مردکی بود طامع و شیاد
نام آن غرم حیدر آبی
کودکان را ز بهر شفتالو
سیب وامرود دادی و آبی
گاه کدیه برای کسب حطام
دیده کردی چو چرخ دولابی
شب به بزم معاشرت رفتی
خفتی آنجا برای دبابی
تایکی مست خفته را گادی
جان بدادی ز رنج بی خوابی
تو همان حیدری ولی بی آب
می کن ای دون سفله بی آبی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خفتهٔ جهل را ز پر خوابی
گزدم حمق کرده ذبابی
ای ز تو در نقاب قلابی
حاتم و معن و صاحب و صابی
زهره را از فروغ مهتابی
برقعی برکشید سیمابی
ساکن است او، مگر تو بشتابی
در نیابد، مگر تو دریابی
کاین دهد سیب و آن دهد آبی
فرق میکن اگرنه در خوابی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.