گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صابر همدانی

رخ تو، آینه دار جمال جانان است

که حسن شهرت گل شاهد گلستان است

رخت ببرج ملاحت ز فرط جلوه گری

هزار مرتبه بهتر ز ماه تابان است

دلی که روز ازل جلوه گاه روی تو شد

چو مهر، تا به ابد روشن و درخشان است

کسی که دل ندهد بر تو، صاحبدل نیست

کسی که صاحبدل نیست، کم ز حیوان است

عذاب و رحمت اصحاب عشق دانی چیست

غم و نشاط شب و روز وصل و هجران است

کند حکایت خونین دلان وادی عشق

دهان غنچه در آن لحظه ای که خندان است

مرا فضای جهانی بود به پیش نظر

که این جهان به برش تنگ‌تر ز زندان نیست

نصیب مردم روشندل است عریانی

چنانکه پیکر خورشید و ماه، عریان است

بهار در همدان با طراوت است و دریغ!

که (صابر همدانی) مقیم تهران است