دلم در سینه چون ساغر بجوش است
بیا ساقی که مینا در خروش است
ز خون ماست یا خون حریفان
که لعلش باده رنگ و باده نوش است
هجوم آور شد آنسان لشکر غم
که می نیز از حبابش درع پوش است
ز پند حضرت پیر خرابات
هنوزم این حدیث اندر بگوش است
که زیر چرخ جای عافیت نیست
وگر باشد بکوی میفروش است
ببین آئین درویشی ز ساغر
که سر تا پا دهان دائم خموش است
ز بانگ قهقهه مینا توان یافت
که میخانه پر از بانگ سروش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زبس کش گاو چشم و پیل گوش است
چمن چون کلبه گوهر فروش است
صبا از زلف و رویش حلهپوش است
گهی قاقم گهی قندز فروش است
چودیگی بر سر آتش به جوش است
نمیخسبد همه شب در خروش است
به ذکرش هر چه بینی در خروش است
دلی داند در این معنی که گوش است
نگویم کز تو جانم در خروش است
که گر زهرست، از لعل تو نوش است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.