گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حاجب شیرازی

در حق تو کس را سر انکار نباشد

ناحق بود آن کس که به اقرار نباشد

زنهار ز شمشیر زبانت که به میدان

کس نیست که پیش تو به زنهار نباشد

گر علم و عمل داری و درویشی و کردار

حاجت به زبان بازی و گفتار نباشد

درد و غم هجر تو به دیوار بگویم

دانم سرخر، در پس دیوار نباشد

پر شعبده و سحر شود عرصه عالم

گر معجز آن لعل درر بار نباشد

بلبل چو زلیخا نکند ناله و افغان

تا یوسف گل بر سر بازار نباشد

ما مست و خرابیم و توئی عاقل و هشیار

میخانه ما قابل هشیار نباشد

هان در گرانمایه عشقم به کنار است

بازار کساد است و خریدار نباشد

چون عیسی منصور زدم کوس اناالحق

دردا که در این دار یکی دار نباشد

دجال براند خرک لنگ به میدان

بر اسب اگر حیدر کرار نباشد

«حاجب » به ره مرد، دهد جان گرامی

جان دادن بیهوده سزاوار نباشد