غلامِ پیرِ خراباتم و طبیعتِ او
که نیست جز می و شاهد حریفِ صحبتِ او
در آن زمان که تن ما غبار خواهد بود
نشسته باشم بر آستانِ خدمتِ او
چو نیست در کفِ زاهد بِضاعَتِ اِخلاص
چه فِسق و مَعصیَّتِ ما، چه زُهد و طاعَتِ او
مپوش رخ ز من ای پارسا به عیبِ گناه
گناهِ بنده چه بینی؟ نگر به رحمتِ او
هزار بار خِرَد کرد حل نکتهٔ عشق
هنوز هیچ ندانست از حقیقتِ او
به هیچ قبله نیاید فرو سرِ اوباش
زِهی مَراتِبِ رِند و عُلُوِّ همّتِ او
کمال خاکِ خرابات جوهریست شریف
که هر کسی نشناسد قدر و قیمتِ او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شخصیتی میپردازد که به زندگی در خرابات (محل مجاز و مستی) و عشق به معشوق معتقد است. شاعر خود را «غلام پیر خرابات» میخواند و به تمایل به می و لذتجویی در کنار «شاهد» اشاره میکند. او بیان میکند که وقتی بدنش فرسوده میشود، در آستان معشوق خواهد بود.
وی همچنین به انتقاد از زاهدان میپردازد که بدون اخلاص در عبادت به طاعت مشغولاند و میگوید گناهکاران نباید از رحمت معشوق ناامید باشند. شاعر به عمق و پیچیدگی عشق اشاره کرده و میگوید که هر چقدر هم که بخواهد، نتوانسته حقیقت عشق را درک کند.
در انتها، به ویژگیهای والای «خرابات» و رندی اشاره میکند و میگوید که قدر و ارزش این مقام را کمتر کسی میداند. این اشعار به استقبال از عشق، لذت، و رهایی از قید و بندها میپردازد.
هوش مصنوعی: من بندهی پیرِ میخانهام و سرشت او تنها به می و معشوقه و دوستانهگفتن مربوط میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که بدن ما به خاک تبدیل شود، میخواهم در آن حال در حضور او نشسته و خدمتی به او ارائه دهم.
هوش مصنوعی: اگر زاهد اخلاص و صداقت ندارد، تفاوتی ندارد که ما به چه کارهای ناپسند و گناههایی مشغولیم یا او چه اعمال نیک و عبادتی انجام میدهد.
هوش مصنوعی: ای پارسا، چهرهات را از من پنهان مکن! من به خاطر گناهانم شرمندهام. اما به تو چه مربوط است که من چه نقصهایی دارم؟ بهتر است به رحمت و مهربانی او توجه کنی.
هوش مصنوعی: برای هزارمین بار عقل و اندیشهام تلاش کرد تا مفهوم عشق را درک کند، اما هنوز از حقیقت او چیزی نفهمید.
هوش مصنوعی: هیچ نقطهی خاصی نمیتواند به شکوه و عظمت کسانی که به پایین افتادهاند و از اوباش هستند، پی ببرد. چه زرنگی و بلندی هدف و همت اوست!
هوش مصنوعی: خاکِ خرابات (محل نابسامانی و دوری از رسوم) چیز باارزشی است که فقط افراد خاصی قادر به درک ارزش و اهمیت آن هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتی ، که ماه برد روشنی ز طلعت او
ربودن دل عشاق گشته صنعت او
چو شب سیاه شود در دو چشم من عالم
اگر نبینم روزی جمال طلعت او
همیشه سوی وفای ویست رغبت من
[...]
من آن نیم که بگویم حدیث نعمت او
که مست و بیخودم از چاشنی محنت او
اگر چو چنگ بزارم از او شکایت نیست
که همچو چنگم من بر کنار رحمت او
ز من نباشد اگر پردهای بگردانم
[...]
به جان پیر خرابات و حق صحبت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او
بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است
بیار باده که مستظهرم به همت او
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد
[...]
نگار من که میان بستهام به خدمت او
هزار شکر که مستظهرم به همَّت او
اگرچه در قدمش همچو سایه بیقدرم
ز فرق ما مرواد آفتاب دولت او
لبش به دور ازل جرعهای به ما بخشد
[...]
یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او
ازین غبار بلندی گرفت رایت او
اگر چه بود گلوسوز آن لب شکرین
شد از خط عسلی بیشتر حلاوت او
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.