عباسی-فسا @abbasi2153
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:
سپاس ویژه از استاد ارجمندم دکتر عباچی عزیز که در این کار راهنمای بنده بودند. (مثل همیشه)
بیت 1قال مولایَ لِطَرفی لا تَنَم
مولایم به چشمم گفت نخواب
در متن، مولائی آمده است. در عربی چنین کلمهای وجود ندارد و در یکی از کتابها که در اینجا آورده شده است، مولای نوشته شده است.
بیت 2 اِسْقیانی و دَعانی، أَفْتَضِح
مرا بنوشانید و بگذارید معلوم (رسوا) بشوم.
بیت 3 لا تَحِلُّوا قَتْلَ مَن أَلْقَی السَّلَم
کشتن کسی که تسلیم شده را حلال نکنید.
بیت 4 یا غریبَ الْحُسْنِ؛ رِفْقاً بِالْغَریب
ای زیبای بی نظیر، با ناآشنا مدارا کن!
غریب در اینجا جناس دارد در یک جا به معنای بی نظیر و بی همتاست و در مورد دوم به معنی ناآشنا
بیت 5 ما لِذاکَ الْکَفِّ مَخْضوباً بِدَم؟
آن دست آغشته به خون چیست؟
بیت 6 قَدْ مَلَکْتَ الْقَلبَ مُلْکاً دائماً
به صورت دائم بر قلب حاکم شدهای.
بیت 7 لا أُبالی؛ إِنْ دَعا لی أَو شَتَم
اهمیت نمیدهم (برایم فرقی ندارد) اگر مرا دعا کند یا دشنام دهد.
بیت 8 یا قَضیبَ الْبانِ ما هذا الْوُقوف؟
ای شاخ شمشاد! این ایستادن چیست؟
بیت 9 ما حَسِبْتُ الْآنَ إِلّا قَدْ هَجَم
فکر میکنم اکنون حمله کرده است.
بیت 10 خَلِّیانی؛ نَحوَ منظوری أَقِفْ
مرا واگذارید (رها کنید) تا به محبوبم بنگرم.
خَلِّیا فعل امر مثنی در باب تفعیل است و نون بعد از آن نون وقایه است و سپس ضمیر یاء متکلم وحده.
بیت 11 لا تَخونونی فَعَهدی ما انْصَرَم
به من خیانت نکنید زیرا پیمانم پابرجاست. (نقض نشده است)
بیت 12 بَذلُ روحی فیکَ أَمرٌ هَیِّنٌ
جان فشانیم برای تو کاری آسان است.
بیت 13 لَمْ أَزَلْ عَبداً و أَوصالی رِمَم
هنوز بنده هستم در حالی که پارههای تنم پوسیده است.
بیت 14 شَنْعةُ الْعَذّالِ عِندی لَمْ تُفِدْ
سرزنش ملامت کنندگان در نزد من فایده ندارد.
بیت 15 لا تَلومونی؛ فَجُرْحی ما الْتَحَم
مرا سرزنش نکنید زیرا زخم من بهبود نیافته است.
بیت 16 إِنْ تُرِدْ مَحْوَ الْبَرایا، فَانْکَشِفْ
اگر میخواهی مخلوقات را محو و نابود کنی خودت را آشکار کن (چهره بنمای)
بیت 17 کُلَّما أَسَّسْتُ بُنیاناً هَدَم
هرگاه بنیانی را بسازم (عشق آن را) نابود میسازد.
بیت 18 أَنتَ فی قلبی؛ أَ لَمْ تَعْلَمْ بِهِ؟
تو در دل من هستی. آیا آن را نمیدانی؟
بیت 19 إنَّ غایاتِ الْأَمانی تُغْتَنَم
قطعا اوج آرزوها غنیمت شمرده میشود.
غایات جمع مؤنث است و در حالت نصب، کسرۀ نیابی میگیرد.
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۰ در پاسخ به بیرانوند دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:
درود
خیر
خَلِّیانی صحیح است که فعل امر مثنی است +ن وقایه+ ضمیر متکلم وحده
مرا رها کنید، مرا واگذارید
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
یکی از خوانشها که در پای بسیاری از غزلیات است یادم میاندازد به این خاطرۀ استاد شجریان از محضر استاد برومند:
استاد گفت بخوان
سعی کردم آن چه را آموخته بودم (و در آن زمان مُد بوده) بخوانم
استاد با دستش روی قالی دست میکشید؛ بعد از چند لحظه گفت: بعضیها گشاد گشاد میخونند و فکر میکنند خوب میخونند.
چند دقیقه بعد گفت بخوان و این بار آن چه را خودم بودم خواندم
گفت این درسته. باید این طور بخوانی
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۵ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۰ در پاسخ به رضا عزیزی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:
خواستم پاسخ بدهم دیدم همان پاسخ را آقای بابک چندم نوشته اند
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۱ در پاسخ به سجاد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰:
ایراد کار در اینجاست که گفته شده حافظ توصیه به عبادت را در قالب رموز خودش آورده است.
رمز یعنی عدم صراحت در جایی به کار میرود که عمل مورد نظر ممنوعیت شدید داشته باشد و گوینده برای حفظ جانش مجبور باشد در لفافه توصیه کند.
در زمان حافظ، بازار قرآن و تفسیر و عبادت بسیار گرم بوده و اتفاقا نه تنها توصیهاش ترس و مخفی کاری نداشته بلکه بسیار هم به سود گوینده بوده است و حافظ بارها و بارها این افراد را سرزنش بلکه مسخره و توبیخ میکند.
حافظ خودش هم در بخشی از عمرش پای ثابت جلسات قرآن و تفسیر بوده است.
پس دلیلی ندارد که حافظ توصیه به عبادت را رمزگونه بگوید منتها ما عادت داریم شخصیتهای محبوبمان قهرمان باشند و آسمانی در حالی که حافظجان اصلا آسمانی نبوده
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:
کس این کند که دل از یار خویش بردارد؟
مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد
«کس» در اینجا استفهامی است (کسی)
که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق؟
دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد
«که» در آغاز بیت، از ادات استفهام است به معنی «چه کسی»
چه کسی گفت من از حقیقت عشق خبر دارم؟ اگر از خودش خبر دارد و هنوز خودی برایش مانده است؛ در ادعایش دروغگوست.
اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد
که از صفای درون با یکی نظر دارد
کسی که از صفای درون و روح پاک با یک نفر نظری دارد اگر به هر دو جهان توجه کند بر او حرام باد. یعنی اگر عشق کسی در دل داری؛ دیگر دلبستگیها را رها کن که در یک خانه دو مهمان نمیگنجد.
گر از مقابله شیر آید از عقب شمشیر
نه عاشقست که اندیشه از خطر دارد
شاید بشود گفت شاه بیت مصور این غزل، این بیت باشد. مقابله به معنی روبرو است. اگر از روبرو شیر حمله کند و از پشت سر، دشمن با شمشیر باشد، کسی که اندیشه خطر داشته باشد عاشق نیست.
میشود مصرع اول را نقاشی کرد.
از آن متاع که در پای دوستان ریزند
مرا سریست، ندانم که او چه سر دارد
سر در اینجا جناس دارد. سرِ اول به معنی عضو بالاییِ بدن (کله) است و سرِ دوم به معنی عزم و نیت است.
از آن کالا و متاعی که در پای دوستان میریزند من یک سر دارم (که به پای دوست بریزم) نمیدانم نظر و قصد دوست چه باشد. (میپذیرد یا رد میکند.) (گر رد کنی بِضاعتِ مُزْجاة ور قبول)
در این بیت به زیبایی پای دوست و سر ِدوستدار در برابر هم قرار میگیرند که البته در تصویرسازیهای زیبای سعدی بسیار است.
دریغْ پای که بر خاک مینهد معشوق
چرا نه بر سر و بر چشم ما گذر دارد؟
حیف است که معشوق پایش را بر خاک میگذارد، چرا بر سر و چشمِ ما گذر ندارد؟
«نه» در ابتدای مصرع دوم در واقع برای منفی کردن فعل «دارد» است و در هنگام خواندن باید به این نکته توجه شود.در اکثر خوانشها، «دریغ» به کسر غ خوانده شده است، به نظرم ایراد داشت با چندین نفر از اساتید برجسته ادبیات فارسی صحبت کردم و همه فرمودند به سکون غ صحیح است و باید بر آن مکث کرد.
عوام عیب کنندم که عاشقی همه عمر
کدام عیب، که سعدی خود این هنر دارد
مردم عام و بیخبر از عشق، به من عیب میگیرند که در طول عمرت عاشق هستی!
کدام عیب؟ این که عیب نیست این تمام هنر سعدی است.
روانت شاد که روانمان را شادی میکنی ای عزیز پارس
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۲ در پاسخ به منوچهر دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:
همین که ثبت شده صحیح است
استفهامی است
ما هنوز در خواندن بیت مشکل داریم و به سعدی ایراد می گیریم که اشتباه کرده
یا للعجب
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۸ در پاسخ به omid دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳:
من و شما نمی فهمیم
اینها بعضی چیزها بهشون وحی میشه و میارن دخل گنجور می نویسند
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۵ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:
سلام
آخر وقتی نظر اصلاحی می دهیم باید با اتکا به یکی از نسخ باشد نه این که من دوست دارم این طوری باشد. حتی اگر شعر یا نثر بزرگان اشتباه هم باشد ما حق نداریم در آن دست ببریم چون دیگر سخن آن شخص نیست
تازه همه نسخ هم کم ایراد ندارند حتی نسخه مورد استفاده در اینجا ولی به هر حال باید گنجور به یک نسخه استناد کند
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۹ در پاسخ به سمانه ، م دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
معنی که ندارد ولی حداقل تیپایی به سعدی بزرگ زده می شود
نمی دانم ما چقدر خود را دانا می دانیم آن هم داناتر از سعدی که صاحب زبان فارسی است
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۵ در پاسخ به جواد بیگی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
طَمْع هیچ مشکلی ندارد
این کلمه را دیگران هم به کار برده اند
مولانا در دفتر پنجم
کرد خاموش و کنیزک را نگفت
راز را از بهر طمع خود نهفت
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۳ در پاسخ به مینا غرویان دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
چون مرغ طمع به دانه در دام
چنین مصرعی در ترجیع بند وجود ندارد
لطفا دوباره آن را بخوانید
چون مرغ به طَمْع دانه در دام
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۲۲ در پاسخ به Hamed Salehi دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:
بله فقط مشکلی که داره هم سخن سعدی نیست هم وزن نابود میشه
چرا بدون اطلاع از وزن و حتی یک بار خواندن آنچه می نویسیم تصور می کنیم ما بهتر از سعدی می فهمیم؟
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵ - ای شیراز:
شهریار ارادت بسیاری به شیراز داشت خصوصا به حافظ و تخلص «شهریار» را نیز با تفأل به حافظ و بیت زیر انتخاب کرده است:
غم غریبی و غربت چو بر نمیتابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم
اما در اینجا اشارتی هم دارد به برخی مکانهای دیدنی شیراز:
نَکهت باغ گل و نُزهت نارنجستان
باغ گل علاوه بر باغهای متعدد شیراز از جمله باغ ارم (خیابان ارم) و باغ جهاننما (شمال آرامگاه حافظ)، شاید اشارهای به باغ گلها در انتهای بلوار چمران داشته باشد.
نارنجستان علاوه بر کلیت نارنج شیراز و خیابانهای شیراز که سراسر درختان نارنج است، اشاره به باغ نارنجستان در خیابان فتحعلی خان زند دارد. (دو خیابان زند در شیراز وجود دارد یکی خیابان مرکزی شهر که در واقع خیابان کریم خان زند است و یک خیابان موازی آن که فتحعلی خان زند است، از دروازۀ قصابخانه شروع میشود و به خیابان قصرالدشت منتهی میشود. دیدنیهای بسیاری از جمله باغ نارنجستان، خانه زینت الملوک، مسجد نصیرالملک، آرامگاه شیخ روزبهان فسایی، کوچه امامزاده زنجیری، کوچۀ قَشَو رَشَو ghashow rashow و .... در این خیابان قرار دارند)
شاهچراغ هم در همین مسیر است.توضیح یک بیت:
زان می لعل که خمخانه به حافظ دادی
جرعهای نیز مرا ریز به جام ای شیراز
از آن می که به حافظ یک خمخانه از آن را دادی یک جرعه به من بده
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵ - ای شیراز:
بیت 8
سرورانت مگر از سرو روانت زادند
که در آفاق بلندند و بهنام ای شیراز
بهنام باید بنام نوشته شود
بنام یعنی نام آور و مشهور
اصلاح شد و این توضیح را نوشتم که بعدا کسی به نگارش «بنام» ایرادی نگیرد و بدانیم که همین درست است
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۰۷ در پاسخ به سعید امیری راد دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
اتفاقا در بین این دو خوانش که فرمودید، خوانش آقای محمدی صحیحتر است و رعایت لحنها هم درستتر است
البته حمیدی نیست، محمدی است.
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۲ در پاسخ به نورا کاور دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:
سپاس
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۱ در پاسخ به نورا کاور دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:
منظور این است که باید جایگزین شود؟
دوش صحیح است و حالات سلوک مربوط به شب است
اما اگر دی بگذاریم وزن هم خراب می شود
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷:
کاخر به دهان حُلْو میگوید مُر
حُلْو = شیرین (همخانواده حلوا = شیرینی)
مُرّ: تلخحُلْو ≠ مُرّ
با دهان شیرین سخن تلخ می گوید
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:
آنچه از مفهوم این غزل برداشت میشود؛ حافظ آن را در سوگ فرزند سروده است؛ چون علاوه بر روند کلیِ غزل، اشاره به از دست رفتن رودِ عزیز میکند. رود به معنی رودخانه، یک ساز در موسیقی (عود یا بربط) و نیز به معنی فرزند و جگرگوشه است.
هرچند حافظ است و پیچیدگیهای سخنش و هر لحظه نظرت را نقض میکند و نشانه دیگری از چیزی دیگر به دست میدهد.
بیت اول:
«مردم» در مصرع اول بیت اول به معنی مردمک چشم است که از گریه غرق در خون است. اما در مصرع دوم ایهام دارد. هم مردم به معنی مردمک چشم و هم مردم به همان معنی که روزمره به کار میبریم (بخشی از انسانها)بیت سوم:
اگر از مشرق کوی من آفتاب رخسارۀ تو طلوع کند بخت و اقبال من فرخنده و همایون خواهد بود.بیت چهارم: این قدر زیباست که هر شرحی آن را از زیبایی می اندازد. باید حسش کرد.
بیت ششم
ز دورِ باده به جان، راحتی رسان ساقی
که رنجِ خاطرم از جورِ دورِ گردون است
در این بیت، «دور باده» و «دور گردون» را در برابر هم قرار داده است. یکی باعث راحتی و آرامش و دیگری مایۀ رنج و جور و ستمبیت هفتم:
از آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز
کنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون است
گویا حافظ در این بیت، قلمِ نوشتن را به زمین گذاشته و قلمِ نقاشی را برداشته است. از آن لحظه که رود عزیزم (فرزندم) از چشمم برفت در کنارِ دامنِ من رود جیحون روان است.
رفتن رود از چشم علاوه بر معنی اولیه که رفتن فرزند است یک نکته لطیف هم دارد که جاری شدن رودِ اشک است. حافظ بدون اینکه از کلمهای برای تشبیه استفاده کند به صورت مخفیانه و پوشیده، خود را در شکیبایی به کوه تشبیه میکند. که در دامنه این کوه از چشمهها و شکافِ کوه چنان اشکی روان است که به رود جیحون میماند.بیت نهم:
ز بیخودی طلبِ یار میکند حافظ
چو مفلسی که طلبکارِ گنجِ قارون است
امروزه بیخود کردن به معنی غلط کردن به کار میرود ولی بعید است در زمان حافظ دامنه لغاتِ توهینی حتی در شیراز این همه پیشرفت کرده بوده. بیخود به معنای غفلت و بیخبری و مستی است. حافظ از روی غفلت و مستی، بی دلیل، یار را طلب میکند مانند شخص ورشکسته که به دنبال به دست آوردن گنج قارون است. خود را مفلس و بیمایه و یار را گنج دست نیافتنی میداند.البته این غزل به نام حیدر بقال شیرازی نیز ثبت شده است. ممکن است در نسخهبرداری این اشتباه پیش آمده باشد و به نام حافظ ثبت شده باشد؛ اما میتوان نشانههایی را یافت که انتسابش به حافظ درست باشد. از جملۀ این نشانهها همین که شاعران بزرگی مثل جامی و کمال خجندی و سلمان ساوجی اشعاری با همین وزن و تقریبا همین مضمون دارند. یقینا حیدر بقال شیرازی آنقدر مشهور نبوده است که شعرش به دور دستها برسد و دیگر بزرگان، از آن مضمون بگیرند مگر اینکه بگوییم حیدر شیرازی از مضمون آن بزرگان استفاده کرده و سپس در ثبت به نام حافظ ثبت شده باشد که کمی بعید مینماید یا اینکه بگوییم حافظ شعر حیدر شیرازی را به نام خودش ثبت کرده باشد و برای آن بزرگان ارسال کرده باشد و آنها از آن سرمشق گرفته باشند که چنین چیزی بسیار بعید و غیر ممکن است.