دکتر امین لو 🌐
اینجانب اهل وایقان از توابع شهرستان شبستر 56 سال خدمت در دستگاههای مختلف به شرح زیر دارم: 1- هشت سال آموزگار دبستان در زادگاهم 2 - هشت سال دبیر در دبیرستانهای تهران 3 - هشت سال طبابت در بیمارستان شبستر 4 - هشت سال نمایندگی مردم شبستر در مجلس شورای اسلامی 5 - هشت سال مدیر کل دفتر بهداشت و درمان در سازمان برنامه و بودجه 6 - هشت سال معاون وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در امور مجلس 7 - هشت سال دبیر هیأت های امنای دانشگاههای علوم پزشکی و خدمات بهداشتی و درمانی کشور 8 - اکنون بازنشسته هستم.
تالیفاتم: 1 - کتاب هزار گنج شرح مثنوی گلشن راز شیخ محمود شبستری که دررسال 1383 در 3000 نسخه چاپ شده است. و اکنون در بازار نیست و با وجود اینکه علاقه مندان زیادی دارد اما به علت گرانی کاغذ و کتاب، مصمم شدم به جای تجدید چاپ، این وبلاگ را ایجاد کرده، به تدریج مطالب کتاب را درآن درج کنم تا علاقه مندان از این طریق استفاده کنند.
2 - کتاب دیگری در شرح گلستان با عنوان "هزار پند سعدی" به منظور کاربردی کردن مطالب آن در زندگی امروزی تألیف کرده ام. این کتاب دوبار چاپ شده است ولی اکنون در بازار موجود نیست.
3 - کتاب دیگری به نام وایقان و خاطراتم دارم که یک مونوگرافی (تک نگاری) از آداب رسوم روستاهای آذربایجان است . در خلال این کتاب شرحی از زندگی و خاطرات خودم را نیز در دوره ای که در روستا زندگی می کردم، نوشته ام. مطالب این کتاب برای اینکه در دسترس علاقه مندان قرار گیرد در وبلاگی تحت عنوان "وایقان و خاطراتم" درج شده است.
4 - طی 15 سال همه ساله کتابی در رابطه با تحلیل بودجه کشور با نگرش به حوزه سلامت نوشته ام که هر سال توسط وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی چاپ شده است این مجموعه شامل 15 جلد است
5 - همچنین کتابی تحت عنوان قانون و مقررات هیأت های امنای دانشگاههای علوم پزشکی نوشته ام که تا کنون سه بار با اصلاحاتی توسط وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی چاپ شده است.
دکتر امین لو در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۲ - در رثای ابوالحسن مرادی:
اولا رودکی در مرثیه ابوالحسن مرادی سروده ای دارد که کاملا منطبق با این غزل است بعید که شاع توانمندی همچون مولانا شعر رودکی را بگیرد و فقط یک کلمه آن یعنی نام مرادی را با نام سنایی عوض کند اگر فقط یک بیت از غزل منطبق با سروده رودکی بود چنین شیوه ای معمولا در بین شعرا متداول است که یک مصرع یا بیتی از شاعر دیگر در بین اشعار خود می گنجانند که به آنتضمینمی گویند .
ضمنا مصرع دوم بیت ششم در سروده رودکی بدین ترتیب است که صحیح تر به نظر می رسد:
مصقله ای کرد و به جانان سپرد.
دکتر امین لو در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۳۸:
خانم مینا نوشته اند که در مصرع چهارم کلمه 《جان》 جا افتاده است با اضافه کردن جان هم وزن آن مصرع با مصرع های دیگر ناهمگون می شود و هم معنی شعر مختل می گردد. این دوبیتی یک رباعی است و وزن رباعی همیشه در بحر هزج اخرب یعنی 《مفعول مفاعیل مفاعیل فعل》 است با اضافه کردن جان به مصرع چهارم وزن شعر به صورت 《فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن》 یعنی بحر رمل در می آید که با سه مصرع دیگر ناهمگون می گردد در عین حال از وزن رباعی خارج می شود. بنابراین مصرع مزبور همانگونه که در گنجور است صحیح است .
یاد آور شوم در مصرع اول کلمه منقلب را با سکون حرف لام و حرف ب را مکسور باید بخوانیم تا وزن مصرع مزبور با دیگر مصرع ها یکسان و در قالب وزن رباعی باشد. چنین تغییراتی در بعضی اشعار اتفاق می افتد و قابل اغماض است
دکتر امین لو در ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ عنصرالمعالی » قابوسنامه » باب سی و سیوم: اندر ترتیب علم طب:
شش سطر مانده به آخر پاراگراف سوم عبارت 《 به معالجه درماند》 صحیح نیست و 《 به معالجه در نماند》 صحیح است.
دکتر امین لو در ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۲ - گفتن شیخ ابویزید را کی کعبه منم گرد من طوافی میکن:
با توجه به بیت 4 که می فرماید به هر شهری وارد شدی طالب یافتن یک مرد (فرزانه) باش بنابراین خوانش مصرع دوم بیت 7 به صورت زیر صحیح تر به نظر می رسد.
مرد می جو مرد می جو مردمی
دکتر امین لو در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۲۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در تحسر و تالم از مرگ کافی افدین عمربن عثمان عموی خود گوید:
در مصرع دوم بیت ۱۷ جوال درست نیست و جو آب صحیح است.
حاجت به جو آب است و جوم نیست ولیکن دل هست بنفشه صفت و اشک چو عناب
جو آب، جو پخته با آب - شاید غذایی شبیه سوپ جو - است، درست نمیدانیم ! امکان آسودگی از غم ندارم، و در مقابل، دلم تاریک به رنگ بنفشه است و اشکم خونین به رنگ عناب است.
دکتر امین لو در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸ - خاقانی درجواب ابوالفضایل احمد سیمگر گوید:
بیت ۱۵ به صورت زیر صحیح است.
پرنیازی را که هم دل تفته بینی هم جگر / شُرب عزلت هم تباشیرش دهد هم استخوان
پر نیاز عاشقی که از عشق سیر نمی گردد. چنین شخصی هم دلش و هم جگرش می سوزد و چاره این درد عزلت (گوشه نشینی) است. هرچند که عزلت نیز می تواند مانند تباشیر چاره دردش باشد یا مانند استخوان مایه رنج بیشتر باشد.
دکتر امین لو در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۲۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - مطلع دوم:
در مصرع دوم بیت ۳۷ زرمان صحیح نیست و «ز رمّان» صحیح است.
دکتر امین لو در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۵۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱ - مطلع سوم:
مصرع دوم بیت ۱۵ به شرح زیر اصلاح شود:
نرگس کان دید کرد از زر تر جرعه دان
دکتر امین لو در ۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۳۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۱:
در مصرع دوم بیت ۱۳ «باسمانه» درست نیست و «یا سمانه» صحیح است . سمانه یعنی بلدرچین
دکتر امین لو در ۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - مطلع دوم:
در مصرع دوم بیت ۲۸ به جای «گشنیز پستان» «گشنیز بستان» مناسبتر است. چون گشنیز دو نوع هست بیابانی و بستانی. یکی از خواصی که اطبای قدیم برای گشنیز نوشته اند این است که اگر عصاره آن را با شیر زائوی دختر زائیده ممزوج کنند برای پرش عضلانی چشم مفید است.
دکتر امین لو در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - مطلع سوم:
در مصرع دوم بیت ۵ «برف» صحیح نیست و صحیح آن «برق» است.
نکهت و جوشش ز عشق مشک فشان از فُقاع / شیبت مویش به صبح برق نمای از سُداب
سداب گیاهی خودرو با برگهای ضخیم، بدبو، آبدار و تلخ، گلهای زردرنگ و دانههای قهوهایرنگ مثلثی که برگ و دانۀ آن در پزشکی به کار میرود. فقاع؛ آب جو در اینجا به معنی شراب است.
سخن از بوی خوش و جوش و شادی خضر است که با عشق همراه است و بوی خوش عشق می پراکند چنانکه گویی باده را به مشک آمیخته اند. سپیدی موی او مثل برقی است که در تابش آفتاب از سبزه و گیاه برمیخیزد.
دکتر امین لو در ۱ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در ستایش منوچهر بن فریدون شروان شاه:
در مصرع دوم «گوارش» صحیح نیست و «جوارش» صحیح است.
جوارش ؛ ترکیبی است که به جهت هضم طعام خورند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
شرح بیت ۹:
شاهدان یعنی زیبابان، و این کلمه در شعر عاشقانه فارسی همیشه به معنی پسران ساده روی نیست، و در موارد بی شماری، شاهد زن زیباست. نقل دل و جان، یعنی آرامش و لذت دل و جان. جُوارش معجون مقوی است که گوارش غذا را هم آسان می کند. در این بیت خط بناگوش زیبایان به عود، و لب آنها به شکر تشبیه شده، و خاقانی از این عود و شکر، معجونی برای دل و جان خود ساخته است.
دکتر امین لو در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۰۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - در ستایش خراسان و آرزوی وصول به آن مدح صدر جهان محیی الدین:
در مصرع اول بیت ۵۷ کلمه «نحل» اشتباه تایپی است و «بخل» صحیح است.
مادر بخل که افکانه کند هر سحرش / چون شفق خون شده زهدان به خراسان یابم
خاقانی در این بیت به بخل ورزیدن نفرین کرده، می گوید: مادر بخل که همه روزه بچه سقط می کند ای کاش زهدان (رحم) او را در خراسان خون آلود ببینم. یعنی بعد از این دیگر زاد و ولدی نداشته باشد.
دکتر امین لو در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۰۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۹ - در مرثیهٔ وحید الدین شروانی:
در مصرع اول بیت ۱۳ « افکنده می» درست نیست و «افکندمی» صحیح است. در مصرع دوم هم «بخشودمی» باید به «بشخودمی» اصلاح شود. شخودن به معنی خراش دادن است.
دیده را از سیل خون افکندمی در ناخنه / بس به ناخن رخ چو زرّ ناخنی بشخودمی
خاقانی در مرثیه ممدوح خود می گوید: در مرگ او آن قدر اشک مانند سیل از چشمانم جاری شد که دچار بیماری ناخنه شد و در سوک او با ناخن صورت زردم را خراشیدم.( رخ چون زر یعنی صورت زرد رنگ؛ شخودن یعنی خراشیدن)
دکتر امین لو در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۸ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۴ - مطلع سوم:
در مصرع دوم بیت ۲۳ کلمه «نم» صحیح نیست و «تم» صحیح است . تم یعنی سیاهی و کدورت چشم آب مروارید.
معنی بیت :
شاعر در ستایش ممدوح خود می گوید کُحل کفایت تو (یعنی تدبیر و مدیریت با کفایت تو) از چشمان روزگار کدورت و سیاهی را برده است خلاصه سخن این که روزگار را روشن کرده است.
کُحل یعنی سرمه؛ توتیا ؛ دارویی که برای تقویت بینایی چشم به کار می رود.
دکتر امین لو در ۱ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۵ - در مدح امام ناصر الدین ابراهیم:
درمصرع دوم بیت ۳۳ کلمه نم صحیح نیست و تم به معنی تاری چشم و آب مروارید صحیح است و معنی بیت این است :
در مصرع اول ممدوح خود را به سلیمان تشبیه کرده که در عهد او هیچ ظلمی در آفاق (جهان) اتفاق نمی افتاد. و در مصرع دوم ممدوح خود را به حضرت عیسی تشبیه کرده که عهد او در چشم هیچ کس مخصوصا حواریون او کوری و تم (کم بینی و آب مرواربد) پیدا نمی شود. خلاصه سخن اینکه در عهد ممدوح من عدالت و سلامت کاملا وجود دارد.
دکتر امین لو در ۱ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶:
این قصیده در دیوان خاقانی هست استاد استعلامی هم آن را شرح کرده است.
دکتر امین لو در ۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۹ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - در ستایش اتابک منصور فرمانروای شماخی و ابوالمظفر شروان شاه:
بیت ۴۴ از قلم افتاده است:
ده انگش چنگی چو فصاد بد دل که رگ جوید از ترس و لرزان نماید
دکتر امین لو در ۱ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۴ - خاتمه:
اینجانب «دکتر حسن امین لو» توفیق یافتم شرح کلیه ابیات گلش راز را که به صورت بیت به بیت سال ها قبل تحت عنوان کتاب «هزار گنج - شرح گلشن راز» تألیف کرده بودم و چاپ شده بود، در سایت بسیار پر محتوای «گنجور» درج نمایم. امیدوارم برای علاقه مندان به بحث عرفان قابل استفاده باشد. با توجه به اینکه «شیخ محمود شبستری (ره)» همانگونه که در سعادتنامه آورده «فصوص و حکم ابن عربی» را بارها خوانده است مسلما تحت تأثیر افکار او معتقد به وحدت وجود بوده است. این تفکر در کل گلشن راز کاملا مشهود است. اینجانب برای اینکه مطلب را کامل کرده باشم. اجمالی از وحدت وجود را در قالب مثالی آوردم تا کسانی که گلشن راز را می خوانند، یک دید کلی از تفکر «وحدت وجود» داشته باشند. امید است این نوشتار راهنمایی باشد برای دانشجویانی که به خواندن «گلشن راز» علاقه مندند. ضمناً دانشجویان محترم مجازند شرح هر کدام از ابیاتی را که اینجانب با ذکر شماره ی بیت آورده ام یا همچنین مطلبی را که در متن زیر راجع به «وحدت وجود» خواهند خواند در نوشتار خود نقل کنند. البته اگر با ذکر نام باشد بیشتر ممنون خواهم شد.
مقدمه ای بر وحدت وجود و اصطلاحات مربوطه در قالب مثال
چو دریایی است وحدت لیک پر خون
کزو خیزد هزاران موج مجنون
نگر تا قطره باران ز دریا
چگونه یافت چندین شکل و اسما
در این نوشتار به کرّات از اصطلاحاتی مانند تعیّن، تجلّی، وحدت و کثرت استفاده شده است. برای اینکه برای خواننده گرامی فهم مطلب آسان شود، در قالب مثالی، مفهوم اصطلاحات فوق و سایر اصطلاحات متداول عرفا را توضیح داده و مطالعه آن را مخصوصاً برای کسانی که با مسائل عـــرفانی آشنایی کمتری دارند، قبل از خــواندن شرح گلشن راز که در صفحات قبلی است، توصیه می نمایم.
دریایی بسیار بزرگ و بی کرانه ای را تصور فرمائید، حال اگر یک پیمانه ای که جدار آن بسیار ظریف و به باریکی خیال است، وارد این دریا کنیم، جزئی از آب دریا به اندازة گنجایش پیمانه وارد آن می شود، در این صورت آن قسمت از آب دریا که وارد پیمانه شده است، نسبت به بقیه آب دریا مشخص و معین شده است. اگر آب داخل این پیمانه شعور و قدرت بیان داشته باشد، می تواند بگوید «من» و اگر طرف مخاطب کسی قرار گیرد ، می تواند به آب داخل پیمانه بگوید «تو» و اگر شخص ثالثی درباره آن آب معین صحبت کند می تواند بگوید «او» و اگر به کسی آب پیمانه را با اشاره نشان دهند، می شود از الفاظ «این» و «آن» استفاده کنند. در صورتیکه در مورد قسمتهای دیگر آب دریا از این اصطلاحات نمی شود استفاده کرد. در این حالت گفته می شود، این جزء از آب دریا، در آن پیمانه تعیّن پیدا کرده است. این پیمانه شکلی، رنگی، وزنی، جایگاهی از نظر زمانی و مکانی و بالاخره ویژگی های دیگری دارد که خاص آن می باشد در نتیجه برای بیننده، آن پیمانه ی آب با همان ویژگی ها جلوه می کند، این پدیده را تجلّی می گویند .
حال تعداد پیمانه ها را بی نهایت تصور کنید که هر کدام شکلی، اندازه ای، رنگی و ویژگی های متعدد و مخصوص به خود دارند که هر کدام با دیگری از جهاتــی متشابه و از جهاتــی متفاوت می باشند و در نتیجه هر کدام به نوعی تجلّی می نمایند در این صورت آب دریا که واحدی بیش نبود، تبدیل به کثرات شده است.
پیمانه ای را که در بالا مثال زدیم، پیمانه ای موهومی و اعتباری است در واقع آب دریا با استعداد ذاتی که خودش دارد، به شکل آن پیمانه و با تمام ویژگی هایش در می آید و نیرویی در آب دریا وجود دارد که جزئی از آن را به شکل معین در می آورد و تا زمانیکه این نیرو بر آن جزء از دریا وارد می شود آن جزء از دریا تعیّن خود را حفظ می کند اما قسمت تعین یافته دائماً میل دارد که از این حالت خارج شود و با قسمت اصلی دریا یکسان شود. به عبارت دیگر آن جزء تعیّن یافته سرگردان بین وجود و عدم است. فراموش نکنید که مقصود ما، عدم یا وجود آن پیمانه است و الا اصل آب پیمانه بطور واقعی نه بوجود آمده و نه بطور واقعی می تواند از بین برود و تازه اگر از آن حالت معدوم شود به اصل وجود خود که دریاست بازگشته است. این عدم را با آن عدمی که شیئی بکلی از بین می رود، نباید اشتباه کرد. اصطلاحاً به این موجود که سرگردان بین عدم وجود است «ممکن» می گویند اما به آب دریا که هیچوقت از او کم نمی شود و برای خودش هیچ نیروی خارجی لازم نیست و وجودش قائم به ذات خودش می باشد «واجب» می گویند. در واقع تعیناتی که به وجود آمده اند از آب دریا هستند. دریا همان وحدت است و تعینات کثرات می باشند . پس وحدت و کثرت یک حقیت بیش نیستند وحدت همان دریای بی کران است و کثرت اجزایی از همان دریا هستند .
حال تصور خودتان را کمی گسترش دهید و فرض کنید، خود دریا هم، اراده، علم و قدرت دارد و هر وقت اراده کند، قدرت آن را دارد، هر جزء از خودش را به شکلی معین متعیّن سازد و به شکل مخصوص تجلّی نماید و تا زمانیکه ارادۀ دریا برای بقاء آن تعین ایجاب می کند، آن جز در آن شکل متعیّن باقی خواهد ماند و هر وقت اراده کرد، آن جزء از آن حالت تعیّن خارج خواهد شد. پس وجود آن شکل متعیّن، وابسته به اراده دریاست یعنی قائم به ذات خودش نیست در صورتیکه وجود دریا بسته به اراده ی خود دریاست یعنی وجودش قائم به ذات خویش است.
حال تصور خود را باز کمی گسترش دهید و فرض کنید که دریای بی کران، علم لایتناهی دارد او تمام تعیّن هایی را که از ازل تا به ابد به وجود خواهد آمد، در علم خودش به وجود می آورد؛ مانند مهندسی که طرح یک پروژه را در علم و ذهن خود مجسم می کند، در این حالت برای بیننده هیچ تجلّی از آن تعیّن وجود ندارد و تعیّنات فقط در علم دریا هستند البته این هم نوعی تعیّن است ولی فقط در علم دریاست به این مرحله تعیّن اول می گویند. حال فرض کنید دریایی که دارای اراده، علم و قدرت لایتناهی است، آن تعیّناتی را که در علم خود به اجمال به وجود آورده است آن ها را تفصیل و سپس مکتوب کند. سپس آن تعیّناتی را که در علمش بود و سپس تفصیل و مکتوب کرده است به تدریج از علم به عین آورد.
حال تصور خود را باز گسترش داده، باز بالاتر ببرید و تصور خود را از حالت مثال به مرحله واقعیت تبدیل کنید. تصوری که از دریا داشتید با الله جایگزین کنید. تعیّن اولی را که در علم اجمالی دریا بوجود آمده است با تعیّنی که در علم اجمالی خداوند به وجود آمده است جایگزین کنید آن را عقل کل، قلم، ام الکتاب یا حقیقیت محمدی گویند.
مکتوبی که از آن علم به وجود آمده و در واقع تفصیلی که از آن علم بوجود آمده است آن را کتاب مبین یا لوح محفوظ یا نفس کل گویند. شکل و هیأت کل دریا که تعیّنات داخل دریا را نشان می دهد – تصور آن نیز بسیار سخت است – هیولی یا کتاب مسطور گویند. به عبارت دیگر هیولی محل تصویرها است تعیّن هایی را که در دریا بوجود آمده اند عالم کثرات یا ممکنات گویند و خود دریا را وحدت گویند. در واقع عالم کثرات که اجزایی از دریا هستند، چیزی غیر از دریا نیستند و اگر نیک بنگریم وحدت جز کثرت و کثرت جز وحدت نیست و به عبارت دیگر کل موجودات جهان و عالم کثرات و ممکنات جز ذات احدیت نیستند. شکل، رنگ، اندازه و هزاران ویژگی دیگر که در تعیّن برشمردیم یعنی ویژگی های پیمانه، اسماء و صفات الهی هستند.
در کثرات بی نهایت که هر کدام، ویژگی هایی از ذات الهی را دارند یک موجودی هست که تمام ویژگی ها یعنی تمام اسماء و صفات الهی را دارد و تمام اسماء و صفات الهی در او تجلّی کرده است آن هم انسان کامل است . تعیّن هایی که در دریا پیدا می شود ، به تدریج کامل تر می شوند یعنی اسماء و صفات الهی که به تعداد کثیر است در هر یک از تعینات تعدادی از آن ها ظاهر می گردد و اصطلاحاً این را به قوس تشبیه کرده اند که به آن قوس نزولی می گویند. انسان که تمام اسماء و صفات الهی در او تعیّن پیدا کرده است در آخرین نقطه قوس نزولی است. انسان کامل که جامع تمام اسماء و صفات الهی است می تواند تعیّنات را از خود دور کند و برعکس سیر نزولی، سیر صعودی داشته باشد و این زایل نمودن تعیّنات از خود احتیاج به معرفت دارد و این معرفت را هم فقط انسان کامل دارد پس سیر صعودی فقط برای انسان کامل ممکن است. سیر صعودی نیز قوس صعودی را تشکیل می دهد ، مجموع قوس نزولی و قوس صعودی یک دایره کاملی را می سازند که به آن دور می گویند و در این دور، اول و آخر به هم می پیوندند . وقتی سیر صعودی کامل شد، سالک خود را عین خدا می بیند و داد انا الحق می زند این مرحله را فناء فی الله گویند. در این مرحله، دوئی وجود ندارد و اتحاد عاشق و معشوق، طالب و مطلوب، عابد و معبود، تابع و متبوع حاصل می شود. در واقع هر دو یکی می شود ولی سالک باید پا را از این مرحله که حالت سکر، مستی، محو و استغراق است، فراتر بگذارد و به مقام بقاء بالله که مرحله هشیاری، بیداری و صحو مجدد است، برسد از آنجا به کل دریا و تعیّناتی که به صورت کثرات در آن به وجود آمده است ، نظاره کند.
انسان کامل در این مرحله نیز کثرات را می بیند ولی فرقش با اول سفر یعنی اول قوس صعودی در این است که در آن جا کثرات را مستقل می دید، در این مرحله کثرات را در دریا می بیند یعنی در ذات الهی می بیند چون نظاره گر از بالاست. در این مرحله مجدداً تابع و متبوع، عابد و معبود به وجود می آید ولی این عابد و معبودی با عابد و معبودی اول بسیار تفاوت دارد. به مرحله ای که سالک در آغاز سفر است مرحله فرق گویند چون کثرات را مستقل و متفرق می بیند ولی به مقام فنا فی الله رسید، مرحله جمع گویند چون در این مرحله همه چیز را یکی می بیند و مرحله بقاء الله را فرق بعدالجمع گویند چون در این مرحله کثرات را می بیند منتها کثرات را در حق می بیند و به عبارت دیگر وحدت را در کثرت و کثرت را در وحدت مشاهده می کند.
مطالبی که گفته شد از بابت تمثیل بود والا مقام ذات احدیت خیلی بالاتر از این مثال ها است و این مثال فقط برای تسهیل فهم مطلب بود.
دکتر امین لو در ۱ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۴ - خاتمه:
خاتمه (ابیات از 999 تا ۱۰۰۷)
چون بیان احوال و ارشادات به غایت و کمال رسید در مورد خاتمۀ کتاب و نام آن مطالبی به شرح زیر بیان می دارد
999 ازآ ن گلشن گرفتم شمه ای باز
نهادم نام او را گلشن راز
یعنی از معارف آن گلشن کمال که از مشاهدۀ روی آن مظهرِ حسن، به آن راه یافتم، شمه ای باز گرفتم. مقصود شیخ آن است آنچه به رشته تحریر و تقریر درآمده است. از معارف آن گلشن کمال است که از مشاهدۀ روی او حاصل شده است. البته این مطالب شمه ای از آن گلشن کمال است، چون وصف کامل آن میسّر نیست و همچنین مطالبی که بیان داشته ام بر گرفته از آن گلشن است، نام کتاب را گلشن راز نهادم.
1000 در او از راز دل گل ها شکفته است
که تا اکنون کسی دیگر نگفته است
در این کتاب اسراری از دل پاک و صاف اهل الله وجود دارد و گل های بسیاری از این رازها شکفته که تا کنون دیگری آن ها را نگفته است. چون بعضی از مطالب خاص خود شیخ است که کس دیگر نگفته است، بقیه مطالب هم اگر دیگران گفته اند با نثر و عبارات دیگر گفته اند و به نظم نگفته اند.
1001 زبان سوسن او جمله گویاست
عیون نرگس او جمله بیناست
زبان سوسن این کتاب، گویا و ناطق این موضوع است که کس دیگری تا به حال این اسرار را نگفته است. چشم های نرگس این گلشن، بیناست که کس دیگری را شُهود این معانی نبوده است. این بیت اشاره به آن دارد که هر چه در این کتاب بیان شده است ازمسایل توحید و حکمت است که زبان سوسن اِشعار برآن دارد. ضمناً هر چه در این کتاب می باشد از نهج مکاشفات ارباب شهود است که عیون نرگس اشاره به آن دارد.
1002 تأمل کن به چشم دل یکایک
که تا برخیزد از پیش تو این شک
اگر به مطلبی که در بیت بالا گفتم، شک داری با چشم دل و بصیرت به یکایک مطالبی که در این منظومه مطرح شده، تأمل و دقت نمای، در این صورت شک از پیش تو برخواهد خاست و خواهی دانست که هر چه گفته ام بیان واقع است و در آن شائبه ای نیست.
1003 ببین منقول و معقول و حقایق
مصفا کرده در علم دقایق
با چشم دل و بصیرت نگاه کن و ببین از منقول که راجع به عقاید شرعیه است و از معقول که مربوط به مسایل حکمیه است و از حقایق که مربوط به مصطلحات صوفیه است، در دقایق علم از کدورات، صاف کرده، در این منظومه بیان داشته ام.
1004 به چشم مُنکِری مَنْگر در او خوار
که گل ها گردد اندر چشم تو خار
به چشم منکری و انکار در این گلشن خوار و سست نگاه نکن، چون اگر به چشم منکری نگاه کنی در این صورت گل هایی که دراین گلشن وجود دارد، در چشم تو که منکری، به صورت خار جلوه می نماید .
1005 نشان ناشناسی ناسپاسی است
شناسایی حق در حق شناسی است
ناسپاسی و عیب جویی بی مورد، خود دلیل ناشناسی و جهل است. شناسایی خدا نیز در حق شناسی است، یعنی اگر خدا شناس هستی باید حق هیچ کس را ضایع مکنی، چه رسد به حق این عارف بزرگ که الحق و الانصاف در بیان این حقایق به این دقایق کسی در نظم فارسی اثری خلق نکرده است.
1006 غرض زین جمله تا آن گر کند یاد
عزیزی گویدم رحمت بر او باد
غرض و مقصد من از تنظیم این کتاب آن بود: اگر عزیز و بزرگی این کتاب را خواند، بگوید که رحمت بر او باد که چنین معانی دقیقی را برای هدایت طالبان معارف یقینی به نظم آورده است.
1007 به نام خویش کردم ختم و پایان
الهی عاقبت محمود گردان
این منظومه را به نام خودم که محمود است، به پایان بردم تا خوانندگان بدانند که ناظم این منظومه که بوده است. خداوندا او را به مصداق اسم خودش محمود گردان. نام ناظم این منظومه مولانا سعدالدین محمود شبستری است و شبستر، شهری است که در هشت فرسنگی تبریز که مولد و موطن شیخ آنجا است. خداوند روح او را و روح شیخ محمد لاهیجی را که شرح مفصلی بر گلشن راز نوشت، شاد فرماید.
شکر و سپاس خداوند متعال را که به این حقیر توفیق داد این شرح مفصل را تلخیص نمایم تا برای مشتاقان، استفاده آن تسهیل گردد و خواندن آن مفتاحی باشد برای استفاده از اصل کتاب که مفاتیح الاعجاز است.
دکتر حسن امین لو