این خرمن هستی که بجز سوختنی نیست
از شعله او آتشی افروختنی نیست
یک موج حباب است دو عالم که حجاب است
چون وهم و سراب است بجز سوختنی نیست
این پرده که ار شیشه بود روی پری را
چون پاره شود بار دگر دوختنی نیست
هر نکته که آموختی از سینه فرو شوی
یک نقطه بود علم که آموختنی نیست
خاکی است که روشن شده از تاب مه و مهر
ای تیره دلان سیم و زر اندوختنی نیست
ما بر سر بازار نهادیم دل خویش
لیک این چه متاعی است که بفروختنی نیست
بیروح حقیقت دل افسرده حبیبا
چون سایه شمع است که افروختنی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر ناپایداری و بیثباتی جهان و هستی است. بر اساس آن، همه چیز به سویی میرود که تنها سوختنی و زودگذر است. شناخت و علم مانند موجی از حباب بوده و چیزی جز خیال و سراب نیست. دانستهها و تجربیات نیز همچون پردهای هستند که به راحتی پاره میشوند و دوباره قابل ترمیم نیستند. در نهایت، دل و روح انسان در این جهان پر از فریب و زرق و برق، چیزی بیارزش و غیرقابل خرید و فروش به نظر میرسد. شاعر به ناکامی در جستجوی حقیقت و ارزشهای واقعی زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: این جهان و زندگی ما همچون کاه و آتش است که فقط به خاطر سوزاندن و زوالش وجود دارد. در حقیقت، هیچ چیز از این وجود پایدار نیست و همه چیز در نهایت نابود خواهد شد.
هوش مصنوعی: این دنیا و آنچه در آن وجود دارد، همچون حبابی است که روی امواج دریا شکل میگیرد و زودگذر و فریبی بیش نیست. این واقعیتها مشابه تصور و سرابی هستند که در نظر میآیند و در حقیقت، چیزی جز سوختن و گذراندن نیستند.
هوش مصنوعی: اگر این پرده شفاف از جنس شیشه باشد و بر روی چهره زیبا و دلنواز یک پری قرار گرفته باشد، وقتی که این پرده پاره شود، دیگر نمیتوان آن را دوباره به حالت قبل برگرداند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که یاد گرفتی، باید با تواضع و humility به دیگران منتقل کنی. علم و دانش به مانند یک نقطه است که همه چیز را در خود خلاصه کرده و به سادگی نمیتوان آن را به دست آورد.
هوش مصنوعی: این زمین، بر اثر تابش نور ماه و آفتاب، روشن و درخشان شده است. ای دلهای تیره و ناامید، بدانید که ثروت واقعی در جمع کردن طلا و نقره نیست.
هوش مصنوعی: ما در میان بازار، دل خود را عرضه کردهایم، اما این چه کالایی است که نمیتوان آن را فروخت؟
هوش مصنوعی: اگر حقیقتی در دل عاشق وجود نداشته باشد، مانند سایهای از شمع میماند که روشن نمیشود و نمیتواند گرمایی برساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در مدرسه علم و عمل آموختنی نیست
جز درس نفاق و دغل اندوختنی نیست
گویند که در بزم دل افروخته شمعی است
روشن، که بدیر و حرم افروختنی نیست
این دفتر دانش اگر از سر حقیقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.