و انگیزه جشن و شادی ندارم.
کانال و وبلاگ
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

بیا(خطاب به خود -جان یا فرامن- ، ساقی و یا هر مشتاق حال خوش) که ساخته های ذهنی و درونی ات بسیار سست است و شراب بیاور که اساس زندگی بر باد است.( دعوت دوباره از ساقی مانند نخستبن غزل -واج آرایی حروف س ب و ر)
بیت2:خاکسار همت و شوق آن وارسته ام که در زیر سیطره جهان مادی، رنگ هیچ وابستگی را به خود نگرفته است.
بیت3:چگونه مژده های سروش جهان برتر را که دیشب(زمانی نیست، لحظه دریافت مراد است) در حالی که خراب شراب بودم دریافت کردم، برایت بازگو کنم.
بیت4:مژده ها: تو شاهین دست آموزی با همت بلند در ورای دنیا جای داری، جای تو در این گوشه غربت( دنیا) نیست.
بیت5:از بالای عرش تو را فریاد می زنند نمی دانم در این دام چگونه گرفتار شدی و یا چه هدفی را دنبال می کنی؟
بیت6:گفتاری از راهنمای سلوک یادم هست به تو ( خود یا هر مشتاقی)پند میدهم آن را به کار بیاور:
بیت7:که اندوه و نگرانی این جهانی نداشته باش چون این نکته شیرین عشق را از رهرو حقیقتی به یاد دارم:
بیت8: از عطای خداوند خشنود باش و گره از پیشانی ات باز کن که ما جز تسلیم در برابر خواست او راه دیگری فرارو نداریم.
نکته: عشق با تسلیم محض( در جسم، ذهن، دل و ویران کردن تعریف های ذهنی) استوار است و این همان جبر عرفانی است.
بیت9:جهانی که اساسش سست است پیمان محکمی ندارد و چون پیرزنی است که در عقد هزار داماد رعنا در آمده است.
بیت10: لبخند گل پاینده نیست، بنال ای بلبل عاشق که فریاد تو درست ترین کار است.
بیت11: چرا بر من حسادت می بری؟! پسند خاطر و لطافت سخن از اوست(از اسم لطیف خداوند حافظ لسان الغیب شده)
آرامش و پرواز روح
پیوند به وبگاه بیرونی
arameshsahafian@

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:

تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است
بوی خوش زلف یار مستش کرده، اما دل عاشق تمامیت خواه ما از افتادن زلفش به دست نسیم دو نیم شده( آغاز غزل شروعی در ناز کشیدن از معشوق است که در بیتهای بعد با وصف زیبایی هایش ادامه پیدا می کند)
بیت2:سیاهی چشم جادوگرت نوشته های سحر است اما این چشم جادوگر، خود بیمار است(بیماری چشم: زیبایی مضاعف)
بیت3:خال سیاه در حلقه زلف خم تو مانند نقطه حرف ج است( اکنون شوق خود را پس از رفع نگرانی افتادن زلف به دست نسیم ابراز می کند)
بیت4:زلف خوشبویت در چهره چون بهشت به سان طاووس است.
بیت5:دلم در شوق هوس انگیز بوی تو خاک راه نسیم است( ناز کشیدن ثمر داده و شوق آفریده، اکنون به نسیم دلخوش است)
بیت 6: بلکه دلم تبدیل به خاک راه تو شده ( سخت افتاده کویت شده)که هوس برخاستن با هیچ نسیمی هم ندارد
بیت7:بی تو استخوان های پوسیده ای هستم که با سایه تو چون دم عیسی زنده ام می کند( گرچه سایه بی جان است و جان بی سایه اما سایه تو کیمیای جان است )
بیت 8:عشق زنده کننده تو چنان است که کسی که هم نشین کعبه بوده را مقیم میخانه کرده است( در این شراب حقیقت کعبه را دیده است)
بیت9:با غم سراسر شادی عشق تو یکی هستم و این یگانگی از آغاز ( ازل ) بوده است.
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۹
sunny dark_mode