دلم در سینه چون ساغر بجوش است
بیا ساقی که مینا در خروش است
ز خون ماست یا خون حریفان
که لعلش باده رنگ و باده نوش است
هجوم آور شد آنسان لشکر غم
که می نیز از حبابش درع پوش است
ز پند حضرت پیر خرابات
هنوزم این حدیث اندر بگوش است
که زیر چرخ جای عافیت نیست
وگر باشد بکوی میفروش است
ببین آئین درویشی ز ساغر
که سر تا پا دهان دائم خموش است
ز بانگ قهقهه مینا توان یافت
که میخانه پر از بانگ سروش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساسات عمیق و آشفتگی درونی خود را بیان میکند. دل او مانند ساغری در حال جوش و خروش است و از ساقی می خواهد که به او باده دهد. او به تضاد میان شادی و غم اشاره میکند و میگوید که ممکن است باده رنگ و بوی خون را به خود بگیرد. غم به او حمله میکند و تمام وجودش را تحت تاثیر قرار داده است. شاعر به پندهای پیر خرابات اشاره میکند و میگوید که در زیر آسمان، جایی برای آسایش و راحتی وجود ندارد و اگر هم باشد، در کوی میفروشان است. درویشی را توصیف میکند که به خاطر زندگی خود، همیشه خاموش است و در نهایت، با شنیدن صدای قهقهه و شادی از میخانه، پر از امید و سرزندگی میشود.
هوش مصنوعی: دل من درون سینهام مانند جامی در حال جوشیدن است. بیا ای ساقی زیرا که مینا (جام شراب) نیز در حال تلاطم و جنب و جوش است.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که رنگ قرمز شراب ناشی از خون ما یا دشمنان ماست، و به نوعی اشاره به تأثیرات منفی و دردهایی دارد که در زندگی با آنها مواجه شدهایم. شراب به عنوان نماد شادی و لذت در اینجا با رنج و خونریزی ما ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: غم به قدری زیاد و شدید به من حمله کرده که حتی شراب هم از ترس آن به حالت پنهان درآمده است.
هوش مصنوعی: از نصیحتهای پیر خرابات هنوز این سخن در گوشم هست.
هوش مصنوعی: در دنیای پر از ناامنی و آسیب، جایی برای آرامش و آسایش وجود ندارد. اگر هم جایی پیدا شود، آنجا تنها یک مکانی برای خرید و فروش زندگی است.
هوش مصنوعی: به تماشای طرز زندگی درویشان بنشین، که در آغوش جام، تمام وجودشان خاموش و بیصداست.
هوش مصنوعی: از صدای خنده مینا میتوان فهمید که میخانه پر از صدای خوش آواز است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زبس کش گاو چشم و پیل گوش است
چمن چون کلبه گوهر فروش است
صبا از زلف و رویش حلهپوش است
گهی قاقم گهی قندز فروش است
چودیگی بر سر آتش به جوش است
نمیخسبد همه شب در خروش است
به ذکرش هر چه بینی در خروش است
دلی داند در این معنی که گوش است
نگویم کز تو جانم در خروش است
که گر زهرست، از لعل تو نوش است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.