این خرمن هستی که بجز سوختنی نیست
از شعله او آتشی افروختنی نیست
یک موج حباب است دو عالم که حجاب است
چون وهم و سراب است بجز سوختنی نیست
این پرده که ار شیشه بود روی پری را
چون پاره شود بار دگر دوختنی نیست
هر نکته که آموختی از سینه فرو شوی
یک نقطه بود علم که آموختنی نیست
خاکی است که روشن شده از تاب مه و مهر
ای تیره دلان سیم و زر اندوختنی نیست
ما بر سر بازار نهادیم دل خویش
لیک این چه متاعی است که بفروختنی نیست
بیروح حقیقت دل افسرده حبیبا
چون سایه شمع است که افروختنی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در مدرسه علم و عمل آموختنی نیست
جز درس نفاق و دغل اندوختنی نیست
گویند که در بزم دل افروخته شمعی است
روشن، که بدیر و حرم افروختنی نیست
این دفتر دانش اگر از سر حقیقت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.