گنجور

 
کمال خجندی

غلامِ پیرِ خراباتم و طبیعتِ او

که نیست جز می و شاهد حریفِ صحبتِ او

در آن زمان که تن ما غبار خواهد بود

نشسته باشم بر آستانِ خدمتِ او

چو نیست در کفِ زاهد بِضاعَتِ اِخلاص

چه فِسق و مَعصیَّتِ ما، چه زُهد و طاعَتِ او

مپوش رخ ز من ای پارسا به عیبِ گناه

گناهِ بنده چه بینی؟ نگر به رحمتِ او

هزار بار خِرَد کرد حل نکتهٔ عشق

هنوز هیچ ندانست از حقیقتِ او

به هیچ قبله نیاید فرو سرِ اوباش

زِهی مَراتِبِ رِند و عُلُوِّ همّتِ او

کمال خاکِ خرابات جوهری‌ست شریف

که هر کسی نشناسد قدر و قیمتِ او

 
 
 
وطواط

بتی ، که ماه برد روشنی ز طلعت او

ربودن دل عشاق گشته صنعت او

چو شب سیاه شود در دو چشم من عالم

اگر نبینم روزی جمال طلعت او

همیشه سوی وفای ویست رغبت من

[...]

مولانا

من آن نیم که بگویم حدیث نعمت او

که مست و بیخودم از چاشنی محنت او

اگر چو چنگ بزارم از او شکایت نیست

که همچو چنگم من بر کنار رحمت او

ز من نباشد اگر پرده‌ای بگردانم

[...]

حافظ

به جان پیر خرابات و حق صحبت او

که نیست در سر من جز هوای خدمت او

بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است

بیار باده که مستظهرم به همت او

چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد

[...]

ابن حسام خوسفی

نگار من که میان بسته‌ام به خدمت او

هزار شکر که مستظهرم به همَّت او

اگرچه در قدمش همچو سایه بی‌قدرم

ز فرق ما مرواد آفتاب دولت او

لبش به دور ازل جرعه‌ای به ما بخشد

[...]

صائب تبریزی

یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او

ازین غبار بلندی گرفت رایت او

اگر چه بود گلوسوز آن لب شکرین

شد از خط عسلی بیشتر حلاوت او

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه