رخ تو، آینه دار جمال جانان است
که حسن شهرت گل شاهد گلستان است
رخت ببرج ملاحت ز فرط جلوه گری
هزار مرتبه بهتر ز ماه تابان است
دلی که روز ازل جلوه گاه روی تو شد
چو مهر، تا به ابد روشن و درخشان است
کسی که دل ندهد بر تو، صاحبدل نیست
کسی که صاحبدل نیست، کم ز حیوان است
عذاب و رحمت اصحاب عشق دانی چیست
غم و نشاط شب و روز وصل و هجران است
کند حکایت خونین دلان وادی عشق
دهان غنچه در آن لحظه ای که خندان است
مرا فضای جهانی بود به پیش نظر
که این جهان به برش تنگتر ز زندان نیست
نصیب مردم روشندل است عریانی
چنانکه پیکر خورشید و ماه، عریان است
بهار در همدان با طراوت است و دریغ!
که (صابر همدانی) مقیم تهران است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سدید ملک ملک عارض خراسان است
صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است
پناه دین خدای و معین شرع رسول
عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است
لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش
[...]
مدبری ملکی بر جهان جهانبان است
که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است
احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد
که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است
مقدری که خداوندی کرسی و عرش است
[...]
چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است
چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است
جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف
تو راست معجزه و نام تو سلیمان است
از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی
[...]
هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که خار دشت محبت گل است و ریحان است
اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست
[...]
وداع چون تو نگاری نه کار آسان است
هلاک عاشق مسکین فراق جانان است
نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود
به جان دوست که هجران هزار چندان است
ز وصل خود نفسی پیش از آن که دور شوم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.