گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

این خانه که پیوسته در او جوش و خروش است

از کیست؟ مگر مصطبه باده فروش است

این مستی می نیست که هنگامه عشق است

وین ناله نی نیست که آواز سروش است

از زهد ریائی چه دلت رسته شد ای شیخ

مستانه بمیخانه بزن جام که نوش است

گر توبه ز تزویر و ریا میکنی ای شیخ

وقت است که امشب قدح باده بجوش است

دوشینه ز مسجد بخرابات کشیده است

این شیخ قدح نوش که سجاده بدوش است

راهی بگشائید کز این خانه بر آئید

کین خانه پر از بانگ سباع است و وحوش است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصر بخارایی

از آتش می در خم خمار چه جوش است

در میکده از جوشش مستان چه خروش است

آن کس که به یک جو نخرد ملک دو عالم

رندی ز گدایان در باده فروش است

تلخی که چشانی به من ای ساقی شیرین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه