گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

سلیمان را جز این تن اهرمن نیست

که جان را دشمن جانی، چو تن نیست

بود زندان جان، خاکی تن ما

که زندان مور را غیر از لگن نیست

بگیر از خویشتن خود را که در عشق

حجاب خویشتن جز خویشتن نیست

بکن این گور و بردار این کفن را

که این مرده سزای این کفن نیست

نهان در خاک کن ما و منی را

که دزد راه حق جز ما و من نیست

بشو اندیشه ها را از دل خویش

که این دل ها بجز بیت الحزن نیست

سخن افسرده چو جسمیست بیروح

اگر روح خدائی در سخن نیست

دهن بر خاک نه زیرا که جز خاک

رفو از بهر چاک این دهن نیست

توئی را با منی بر خاک ره ریز

که ما را جز تو و من، اهرمن نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نظامی

سخن که‌ز قول آن پیر کهن نیست

برِ پیران وبال است، آن سخن نیست

عطار

اساس هر دوعالم جز سخن نیست

که از کن هست گشت از لاتکن نیست

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
کمال خجندی

گلی چون سرو ما در هر چمن نیست

و گر باشد چنین نازک بدن نیست

به باریکی لبهاش ار سخن هست

در آن سوی میان باری سخن نیست

از آن حلوای لبها صوفیان را

[...]

ناصر بخارایی

دل مجروح را پروای تن نیست

شهید عشق محتاج کفن نیست

به غیر عشق کاری نیست، ور هست

به غیر عشق‌بازی کار من نیست

چو رویت ماه گردون نباشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه